💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_چهل_و_سوم
_دو هفتہ بعد از عقدش دوباره رفت...
دلم خیلے هوایے شده بود
اکثرا تو مراسم تشییع پیکر شهداے مدافع حرم شرکت میکردم.
حالم خیلے خراب میشد یاد مصطفي می افتادم
مطمعـ بودم کہ شهید میشہ خودمو تو مراسم تشییعش تصور میکردم
_اما بخودم میگفتم مصطفے بدوݧ مـݧ نمیپره بهم قول داده هواے منو هم داشتہ باشہ
ایـݧ سرے ۷۵ روز اونجا موند.
_وقتے کہ برگشت رفتم پیشش و پا پیچش شدم کہ باید هر جورے شده سرے بعد مـݧ رو هم باخودش ببره
اما اوݧ برام توضیح میداد کہ ایراݧ خیلے سخت نیروهاشو میفرستہ اونجا و منو ظاهرا متقاعد میکرد اما فقط ظاهرا
قلبم آروم نمیشد. هر چقدر هم کہ میگذشت مشتاق تر میشدم کہ برم
_همش از اونجا ، اتفاقاتے کہ میوفتاد کاراهایے کہ میکردݧ و ... میپرسیدم
خیلے مقاومت میکرد کہ نگہ اما اونقد پاپیچش میشدم کہ بالاخره یچیزایے میگفت
اسماء نمیدونے کہ اونجا چہ مظلومانہ بچہ ها بہ شهادت میرسـݧ ...
علے آهے کشید و ادامہ داد...
_مصطفے میگفت بچہ ها کہ شهید میشدݧ تا درگیرے تموم شہ دشمـݧ پیشروے میکرد و توے شرایطے قرار میگرفتیم کہ دسترسے بہ جنازه ها امکاݧ پذیر نبود
بدݧ بچہ ها چند روز زیر آفتاب میموند
بچہ ها هر طور شده میخواستـݧ جنازه ها رو برگردونـݧ عقب خیلے ها هم تو ایـݧ قضیہ شهید میشد
_بعد از کلے درگیرے و عملیات کہ بہ جنازه میرسیدیم بدناشوݧ تقریبا متلاشی شده بود از هر طرفے کہ میخواستیم برشوݧ داریم اعضا بدنشوݧ جدا میشد
_بعضی موقع ها هم کہ جنازه شهدا میوفتاد دست دشمـ
چشماش پر از اشک شد و رفت تو فکر میدونستم یاد مصطفے و جنازش کہ بر نگشتہ افتاده
مـݧ هم حال خوبے نداشتم اصلا تاحالا ایـݧ چیزایے و کہ میگفت و نشنیده بودم
چادرم رو کشیدم رو سرم و چند قطره اشک از چشمام جارے شد
_دیدݧ علے تو او شرایط چیزایے کہ میگفت، نبود اردلاݧ و میلش براے رفتـݧ نگران و داغونم کرده بود
_ادامہ داد
چادر و از رو صورتم کنار زدم و نگاهش کرد صورتش خیس خیس بود
با چادرم اشکاشو پاک کردم
نگاهم نمیکرد تو حال هواے خودش بود و بہ رو برو خیره شده بود
دلم گرفت از نگاه نکردنش ولے باید درکش میکردم
دستش رو گرفتم و بہ بقیہ ے حرفاش گوش دادم
_۶ماه طول کشید تا براے بار سوم بره تو ایـݧ مدت دنبال کارهاے عروسیش بود
یک ماه بعد از عروسیش باز هم رفت
دیگہ طاقت نیوردم دم رفتـ رو کردم بهش و گفتم: مصطفے دفعہ ے بعد اگہ منو بردے کہ هیچے نوکرتم هستم اما اگہ نبردے رفاقتموݧ تعطیل
_دوتا دستش و گذاشت رو شونہ هام و محکم بغلم کرد و در گوشم طورے کہ همسرش نشنوه گفت:
علے دیر گفتے ایشالا ایندفعہ دیگہ میپرم بعد هم خیلے آروم پلاکشو گذاشت تو جیبمو گفت: اما داداش بامعرفتم میسپرم بیارنت پیش خودم ایـݧ پلاک هم باشہ دستت بہ عنواݧ یادگارے
آخریـݧ بارے بود کہ دیدمش
_آخریـݧ بارے بود داداشمو بغل کردم
اسماء آخرم مث امام حسیـݧ روز عاشورا شهید شد
بچہ ها میگفتـݧ سرش از بدنش جدا شد و جنازش سہ روز رو زمیـݧ موند آخر هم تو مرز تدمر افتاد دست داعش کہ هیچ جوره بر نمیگرده
_حالا مـݧ بودم کہ اشکام ناخودآگاه رو گونہ هام میریخت و صورتمو خیس کرده بود
علے دیگہ اشک نمیریخت
میبینے اسماء رفیقم رفت و منو تنها گذاشت
از جاش بلند شد رفت بیروݧ
بعد از چند دیقہ مـݧ هم رفتم
کهف شلوغ شده بود
علے و پیدا نمیکردم
_گوشے و برداشتم و بهش زنگ زدم.
