🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری #چله_ترک_گناه گوشیتو خوشکل کن😍 #تصویر_زمینه قول میدم دور و ور گناه نرم..😔 #شهید_اب
@Ebrahimhadi-Ghol Midam Dor Ghonah Naram.mp3
6.2M
👈این بک گراند بالا 👆 با این #مداحی کامل میشه ✅
با روح آدم بازی میکنه👌
✋ #نوکر امام حسین باید قبل از چله نوکریش با بعدش فرق بکنه ‼️‼️
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
یه خواهشی ازت دارم #ارباب
با اینکه بی وفا و #نامردم
برا هزارمین دفعه آقا
بازهم میشه دوباره برگردم
🔷میشه برگردم
قول میدم دور و ور #گناه نرم..😔
🎤حاج #مهدی_اکبری
🔻شوراحساسی
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
👈این بک گراند بالا 👆 با این #مداحی کامل میشه ✅ با روح آدم بازی میکنه👌 ✋ #نوکر امام حسین باید قبل از
یِك طَرَفْ دَستِ دُعا و یِك طَرَفْ بارِ گُناه😞
اینْ تَناقُضْ ها نمك پاشیده رویِ زَخمِتان😔
توییت حساب سید حسن نصرالله بعد از تار و مار کردن صهیونیستها 👌
در جریان عملیات امروز حزب الله لبنان ۵ نظامی رژیم صهیونیستی به هلاکت رسیدند و ۱۳ نفر نیز مجروح شدند
✅ @asheghaneruhollah
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب شانزدهم : #سردار_شهید_محمد_باقر_مداح
👈✅خواهرش مي گويد:«برادرم ما را به نماز اول وقت توصيه مي كرد.»
همسرش مي گويد:« ايشان هميشه به من تأكيد مي كرد كه صبور باشم .به ماديات علاقه نداشت و براي معنويت اهميت خاصي قايل بود.»
ايشان هنگامي عصباني مي شد كه در مجلسي غيبت و دروغ بود . هميشه توصيه مي كرد:« پيرو رهبر باشيد و به او گوش دهيد .»او هدفي جز احياي اسلام و پیروی از خط ایشان نداشت و همیشه می گفت:« من دعا می کنم که خودم، فرزندانم و شما همه فداي اسلام شويم.»
نيمه شب ها با خداي خود مناجات مي كرد و دعا و نماز مي خواند. هيچ گاه گردنش را هنگام نماز صاف نمي گرفت و مي گفت:«ما كيستيم كه در برابر خدا گردن خود را راست بگيريم.»
#چله_ترک_گناه
#نماز_اول_وقت
#ترک_یک_رذیله_اخلاقی
#چهل_شب_زیارت_عاشورا
#چهل_صبح_دعای_عهد
25 روز مانده به #محرم
✅ @asheghaneruhollah
.
عمری ز غم کرب و بلا خون جگر خورد
قربان دل و چشم تر حضرت باقر
#شهادت_امام_باقر تسلیت و تعزیت خدمت حضرت صاحب الزمان ارواحنا لک الفداه و امام خامنه ای مدظله العالی و تمام شیعیان جهان...
✅ @asheghaneruhollah
1582543294_.mp3
1.63M
#شهادت_حضرت_امام_باقر_علیه_السلام
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
🎙نسب تمام علوی امام باقر(ع)
🎤استاد #رائفی_پور
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک #درس_اخلاق و #کرامت مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
ShahadatEmamBagher-1393[01].mp3
15.5M
#شهادت_حضرت_امام_باقر_علیه_السلام
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
خاطراتی درون ذهنت هست
ازهمان روزهای کودکی ات
در همین کودکی چه پیر شدی، یادگار عزای عاشورا😭
🎤حاج #میثم_مطیعی
🔹روضه حضرت امام باقر(ع)
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #پنجاه_وهشت تنها یک آغوش مادران
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #پنجاه_ونه
خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد
_بفرمایید!😊🥘
شش ماه بود سعد🔥 غذای آماده از بیرون میخرید..
و عطر دستپخت او🌺 مثل رایحه دستان #مادرم بود.. 😍😋
که دخترانه پای سفره نشستم..
