#قسمت_دوم_دختر_شینا🌹
از نظر من پدرم بهترین مرد دنیا بود. آنقدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زود تر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت میکرد و ما در مراسم ختمش شرکت میکردیم،همین که به ذهنم میرسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم،می زدم زیر گریه آنقدر گریه می کردم که از حال می رفتم همه فکر می کردند برای مرده ی آنها گریه می کنم.پدرم هم نسبت به من همین احساس رو داشت. با اینکه چهارده سال ام بود ،گاهی مرا بغل میکرد و موهایم را می بوسید.
آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر،نوه ی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است.از فردای آن روز رفت و آمد های مشکوک به خانمان شروع شد.اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد.بعد نوبت زن عموی پدرم شد.
صبح،بعد از اینکه کار هایش را انجام میداد،می آمد و می نشست توی حیاط خانه ما و تا ظهر با مادرم حرف می زد. بعد از آن ،مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید.پدرم راضی نبود. می گفت قدم هنوز بچه است.وقت ازدواجش نیست خواهر هایم از می زدند و می گفتند :«ما از قدم بچه تر بودیم ازدواج کردیم ، چرا او را شوهر نمی دهید ؟»
پدرم بهانه می آورد :«دوره و زمانه عوض شده .»
از اینکه می دیدم پدرم این قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم می دانستم به خاطر علاقه ای که به من دارد راضی نمی شود به این زودی مرا شوهر دهد و از خودش جدا کند .اما مگر فامیل ها کوتاهی می کردند. پیغام می فرستادند،دوست و آشنا را واسطه می کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند.
یکسال از آن ماجرا گذاشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالا حالا ها مرا شوهر نمی دهد، اما یکشب چند نفر از مرد های فامیل بی خبر به خانمه مان آمدند عموی پدرم هم با آنها بود .کمی بعد پدرم در اتاق را بست مرد ها ساعت ها توی اتاق نشسته بودند و با هم حرف می زدند من توی حیاط زیر یکی از درخت های سیب ،نشسته بودم. حیاط تاریم بود و کسی مرا نمی دید .اما من به خوبی اتاقی را که مرد ها نشسته بودند ، می دیدم کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش در آورد و روی آن چیزی نوشت شستم خبر دار شد، با خودم گفتم:«قدم بالاخره از حاج آقایت جدایت کردند.
آن شب وقتی مهمان ها رفتند ،پدرم به مادرم گفته بود به خدا راضی نیستم قدم را شوهر بدهم نمی دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسر عمویم بود با گریه اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود ،قدم را به او می دادی ؟فکر کن صمد پسر من است.»
پسر، پسر عموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال هر وقت پدرش به یادش می افتاد گریه می کرد و تاثر او باعث ناراحتی اطرافیان میشد
حالا هم از این مسئله سو استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود.
در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی ، مرد ها و ریش سفید های فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند مهریه را مشخص می کنند و خرج عروسی را و خرید های دیگر را بر آورد می کنند و روی کاغذ می نویسند.
این کاغذ را یک نفر به خانواده ی داماد میدهد.اگر خانواده داماد با هزینه موافق باشند ،زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده ی عروس پس می فرستند.
آن شب تا صبح دعا کردم که پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده ی داماد آن را قبول نکنند
ادامه دارد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
✅داستان صحابی که علی(ع) را نفروخت!!!
👈روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید'
و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند.
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ در این زمان
علی فروشی نکنیم......
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
11.mp3
9.05M
⬅️ #شرح دعای روز یازدهم ماه رمضان؛
احکام؛ نکته اخلاقی
✅ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
#دعا #ماه_رمضان
#التماس_دعای_فرج 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
❣به نام او که زیباست و زیبایی ها را دوست میدارد
🍃🌹سلام صبحتون بخیر، امروزتون متفاوتتر از همیشه
🍃🌹ﺯﻧﺪﮔے ﻣے ﭼﺮﺧﺪ،
🍃🌹چہ ﺑﺮﺍۍ ﺁﻧڪہ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ،
🍃🌹ﭼﻪ ﺑﺮﺍۍ ﺁﻧڪہ ﻣﯿﮕﺮﯾﺪ.