چند تا بوق خورد با صداے گرفتہ جواب داد
الو❓
الو کجایے تو علے❓
اومدم بالاے کوه اونجا شلوغ بود
باشہ مـݧ هم الاݧ میام پیشت
اسماء جاݧ برو تو ماشیـݧ الا میام
إ علے میخوام بیام پیشت
خوب پس وایسا بیام دنبالت
باشہ پس بدو.
_گوشے رو قطع کرد.
۵ دیقہ بعد اومد
دستم و گرفت از کوه رفتیم بالا خیلے تاریک بود چراغ قوه ے گوشیو روشـݧ کرد
یکمے ترسیدم ، خودمو بهش نزدیک کردم و دستشو محکم تر گرفتم
یکمے رفتیم بالا روے صخره نشستیم
هیپچکسے اونجا نبود
تمام تهراݧ از اونجا معلوم بود
سرموبہ شونہ ے علے تکیہ دادم هوا سرد بود
دستش رو انداخت رو شونم
_آهے کشیدو ایـݧ بیت و خوند
مانند شهر تهران شده ام...
باران زده ای ک همچنان الودست..
ب هوای حرمت محتاجم...
بعد هم آهےکشید و گفت انشااللہ اربعیـݧ باهم میریم کربلا...
✍ ادامه دارد ....
🌹🌹🌹🌹🌹
#ادامه_دارد
✍ نویسنده:خانوم علی آبادی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
اللهم الزرقنا...1.mp3
14.17M
#اللهمالرزقنـاحرم❤️
آرزومه کربلا برم 😔
روز شانزدهم، ذکر منِ بی سر و پا
شده العفو به حق حسن و خون خدا
من که از دوری این فاصله ها خسته شدم
می شود در حرمـت روزیِ من اشک و دعا
#دلتنگم_ارباب 😭
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
⭕️هرشب بعداز افطار یک ذکر ارباب مهمان مائید
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
17.mp3
14.83M
✅ جزء 7⃣1⃣ قرآن کریم...
#صوتی
⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء
👇👇👇👇فایل متنی بصورت پی دی اف
📚 التماس دعا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
بهترین ها👇👇👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
17.pdf
1.43M
✅ جزء 7⃣1⃣ قرآن کریم...
#فایل_متنی
⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء
👆👆👆👆فایل صوتی
📚 التماس دعا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
بهترین ها👇👇👇
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
💠دعای روز هفدهم ماه مبارک💠
اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین
خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته و اعمال نیك و برآور برایم حاجتها و آرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر و سؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینههاى جهانیان است درود فرست بر محمد و آل او پاکیزگان.
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
✅ @asheghaneruhollah
چهارده روز میخواهیم روزه بگیریم
روزه ای که قرار است حالمان را خوب کند
#قرار_روز_هفدهم
🍁 یک روز به گیاهان یا حیوانات برسیم،حتی اگر شده برای چند لحظه
#قرار
#ماه_رمضان
#قرار_ماه_رمضان
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
shab ghadr.parsa.mp3
5.07M
○ افرادی که خدا درشب قدر به آنها نگاه نمی کند(بخش اول) ○
🎤حجت الاسلام #پارسا
🌹 کمپین #ما_همه_روزه_داریم
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🚩 هيئت عاشقان روح الله_ره_
—----------------
📣 #گزارش_صوتی
🏴 مراسم جشن باشکوه ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی_علیهم السلام_1397
—---------------
🔶 با سخنرانی:
👈 حجت الاسلام مهرابی
—---------------
🔷 بـا نوای:
👈کربلایی صادق خواجه
—----------------
📆 زمان:
👈 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
—----------------
🗺 مکان:
👈 اصفهان| درچه|اسلام آباد | ک-شهیدبهشتی
—----------------
https://eitaa.com/asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (1).mp3
7.86M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
✅ماه کامل شد دوباره وقت دیدار آمده...
