eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
594 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار 🐨 #سرزمین_زیبای_من 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت پنجاه و ششم ❤️ اسم کربل
🕠 📚 🐨 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت پنجاه و هفتم 🏇 والسابقون 👲🏿با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم، می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم، یه دفتر برداشتم و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم ... 🚶🏿‍♂️هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد می رفتم، تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و ... همه رو از هم جدا می کردم و مرتب می کردم! 🌌 شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده. 👱🏻‍♂️ هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود و استاد عملی سیره شده بود، هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد! 👲🏿💚👱🏻‍♂️ کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد. والسابقون شده بودیم، به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت می گیره، منم برای ورود به این رقابت، پا گذاشتم جای پاش، سر جمع کردن و پهن کردن سفره، شستن ظرف ها، کمک به بقیه، تمیز کردن اتاق و ... . 🏇 خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله، مسابقه خوب بودن می شد، چشم باز کردم دیدم یه آدم جدید شدم، کمال همنشین در من اثر کرد. 👱🏻‍♂️💚👲🏿 دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود، تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد، تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم! ‼️باورم نمی شد! 💸 حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود، اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود، باور نمی کردم. 👱🏻‍♂️ اون پسر یکی از بزرگ ترین سیاست مدارهای جهان بود، اولش که گفت؛ فکر کردم شوخی می کنه اما حقیقت داشت...!! ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🕠 📚 🐨 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت پنجاه و هشتم و پایانی ✌🏿دنیا از آن توست 👱🏻‍♂️ هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمدارهای جهان بود! 🌏 به راحتی به ۱۰ زبان زنده دنیا حرف می زد و به کشورهای زیادی ✈️ سفر کرده بود! 🕋 بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه، همه چیز لو می ره... پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه، حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره، اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه. ✉️ پدرش، هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران ... مخفیانه، پسرش رو به اینجا می فرسته! 👱🏻‍♂️ هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد! 👲🏿 بهش گفتم: چرا همین جا توی ایران نمی مونی؟! 👱🏻‍♂️ نگاه عمیقی بهم کرد، شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش ... من رو به ایران فرستاد ... اما من شرمنده خدام ... پدر من جزء افرادیه که علیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه، برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه، اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره! ☝🏻وظیفه من اینه که برگردم، حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو، پدر خودم صادر کنه! 👱🏼‍♂️ اون می خندید... اما خنده هاش پر از درد بود، گذشتن از تمام اون جلال و عظمت و دنبال حق حرکت کردن... 👲🏿 نمی دونستم چی باید بهش بگم؟! ناخودآگاه خنده ام گرفت، یه چیزی رو می دونی؟! 👲🏿 اسم من، مناسب منه، اما اسم تو نیست، باید اسمت رو می ذاشتی سلمان... یا... هادی سلمان ... . - هادی سلمان؟... بلند خندید... این اسم دیگه کامل عربیه... ولی من برای عرب بودن، زیادی بورم! 👲🏿 تازه می فهمیدم، چرا روز اول، من رو کنار هادی قرار دادن! 👱🏻‍♂️👲🏿حقیقت این بود؛ هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم، مسیر و هدفی که، قیمتش، جان ما بود... 🇮🇷 من با هدف دیگه ای به ایران اومدم، اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت. 🇦🇺 امروز، هدف من، نه قیام برای نجات بومی ها که نجات استرالیاست. 🏴👲🏿 من این بار، می خوام حسینی بشم. 🏴🇮🇷 برای خمینی شدن باید حسینی شد. 🎒 وسایلم رو جمع کردم و اومدم بیرون، گریه ام گرفته بود، قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم... 🔚 پایان. 🔚 پایان. 🔚 پایان. 🔚 پایان. 🔚 پایان. 🔚 پایان. رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار 🐨 #سرزمین_زیبای_من 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت پنجاه و هشتم و پایانی ✌
سلام خدمت همه ی اعضای عزیز این هم از قسمت پایانی رمان بازهم به قلم مثل همیشه منتظر نظرات زیبا و انتقاداتتون در مورد رمان و شخصیت های آن هستیم... ان شاء الله بزودی رمان جدیدمون رو میگذاریم.اگر کسی از دوستان هم پیشنهادی درمورد رمان جدید حتما بهمون بگین😊🌹
پست اینستاگرامی سایت رهبر انقلاب و تشکر از رسانه‌ها در پوشش اخبار انتخابات در پایان فرآیند رای‌گیری یازدهمین دوره انتخابات مجلس و میان‌دوره‌ای خبرگان رهبری @asheghaneruhollah
بسمه تعالی خبری که اکنون به دست ما رسید جناب کاندیدای انقلابی و عضو لیست ائتلاف شهرستان خمینی شهر با اختلاف و داشتن اکثریت آرا به نمایندگی شهرستان خمینی شهر منصوب شدند... جالب است بدانید از بیش از یازده هزار رأی شهر درچه قریب به ده هزار رأی سهميه شده است. احسنت بر شما مردم انقلابی و ولایی شهر درچه، ان شاالله که امسال با خود را بسازیم... @asheghaneruhollah
طبق آخرین اخبار ازمنابع موثق حجت الاسلام نقدعلی بعنوان نماینده شهرستان خمینی شهر انتخاب شدند تبریک به حاج آقانقدعلی وتشکر از مردم بابصیرت و شریف درچه که بالاترین میزان مشارکت را درسطح شهرستان رقم زدند ونیز ازکل آرا به تاسی از علمای شهر حدود ۹۰ درصد به اقای نقدعلی رای دادند🌹 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
سلام خدمت همه ی اعضای عزیز #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله این هم از قسمت پایانی رمان #سرزمین_زیبای_م
عزیز 🌹 سلام محشر بود…مثل همه داستان های واقعی شهید طاها ایمانی..ان شالله اقا صاحب الزمان بیاد و عدالت و برابری فراگیر بشه…دعا کنید منم برای اسلام قدم بزرگ بردارم…اللهم عجل الولیک الفرج
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
سلام خدمت همه ی اعضای عزیز #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله این هم از قسمت پایانی رمان #سرزمین_زیبای_م
عزیز 🌹 سلام اگراز اول واقعی بودن داستان مطرح نشده بود،قابل باور نبود که این همه نژاد پرستی وظلم در این عصر اتفاق افتاده. چقدر دنیا هنوز کوته فکره!! ممنون بابت رمان خوبتون