🍃🌹ﺯﻧﺪگے ﺩﻭﺧﺘﻦ ﺷﺎﺩﯾﻬﺎﺳﺖ.
🍃🌹ﺯﻧﺪگے ﻫﻨﺮﻫﻢ نفسے ﺑﺎ ﻏﻢ ﻫﺎﺳﺖ.
🍃🌹ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻨﺮﻫﻢ ﺳﻔﺮے ﺑﺎ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ
🍃🌹ﺯﻧﺪگے ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺭﻭﺯﻧہ ﺩﺭﺗﺎﺭﯾڪے ﺍﺳﺖ..
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 #همسرانه
💠 سرفصلهای گفتگوی همسران!
⚜ محورهایی که در زمینه گفتگوی همسران مناسب است:
1⃣ مشکلات زندگی:
اصل در زندگی مشترک وجود مشکل است.
2⃣ درباره ی فرزندان
به طور مثال در مورد سه ماه تعطیلی تابستان برای بچه های خود برنامه ریزی داشته باشید و با آنها در این خصوص صحبت کنید.
🔻 والدین باید از دورهی نوجوانی فرزندانشان به فکر ازدواج آنها باشند. ولی بعضی ها منتظرند فرزندشان عاشق شود تا برای ازدواجش اقدام کنند.
⁉️ آیا میدانید که عشق یک بیماری است و یکی از سخت ترین مشاورها، مشاوره جوانی است که عاشق باشد چه دختر، چه پسر؛ دلیلش این است که مشاوره باید محوریت عقلی داشته باشد ولی کسی که عاشق میشود عقل اش از دست می رود.
در عشق زندگی های خوبی در نمیآید، شاید استثناء وجود داشته باشد ولی نمی توان گفت کدام زندگی خوبی دارند و کدام نه، چون هیچ قاعده ای ندارد که بتوانیم پیش بینی کنیم.
🔸 اگر ما به فکر ازدواج جوانمان نباشیم ممکن است شرایط نامناسب تری مانند ازدواج سفید رخ دهد، که در کشور ما هم وجود دارد ولی کم است که نباید به آن دامن زد.
پس میتوانید در مورد این موضوع هم که نیاز است صحبت کنید.
3⃣ خاطرات خوب زندگی
صحبت در مورد این خاطرات سبب انگیزه بخشی در زندگی میشود ولی باید سعی شود که به سمت خاطرات نازیبای زندگی نرود.
📚پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🤲 دعای روز دوازدهم ماه رمضان
✍خدایا مرا در این ماه به پوشش و پاکدامنى بیاراى و به لباس قناعت و اکتفا به اندازه حاجت بپوشان و بر عدالت و انصاف وادارم نما و مرا در این ماه از هرچه مىترسم ایمنى ده، به نگهدارىات اى نگهدارنده هراسندگان.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
doa12_721038705925554892.mp3
6.07M
⬅️ #شرح دعای روز دوازدهم ماه رمضان
✅ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
#دعا #ماه_رمضان
#التماس_دعای_فرج 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 راهکارهای #زندگی_موفق جزء دوازدهم قرآن
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّـکَ_الفَرَج
#مـاه_رمضـان #قـرآن 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💌 امام خامنهای مدظلهالعالی:
☜طبيب خودتان باشيد.☞
💢 بهترين كسى كه میتواند بيماریهای روحی را تشخيص دهد، خودمان هستيم.✔️
📝روى كاغذ بنويسيد :⇓
♨️حسد، بخل، بدخواهى، تنبلى، بدبینی و...؛
⇦اگر بیماریهای ما اینهاست، اینها را روی کاغذ بیاوریم.👌
🌙🌖 #ماه_رمضان فرصتی است که یکی یکی این بیماریها را، تا آنجایی که بشود، برطرف کنیم.✅
❎ اگر برطرف نکنیم، این بیماریها مهلک خواهد شد؛ ←هلاک معنوی و واقعی→ ⛔️
۷۱/۱۲/۰۴
🌀🌀🌀🌀🌀
رفقا موافقین از امشب همگی این کار رو انجام بدیم؟ 😍
#تلنگر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