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#مدح
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (2).mp3
2.93M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
✅به عشق مادر سادات حضرت زهرا
❤️میگم که اشهدان علی ولی الله
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#شور_مستانه_حضرت_حیدر
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (3).mp3
6.44M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
✅کریم عالم که تو باشی خوشبحال همه گداها
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#سرود
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (4).mp3
5.2M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
✅خودم رو امام حسنی میدونم😍
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#شور_احساسی
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (5).mp3
5.85M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
یه نیمه ماه بگو #یا_علی
یه نیمه ماه بگو #یا_حسن
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#سرود_فوق_العاده_زیبا
💠پیشنهاد دانلود
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (6).mp3
5.62M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
صلی الله علیک یه سلام
میدم به شه کرم✋
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#شور_احساسی
💠از دستش ندهید
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (7).mp3
1.52M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
👈تنها خلیفه حیدر علی حیدر
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#شور_طوفانی
💠از دستش ندهید
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (8).mp3
3.03M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
👈چای داغ روضه
یاد چای اربعین
باکمی از تربتت مینوشم
🎤کربلایی #صادق_خواجه
#نجوا_پایانی
💠از دستش ندهید
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت امام حسن مجتبی(ع)کربلایی صادق خواجه (9).mp3
1.73M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #امام_حسن_مجتبی_ع_ 1397
دست خدا بر سرم
#سید_علی_رهبرم 😍
شعار هیئت شده
زمان بیعت شده ✋
🎤کربلایی #صادق_خواجه
💠از دستش ندهید
📅 چهارشنبه09خرداد ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_چهل_و_چهارم
_بعد هم آهے کشید و گفت انشااللہ اربعیـݧ باهم میریم کربلا...
تاحالا کربلا نرفتہ بودم....چیزے نمونده بود تا اربعیـݧ تقریبا یک ماه...
با خوشحالے نگاهش کردم و گفتم:جان اسماء راست میگے❓
_لبخندے زد و سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد
دوستم یہ کاروانے داره اسم دوتامونو بهش دادم البتہ برات سخت نیست پیاده اسماء❓
پریدم وسط حرفشو گفتم:مـݧ از خدامہ اولیـݧ دفعہ پیاده اونم با همسر جاݧ برم زیارت آقا.آهے کشیدو گفت:انشااللہ ما کہ لیاقت خدمت بہ خواهر آقا رو نداریم حداقل بریم زیارت خودشوݧ
_از جاش بلند شد و دو سہ قدم رفت جلو،دستش و گذاشت تو جیبشو وهمونطور کہ با چشماش تموم شهر رو بر انداز میکرد دوباره آهے کشید
هوا سرد شده بود و نفسهاموݧ تو هوا بہ بخار تبدیل میشد
کت علے دستم بود.
_احساس کردم سردش شده گوشاش و صورتش از سرما قرمز شده بودݧ
کت و انداختم رو شونشو گفتم
بریم علے هوا سرده....
_سوار ماشیـ شدیم.ایندفعہ خودش نشست پشت ماشیـݧ
حالش بهتر شده بود اما هنوز هم تو خودش بود...
علے❓
جانم
بہ خوانواده ے مصطفے سر زدے❓
آره صب خونشوݧ بودم
خوب چطوره اوضاعشو❓
اسماء پدر مصطفے خودش زماݧ جنگ رزمنده بوده.امروز میگفت خیلے خوشحالہ کہ مصطفے بالاخره بہ آرزوش رسیده اصلا یہ قطره اشک هم نریخت بس کہ ایـݧ مرد صبوره مثل بابارضا دوسش دارم
_اما مادرش خیلے بہ مصطفے وابستہ بود.خیلے گریہ میکرد با حرفاش اشک هممونو درآورد
میگفت علے تو برادر مصطفے بودے دیدے داداشت رفت❓دیدے جنازشو نیورد❓
حالا مـݧ چیکار کنم❓
آرزو داشتم نوه هامو بزرگ کنم❓بعدشم انقد گریہ کرد از حال رفت...