و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمیرفت...😣
مصطفی میدید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق #میلرزد😣 و ندیده حس میکرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی میکرد...
احساس میکردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد
_خواهرم!
نگاهم تا چشمانش رفت و او نمیخواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم غیرتش را بشکافد..
که #سربه_زیر زمزمه کرد
_من نمیخوام شما رو زندانی کنم، شما تو این خونه آزادید!
و از نبض نفسهایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت
_شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش میکنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!
از پژواک پریشانی اش #ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام #نشده..
و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه میکشید که با وحشت در بستر خواب خزیدم...
و از طنین تکبیرش✨ بیدار شدم...
هنگامه سحر🌌 رسیده..
و من دیگر #زینب بودم که به عزم نماز صبح از جا بلند شدم...✨
سالها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت میکشیدم...😞😓
و میترسیدم نمازم را نپذیرد که از #شرم و #وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بیدریغ میبارید...😓😭😭
نمازم که تمام شد...
از پنجره اتاق دیدم 🌸مصطفی🌸 در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت...
در آرامش این خانه دلم میخواست...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت
دلم میخواست دوباره بخوابم..😴
اما #دردپهلو امانم را بریده.. و دیگر خوابم نمیبرد که میان بستر از درد دست و پا میزدم...😣😣😖😖😖😣
آفتاب بالا آمده.. ☀️
و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی اختیار گریه میکردم..
که دوباره در حیاط به هم خورد..
و پس از چند لحظه صدای مصطفی🌸 دلم را سمت خودش کشید
_مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!
دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد..
و صدای مادر مصطفی را شنیدم
_بیداری دخترم؟
شالم را با یک دست مرتب کردم و تا
خواستم بلند شوم،..
در اتاق باز شد...
خطوط صورتم همه از درد در هم رفته😖😖😭😭😖 و از نگاهم ناله میبارید..
که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند😟 و مصطفی صبرش تمام شده بود
که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند
_میتونم بیام تو؟
پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم
_بفرمایید!😣
و او بلافاصله داخل اتاق شد...
دل زن🌺 پیش من مانده..
و از اضطرار نگاه مصطفی میفهمید خبری شده.. که چند لحظه مکث کرد و سپس بی هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت...
مصطفی #مقابل_در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار میداد.. 😠😤
و دل من در قفس سینه بال بال میزد.. که مستقیم نگاهم کرد و بی مقدمه پرسید
_شما شوهرتون رو دوست دارید؟
طوری نفس نفس میزد که قفسه سینه اش میلرزید.. و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم
_ازش خبری دارید؟😨😥
از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس میکردم به گریه هایم شک کرده..
و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد
_دوسش دارید؟😠
دیگر درد پهلو...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_ویک
دیگر درد پهلو فراموشم شده..
و طوری با تندی سوال میکرد که خودم برای آواره شدن پیشدستی کردم...
_من امروز از اینجا میرم!😥😞
چشمانش درهم شکست..
و من دیگر نمیخواستم اسیر سعد🔥😭شوم که با بغضی #مظلومانه قسمش دادم
_تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!
یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم..
و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید
_کجا میخواید برید؟😡🗣
شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست..
و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید
_من کی از رفتن حرف زدم؟😠😠از دیشب یه لحظه نتونستم بخوابم، فقط میخوام ازتون مراقبت کنم، حالا بذارم برید؟
دلم لرزید و پای رفتنم دل او را بیشتر لرزانده بود که نفسش در سینه ماند
و صدایش به سختی شنیده شد..
_من فقط میخواستم بدونم چه احساسی به همسرتون دارید...همین!
پیشانی ام از شرم نم زد و او بی توجه به رنجش چشمانم نجوا کرد
_میترسیدم هنوز دوسش داشته باشید!
انگار دیگر در این خانه هم امنیتی نبود.. و باید فرار میکردم که با خبرش خانه خیالم را به هم ریخت..😥
_صبح موقع نماز 🌷سیدحسن🌷 باهام تماس گرفت...گفت دیشب بچه ها خروجی داریا به سمت حمص یه #جنازه پیداکردن.
