eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
594 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
39.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا الله یا الله آمد 😍🌺 به دنیا آمد....❤️✊ 🎤کربلایی ارباب زاده ای و همه نوکر تواییم ...😍 👌پیشنهاد دانلود 💐میلاد شاهزاده حضرت علی اکبر(علیه السلام )مبارک... ✅ @asheghaneruhollah
🌺🌺 فرارسیدن حضرت علی اکبر (ع) و روز مبارک باد.🎊 ⭐️رهبر معظم انقلاب اسلامی می‌فرمایند: 💠 «در زمینه‌ی مسائل بایستی همه فعّال باشند، بخصوص جوانها؛ در جبهه‌ی مسائل همه باید فعّال باشند، بخصوص جوانها؛ در جبهه‌ی حرکتهای و آگاهانه همه باید فعّال باشند، بخصوص جوانها. جوانها آماده‌اند و میتوانند فعّال باشند و فعّال هم خواهند بود به توفیق الهی. و فردای این کشور متعلّق است به جوانهای و پُرانگیزه‌ای که میتوانند با اراده‌ی قاطع، با نیروی جوانی، با فکر روشن، با ابتکار پی‌در‌پی، این کشور را ان‌شاء‌الله به اوج اعتلاء برسانند؛ این، آن چیزی است که ما توقّع داریم.» 🔰 ۱۳۹۸/۰۱/۱۴ ✅ @asheghaneruhollah
در سوال مکرر مردم نسبت به شرایط موجود ( ویروس کرونا)چه کاری انجام دهیم؟ حضرت آیت الله ناصری (حفظه الله) فرمودند : ۱:حفظ رعایت مسائل بهداشتی ۲: خواندن زیارت عاشورا بعداز نماز صبح (با ۱۰ لعن و ۱۰ سلام) ۳: ذکر شریف (یاصاحب الزمان اغثنی یاصاحب الزمان ادرکنی ) هر روز ۱۰۰ مرتبه از حضرت ولی عصر عج الله بخواهید تا رفع بلا شود ان شاالله 🖐اللهم عجل الولیک الفرج #کرونا_را_شکست_میدهیم ✅ @asheghaneruhollah
عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه ی دوستان عزیز ان شاء الله از21 فروردین‌ماه که مصادف با نیمه شعبان سالروز تولد حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد و داریم دوستان شرکت کنند. ان شاء الله همگی جزء یاران اقا باشیم و عاقبت بخیر بشیم... 🌤نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ و از مردم عزیز 🤚حاجت: نماز در کربلا به امامت ❤️ و ساخت حرم امام حسن مجتبی(ع)💚 💠 ثواب چله هدیه به حضرت 🌺 برای رفع بیماری کرونا و بلا از مردم عزیز❤️ 📆شروع چله:شب نیمه شعبان 💚 پایان چله: شب بیست وپنجم ماه مبارک رمضان 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#بســـــم_اللّہ عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا 🌺 #قسمت_سی_و_پنجم🌺 رو
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 نیمه شب بیدار شد. داشت لباس می پوشید. به زور چشم هایم را باز کردم و گفتم : چی شده؟ کجا داری میری؟ – میرم حرم. یه کاری پیش اومده. بعدا بهت میگم؛ شما راحت باش! و از اتاق بیرون رفت. پنجره اتاقمان روبه باب الجواد بود. سیدمهدی را دیدم که از خیابان عبور کرد و وارد باب الجواد شد. چیزی دلم را چنگ انداخت. مدتی در اتاق قدم زدم، دلم آرام نمی گرفت. لباس پوشیدم و رفتم حرم. گوشه ای از صحن انقلاب نشستم، میدانستم خواسته ای دارم اما نمیتوانستم بیانش کنم. خیره شدم به گنبد طلایی، اشک هایم تصویرش را تار میکرد. “خدایا چی شده که منو کشوندی اینجا؟” حس مبهمی داشتم. نگاهم از روی گنبد سر خورد و رسید به پنجره فولاد. در حال خودم بودم که صدای زمزمه ای شنیدم: پس تو هم خوابت نبرد؟! سرم را بلند کردم. سیدمهدی با چشم های متورم بالای سرم ایستاده بود؛ اما لب هایش می خندید. دست کشیدم روی صورتم تا اشک هایم را پاک کنم. سیدمهدی نشست کنارم. پرسیدم: چی شده سید؟ به گنبد خیره شد: خواب دیدم! – خیر باشه! – خیره… چندبار پلک زد تا اشک هایش سرازیر شود: نمی ترسی اینبار برگشتی درکار نباشه؟ – نمیدونم… حتما نمیترسم که بهت بله گفتم! زد زیر خنده! صدای اذان صبح در صحن پیچید. چفیه هامان را روی زمین پهن کردیم، عاشق این بودم که به او اقتدا کنم… ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 عادت کرده بودم به دعا و نذر. هنوز یک هفته هم از ساکن شدنمان در طبقه بالای خانه پدر سیدمهدی نگذشته بود که رفت. به دلم هول افتاده بود، مثل همیشه نبودم. صدقه گذاشتم، آرام نشدم. آیت الکرسی خواندم، خدا را به هرکه توانستم قسم دادم سالم برگردد، آرام نشدم. نماز ظهر را خواندم، فکر و ذکرم شده بود سیدمهدی. در قنوت نماز گفتم: “خدایا به حق سیده زینب(علیها السلام) سالم برگرده…” نزدیک عصر یکی از دوستانش زنگ زد و گفت : سیدمهدی زخمی شده؛ تشریف بیارید بیمارستان صدوقی تا ببینیدش. سراز پا نمی شناختم، نفهميدم چطور خودم را رساندم به بیمارستان. برادر سیدمهدی و دوستانش جلوی در منتظرم بودند. وقتی مرا دیدند سرشان را پایین انداختند. نرسیده گفتم : سیدمهدی کجاست؟ حالش خوبه؟ یکی شان کمی من من کرد و برای بقیه چشم و ابرو آمد اما هیچکدام به کمکش نیامدند. آخر خودش گفت: راستش… آقاسید مجروح نشده! … یه شهید آوردن که هویتش مشخص نیست… یعنی ما نتونستیم مطمئن بشیم آقاسیده یا نه؟… ولی خیلی شبیه آقاسیده… احساس کردم یک سطل آب یخ روی سرم خالی شد! بارها این صحنه را در ذهنم ساخته بودم ولی در یک لحظه مغزم از هرچه فکر بود خالی شد. نفسی که در سینه حبس کرده بودم را بیرون دادم و گفتم : پس… خود… سیدمهدی کجاست؟ – درواقع… از وقتی این شهید رو پیدا کردیم… سید گم شده! پوزخندی عصبی زدم و گفتم : یعنی چی که گم شده؟! نفس عمیقی کشید و گفت : به آقاسید خبر میدن که یه تعدادی از بچه های فاطمیون بخاطر آتش شدید دشمن نمیتونن بیان عقب و اکثرا زخمی اند. سید یه نفربر برمیداره و میره طرف خط، ولی از اون به بعد خبری ازش نشده. ما اون طرف ها شهیدی پیدا کردیم که پیکرش سوخته بود و پلاک نداشت، ولی مشخصاتش تقریبا شبیه آقاسید بود… حالا میخوایم… قبل از آزمایشDNA شما شهید رو ببینید، شاید نیاز به آزمایش نشه. ناباورانه سرم را تکان دادم: این امکان نداره! – حالا خواهشا بیاید شهید رو ببینید، حداقل مطمئن میشیم سید نیست! تمام راه تا سردخانه، دندان هایم به هم میخورد… ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
عشق خوب است اگر یار خدایی باشد... رمان عاشقانه مذهبی 🌺 🌺 شهید را روی تختی گذاشته و با پارچه سفید او را پوشانده بودند. با برادر سیدمهدی به طرفش رفتیم، پارچه را کنار زد، چند لحظه خیره نگاه کرد و بعد شروع به گریه کرد. من اما هیچ حرکتی نمیکردم، فقط نگاه بود. شبیه بود اما سیدمهدی نبود. دلم برایش سوخت. با اطمینان گفتم: این سیدمهدی نیست! مطمئنم. وسایل شخصی شو بیارید ببینم! یک پلاستیک دستم داد. یک ساعت و قرآن جیبی و انگشتر عقیق داخلش بود. اصلا شبیه انگشتر سیدمهدی نبود، حلقه هم نداشت. محکم گفتم: نه سیدمهدی نیست! – اگه این شهید آقاسید نباشه پس آقاسید کجاست؟ جوابی نداشتم. چند هفته از او هیچ خبری نداشتیم، تمام خانواده در بهت فرو رفته بود. حالا مثل من، همه رو آورده بودند به نذر و نیاز. بجز من و مادرش تقریباً همه قبول کرده بودند شهید شده، اما من نه! ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
سلام به همه ی رمان خوان و رمان نخوان های 🌹امیدوارم حالتون خوب باشه و زندگی تون در سایه توجهات حضرت ولی عصر(عج)... 🔹میخاستم امشب تا قسمت آخر را بذارم ولی دیدم مزه اش میره 😉😉و جذاب نیست براتون بخاطر همین... ‼️3 قسمت پایانی فرداشب طلبتون...😂 تا فرداشب بقیه و پایان ماجرا رو حدس بزنید👏👏
•|جــز حسݩ بݩ علــے، عشـقِـ دڱـر نیستـ مـرا🌸 در همیݩ حـد ڪہ بہ عشقِـ تو فقیـرمـ ڪافیستـ|•🦋 با فخر، کسے ز نوکریــــش دم نمـــیزند جز ما کہ نوکرِ حســـــ۱۱۸ـــــــن مجتبے شدیم💚✨ 💚 👇 ✅ @asheghaneruhollah
💐بمناسبت میلاد امام عصر(عج)💐 🙏برنامه استغاثه به امام زمان(عج)🤲 ✅قرائت دعای فرج(عظم البلا) ✅گلبانگ یاصاحب الزمان ادرکنی ، یا صاحب الزمان اغثنی 💥و نورافشانی در 12 نقطه شهر درچه💥 ⭕️🕘وعده ما چهارشنبه ساعت 9شب پشت بام منازل