_علے طورے تعریف میکرد کہ انگار داشت درمورد پدر مادر خودش حرف میزد
آهے کشیدم و گفتم؛زنش چے علے
زنش مثل خودش بود از بچگے میشناسمش خیلے آرومہ
_آروم بے سروصدا اشک میریخت
اسماء مصطفے عاشق زنش بود فکر میکردم بعد ازدواجش دیگہ نمیره اما رفت خودش میگفت خانومش مخالفتے نداره
اخمهام رفت تو هم و گفتم:خدا صبرشو بده
سرمو بہ شیشہ ماشیـݧ تکیہ دادم و رفتم تو فکر
_اگہ علے هم بخواد بره مـݧ چیکار کنم❓
مـݧ مثل زهرا قوے نیستم
نمیتونم شوهرمو با لبخند راهے کنم.مـ اصلا بدوݧ علے نمیتونم...
قطره هاے اشک رو صورتم جارے شد و سعے میکردم از علے پنهانشو کنم
عجب شبے بود ...
_بہ علے نگاه کردم احساس کردم داره میلرزه دستم گذاشتم رو صورتش خیلے داغ بود...
علے❓خوبے❓بز کنار
خوبم اسماء
میگم بز کنار
دارے میسوزے از تب
با اصرار هاے مـ زد کنار سریع جامونو عوض کردیم صندلے و براش خوابوندم و سریع حرکت کردم
_لرزش علے بیشتر شده بود و اسم مصطفے رو زیر لب تکرار میکردو هزیوݧ میگفت
ترسیده بودم.اولیـ بیمارستاݧ نگہ داشتم
هر چقدر علے رو صدا میکردم جواب نمیداد
سریع رفتم داخل وگفتم یہ تخت بیارݧ
علے و گذاشتـݧ رو تخت و برد داخل
حالم خیلے بد بود دست و پام میلرزید و گریہ میکردم نمیدونستم باید چیکار کنم.علے خوب بود چرا یکدفعہ اینطورے شد❓
_براے دکتر وضعیت علے و توضیح دادم
دکتر گفت:سرما خوردگے شدید همراه با شوک عصبے خفیفہ
فشار علے رو گرفتـݧ خیلے پاییـݧ بود براے همیـݧ از حال رفتہ بود
بهش سرم وصل کردݧ
ساعت۱۱بود.گوشے علے زنگ خورد فاطمہ بود جواب دادم
الو داداش❓
_سلام فاطمہ جاݧ
إ زنداداش شمایے❓داداش خوبہ❓
آره عزیرم
واسه شام نمیاید❓
بہ مامانینا بگو بیرو بودیم.علے هم شب میاد خونہ ما نگراݧ نباشـݧ
نمیخواستم نگرانشو کنم و چیزے بهشو نگفتم
سرم علے تموم شد
_بادرآوردݧ سوزݧ چشماشو باز کرد
میخواست بلند شہ کہ مانعش شدم
لباش خشک شده بود و آب میخواست
براش یکمے آب ریختم و دادم بهش
تبش اومده پاییـݧ
لبخندے بهش زدم و گفتم
خوبے❓بازور از جاش بلند شدو گفت:خوبم
مـݧ اینجا چیکار میکنم اسماء ساعت چنده❓
هیچے سرما خوردے آوردمت بیمارستاݧ
خوب چرا بیمارستاݧ میبردیم درمانگاه
ترسیده بودم علے
_خوب باشہ مـݧ خوبم بریم
کجا❓
خونہ دیگہ
ساعت ۳نصف شبہ استراحت کـݧ صب میریم
خوبم بریم
هر چقدر اصرار کردم قبول نکرد کہ بمونہ و رفتیم خونہ ما....
✍ ادامه دارد ....
🌹🌹🌹🌹🌹
#ادامه_دارد
✍ نویسنده:خانوم علی آبادی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
🔶 @asheghaneruhollah 🔷
17 ماه رمضان
1 ـ معراج پیامبر صلّی الله علیه و آله
معراج پیامبر صلّی الله علیه و آله در سال های بعد از بعثت در شب چنین روزی واقع شده، (1) و آیه ی «سُبحانَ الَّذی أسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الأقصی …» (2)، در این باره نازل شده است. معراج پیامبر صلّی الله علیه و آله در 21 ماه رمضان نیز نقل شده است. (3)
معراج از جمله ضروریات اسلام است (4)، و از آیات کریمه و احادیث متواتره ثابت شده است که خداوند متعال حضرت رسول صلّی الله علیه و آله را در یک شب از مکّه ی معظمه تا مسجد الأقصی و از آنجا به آسمان ها تا سدرة المنتهی و عرش أعلی بُرد، و عجایب آفرینش آسمان ها را به حضرت نمایاند و رازهای نهانی و معارف نامتناهی را به آن حضرت إلقا فرمود و آن حضرت در بیت المعمور تحت عرش به عبادت حقّ تعالی قیام فرمود و با انبیاء علیهم السلام ملاقات نمود و داخل بهشت شد و منازل بهشت و احوال کسانی که در عذاب بودند را مشاهده فرمود.