با هر کلمه...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_ودو
با هر کلمه نفسش بیشتر در سینه فرو میرفت.. و من سخت تر صدایش را میشنیدم..
که دیگر زبانش به سختی تکان میخورد
_من رفتم دیدمش، اما مطمئن نیستم!
گیج نگاهش مانده و نمیفهمیدم چه میگوید که موبایلش📱 را از جیب پیراهن سفیدش بیرون کشید،..
رنگ از صورتش پرید..
و مقابل چشمانم به نفس نفس افتاد
_باید هویتش تأیید بشه. اگه حس میکردم هنوز دوسش دارید، دیگه #نمیتونستم این عکس رو نشونتون بدم!
همچنان مردد بود..
و حریف دلش نمیشد که پس از چند لحظه موبایل را مقابلم گرفت و لحنش هم مثل دستانش لرزید
_خودشه؟
چشمانم سیاهی میرفت..😣😣
و در همین سیاهی جسدی را دیدم که روی زمین رها شده بود،..
قسمتی از گلویش پاره و خون از زیرچانه تا روی لباسش را پوشانده بود...
سعد بود،..
با همان موهای مشکی ژل زده و چشمان روشنش که خیره به نقطهای ناپیدا مانده بود..
و قلبم را از تپش انداخت...
تمام بدنم رعشه گرفته و از سفیدی صورتم پیدا بود😖😖😖 جریان خون در رگهایم بند آمده..
که مصطفی دلواپس حالم مادرش🌺 را صدا زد تا به فریادم برسد.
عشق قدیمی و زندانبان وحشی ام را #سربریده و برای همیشه از شرّش خلاص شده بودم..
که لبهایم میخندید😄 و از چشمان وحشتزده ام اشک میپاشید.😭
مادرش برایم آب آورده..
و از لبهای لرزانم قطرهای آب رد نمیشد
که خاطرات تلخ و شیرین سعد به جانم افتاده..
و بین برزخی از عشق و بیزاری پَرپَر میزدم.
در آغوش مادرش تمام تنم از ترس میلرزید.. و 🔥تهدید بسمه🔥 یادم آمده بود که با بیتابی ضجه زدم😭😭😭
_دیشب تو حرم بهم گفت...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب شانزدهم : #سردار_شهید_محمد_باقر_مداح 👈✅خوا
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب هفدهم : #شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
👈✅
خیلی زیاد و به طور عجیبی فاطمه را دوست داشت و به همین نسبت فاطمه پدرش را❤️
آقاجواد با توجه به اینکه زیاد ماموریت میرفت، کمتر در خانه بود
اما هیچگاه این موضوع از محبتش به فاطمه کم نکرد
همیشه سعیاش بر این بود که
نبودنهایش را جبران کند...💕
از لقمه دهان فاطمه گذاشتن تا بیرون بردن و شبها موقع خواب برایش قصه خواندن😍
هرطوری که میتوانست برای او وقت صرف میکرد😘
پدرش قبل رفتن، اول قصه حضرت رقیه(س) را برایش گفت
و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد ..
آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود که برخی اوقات در اوج بیتابیاش به من میگفت
«مامان حضرت رقیه(س) هم مثل من اینقدر گریه میکرد؟»...
#چله_ترک_گناه
#نماز_اول_وقت
#ترک_یک_رذیله_اخلاقی
#چهل_شب_زیارت_عاشورا
#چهل_صبح_دعای_عهد
24 روز مانده به #محرم
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب هفدهم : #شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی 👈✅ خیلی
#یارقیه_جان 😭😭
مادر از دلتنگی فاطمه این گونه گفت:
آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت رقیه(س) را برای فاطمه گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد. قصه حضرت رقیه(س) برای فاطمه غریب نبود و انس عجیبی با حضرت گرفته بود ولی بچه است و نمی شود دلتنگی اش را نادیده گرفت.
از زمانی که فاطمه متوجه نبود پدر شد، در لحظات کودکانه اش با پدرش حرف می زند و گاها می بینم که پدرش را صدا می کند و سعی می کنم خلوت بین دختر و بابا را بر هم نزنم.
به فاطمه گفتم که پدرش به همراه امام زمان(عج) می آید و چند روزیست که فاطمه سراغ ظهور امام زمان(عج) را می گیرد.
#شهید_جواد_محمدی
✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یارقیه_جان
#فرزندان_شهدا
#شهید_جواد_محمدی
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
🏷 نیمه شب شده و خواب پریشان دارم...😭
🎤حاج #حسن_خلج
🔻روضه حضرت زهرای سه ساله
#کربلای_معلی
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یارقیه_جان
#فرزندان_شهدا
#شهید_جواد_محمدی
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
🏷 🏷 تا که با عمه خود وارد بازار شدم......😭
🎤حاج #حسن_خلج
🔻روضه حضرت زهرای سه ساله
#کربلای_معلی
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
Shab03Moharram1398[04].mp3
2.89M
#از_زبان_دختران_شهدا
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
🏷 اگه رو پای تو سر نذاشتم #گله_ندارم
اگه تو غم ها #بابا نداشتم گله ندارم
اما شکایت دارم از دست این #طعنه ها 😭😭
🎤حاج #میثم_مطیعی
🔻زمینه
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
لعنت به شامیا - شور.mp3
10M
#یارقیه_جان
#فرزندان_شهدا
#شهید_جواد_محمدی
♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی
🏷بابا ای لعنت به شامی ها واااای....
اینقدر آزار ندیده بودم
بین انظار نرفته بودم
من تاحالا به عمرم بابا
#کوچه #بازار نرفته بودم...😭😭
🎤کربلایی #حمید_علیمی
🔻شور روضه ای
👈پیشنهاد دانلود
🔻 تا محرم هرشب یک ذکر ارباب مهمان مائید🔻
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#یارقیه_جان #فرزندان_شهدا #شهید_جواد_محمدی ♦️ #چله_نوکری #چله_حسینی 🏷بابا ای لعنت به شامی ها واااا
اینبار من مدد ز رقیه گرفته ام
نازی کند به پیش پدر راهیم ، همین😭
#دلتنگ_کربلا
#دلتنگ_شهید_جواد_محمدی❤️
دلتنگـــــ تر می شویمـ ....💔
با دیدن لبخندهایے ڪہ
#جاماندن را بیشتر بہ رخمان مے کشند....💝
👤 توییت استاد #رائفی_پور :
فکرش را بکنید
بیشتر شبیه افسانه است
موشک نقطه زنی را هر کجا که خواستی دفن کنی و هر وقت که اراده کردی بدون لانچر ! خاک را کنار زده از زیر زمین بیرون بیاید و اهداف مورد نظر را هدف قرار دهد
افسانه ای که بدست جوانان برومند ایرانی به واقعیت پیوسته است
#سردار_حاجی_زاده
#مزرعه_موشکی
#نتیجه_انقلابی_بودن
✅ @asheghaneruhollah
هدایت شده از امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون درچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #تیزر_اطلاعرسانے
✨ مراسم پرفیض دعاۍعرفہ ✨
📍در جوار حرم امامزادگان حمیده و رشیده خاتون
🔰 پایگاه مقاومت بسیج شهداے امامزاده
🥀 @emamzade_dorche
هدایت شده از امامزادگان حمیده خاتون و رشیده خاتون درچه
💢 #پوستر_اطلاعرسانی
✨ مراسم پرفیض دعای عرفه ✨
📍در جوار حرم امامزادگان حمیده و رشیده خاتون
🔰 پایگاه مقاومت بسیج شهداے امامزاده
🥀 @emamzade_dorche
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب هجدهم : #شهید_مدافع_حرم_محسن_حججی
👈✅دائم الوضو بودن..خاطره ای از #نماز_اول_وقت شهید محسن حججی
#چله_ترک_گناه
#نماز_اول_وقت
#ترک_یک_رذیله_اخلاقی
#چهل_شب_زیارت_عاشورا
#چهل_صبح_دعای_عهد
23 روز مانده به #محرم
✅ @asheghaneruhollah