احادیث متواتر دلالت دارد که عُروج آن حضرت به بدن بوده و نه به روح، و در بیداری بوده نه در خواب. (5)
اقوال دیگر در تعیین روز معراج چنین است :
17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت، 17ربیع الأوّل قبل از هجرت، 17 رجب قبل از هجرت، 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت، 27 ماه رمضان، 21 ماه رمضان، 9 ذی الحجّة.
درباره ی مکانی که آغاز حرکت پیامبر صلّی الله علیه و آله به سوی معراج بوده نیز چند قول است :
از منزل خدیجه علیها السلام، منزل امّ هانی خواهر امیر المؤمنین علیه السلام، از شعب ابی طالب علیه السلام. (6)
امام صادق علیه السلام فرمودند :
«حق تعالی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله را صد و بیست و چهار مرتبه به آسمان بُرد، و در هر مرتبه به آن حضرت درباره ی ولایت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام و دیگر ائمه ی طاهرین علیهم السلام زیاده از سایر فرایض تأکید و توصیه نمود». (7)
📚 منابع :
1. الوقایع و الحوادث : ج 1، ص 194. و ... .
2. سوره ی اسراء : آیه ی 1.
3. مسار الشیعة : ص 9. و ... .
4. الغدیر : ج 5، ص 16. و ... .
5. بحار الأنوار : ج 18، ص 289. حق الیقین : ص 30.
6. بحار الأنوار : ج 18، ص 302، 319، 380، ج 95، ص 196، ج 97، ص 168. و ... .
7. بصائر الدرجات : ص 79. و ... .
❤️ @asheghaneruhollah
17 ماه رمضان
2 ـ جنگ بَدر
در روز جمعه در سال دوّم هجرت جنگ بدر کبری به وقوع پیوست. (8) 19 این ماه هم ذکر شده است. (9)
تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهدای آنان 9 تا 14 نفر، و تعداد کفّار 950 نفر بود.
مقتولین کفّار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسیر گرفتند. نصف یا بیشتر از نصف کشته های کفّار به دست امیر المؤمنین علیه السلام به قتل رسیدند (10) و در کشتن دیگر هم آن حضرت علیه السلام شریک بودند. (11)
در این جنگ ابو جهل نیز کشته شد. ابو جهل هشام بن مغیره مخزومی از دشمنان سر سخت پیامبر صلّی الله علیه و آله بود.
او با اینکه نامش هشام بود ولی از فرط بد جنسی و زشت سیرتی به أبی جهل مُکَنّی شد. ابو جهل کسی بود که در مکّه آزار و اذیت بسیار به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نمود.
بچّه دان شتر بر سر مبارک حضرت ریخت. خاکستر و خاک بر سر مبارک حضرت ریخت. سنگ به دندان مبارکش زد، نسبت کذب و جنون به آن حضرت داد. مادر عمّار یاسر، جناب سمیّه را بعد از شکنجه ی بسیار با نیزه ای که به ران او زد شهید کرد.
در جنگ بَدر دو برادر انصاری (مَعاذ و مَعُوذ) ـ به خاطر سابقه ای که از او در اذیّت پیامبر صلّی الله علیه و آله شنیده بودند ـ تصمیم به کشتن او گرفتند.
به هر صورت او را ضربه هایی زدند و یکی از دو برادر دستش قطع شد و به پوست آویزان گردید، ولی چون دید دستش مزاحم جنگ با ابو جهل و هواداران اوست، زیر پایش گذاشت و دفعتاً آن را از بدنش جدا کرد، و سپس ابو جهل را نقش زمین کردند.
بعد از جنگ، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود :
«کسی خبر از ابو جهل بیاورد».
عبدالله بن مسعود رفت و پا روی سینه او گذاشت. ابو جهل به هوش آمد و گفت :
بر جای بلندی پای گذاشته ای، کاش قاتل من دهقان نبود (که کنایه ای به انصار بود).
عبدالله بن مسعود سر او را از بدن جدا کرد و نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آورد و جلوی پای آن حضرت انداخت.
پیامبر صلّی الله علیه و آله شکر الهی بجا آورد (12)، و خداوند نصرت خود را بر پیامبر صلّی الله علیه و آله نازل نمود، و آن حضرت فرمود :
امروز روز عید است و باید شکر خدا را بر نعمتی که به اهل ایمان عطا فرموده به جای آورد. (13)
📚 منابع :
8. بحار الأنوار : ج 19، ص 376 _ 292. الصحیح من السیرة : ج 5، ص 136 _ 1.
9. خصال : ص 9. و ... .
10. توضیح المقاصد : ص 23. و ... .
11. منتخب التواریخ : ص 49 _ 48. الوقایع و الحوادث : ج 1، ص 216 _ 215.
12. الصحیح من السیرة : ج 5، ص 45، 59، ج 8، ص 87. شرح احقاق الحق : ج 3، ص 227 (پاورقی).
13. بحار الأنوار : ج 19، ص 258. و ... .
❤️ @asheghaneruhollah
17 ماه رمضان
3 ـ قتل عایشه
در شب 17 ماه رمضان در سال 58 هـ (14) در مدینه، عایشه دختر ابو بکر به دست معاویه کشته شد، و به سزای اعمالش رسید. (15) دو قول دیگر در این باره 29 رجب (16) و آخر ذی الحجّه (17) است.
پیامبر صلّی الله علیه و آله دوست داشت تا زنده است مرگ و دفن عایشه را ببیند. (18) ابن ابی الحدید می گوید :
اگر خلیفه ی دوّم به جای علی علیه السلام بود هر آینه عایشه را قطعه قطعه می کرد ولی علی علیه السلام حکیمی برد بار بود. (19)
معاویه چون خواست برای پسرش یزید از مردم بیعت بگیرد، عایشه انکار آن کرد و معاویه را تهدید کرد و گفت :
برادرم محمّد را کُشتی، و برای یزید بیعت می گیری ؟
معاویه ترسید که مبادا او ایجاد فتنه کند. لذا در خانه ی خود چاهی کَند و آن را پُر از آهک کرد و فرشی قیمتی بر روی آن پهن نمود و تختی بر آن نهاد و عایشه را وقت نماز عشا به خانه ی خود خواند.
وقتی عایشه وارد شد، معاویه او را به نشستن بر آن تخت تعارف کرد. همین که روی آن نشست فرو رفت و به چاه افتاد و هلاک شد.
معاویه در چاه چندین نیزه ی مسموم تعبیه کرده بود و هنگامی که عایشه در چاه افتاد فوراً کار او ساخته شد. (20)
عایشه در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله با آن حضرت رفتار نا مناسبی داشت !؟ با امیر المؤمنین علیه السلام و حضرت صدّیقه علیها السلام و همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله رفتارهای زشت و کینه توزانه ای روا داشت !؟ واقعه ی جَمَل و کشته شدن حدود بیست هزار نفر از مسلمین به خاطر فتنه ی او از کارهای معروف اوست. (21)
وقتی حضرت زهرا علیها السلام به شهادت رسید، همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای سر سلامتی امیر المؤمنین علیه السلام آمدند جز عایشه که اظهار مریضی کرد و سخنی گفت که دلالت بر خوشحالی او داشت. (22)
از مشخص ترین نشانه های بغض و کینه او نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام این بود که غلامش را «عبدالرحمن» نام نهاد و گفت :
این نام گذاری را به خاطر محبّتم به قاتل علی بن ابی طالب یعنی عبد الرحمن بن مُلجم انجام دادم. (23)
📚 منابع :
14. مستدرک حاکم : ج 4، ص 6. و ... .
15. فیض العلام : ص 36. و ... .
16. اختیارات : ص 37. و ... .
17. الطرائف : ص 503. و ... .
18. سبعة من السلف : ص 267. و ... .
19. بحار الأنوار : ج 33، ص 93. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 17، ص 254.
20. کامل بهائی : ج 2، ص 270. و ... .
21. مسند احمد، صحیح بخاری، صحیح نسائی، السیرة الحلبیه، صحیح مسلم باب الغیرة من کتاب العشرة.
22. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 9، ص 198. و ... .
23. الجمل (شیخ مفید) : ص 159. و ... .
❤️ @asheghaneruhollah