eitaa logo
❤عاشقان ولایت❤
88 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2هزار ویدیو
143 فایل
خواهران مسجد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السلام)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ کدام به نفع جامعه است؟ تحمیل یک فرد (ولو فرد اصلح) از سوی حاکمیت، یا انتخاب توسط مردم ولو انتخابی نادرست؟ @asheghanvlaiat
💠پاسخ های انتخاباتی توسط قرآن کریم: 1️⃣چرا رای بدهیم؟ ✅ جواب: "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" خدا سرنوشت قومی را تغییر نمی‌دهد مگر زمانی که خودشان تصمیم بگیرند که سرنوشتشان را تغییر دهند. 2️⃣ من وقتی نمی‌دانم به چه کسی رای بدهم باید چکار کنم؟ ✅جواب: "فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون" از اهلش بپرسید. 3️⃣اگر پرسیدم و دیدم هر کسی از پیش خودش اخباری میدهد و تحلیلی میکند آن وقت چه کنم؟ ✅جواب: ان جائکم فاسق بنبا فتبینوا نگاه کن به شخصی که خبر میدهد که آیا عادل است یا فاسق 4️⃣ اگر در جامعه موقع تبلیغات موجی ایجاد شد چه کنم؟ ✅جواب: "و لا تتبعان سبیل الذین لا یعلمون" راه کسانی را که علم ندارند پیروی نکن. 5️⃣ چگونه افراد را تشخیص دهیم؟ ✅جواب: "یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا" به دنبال کسانی که از چاپلوسی و تعریف و تمجید لذت می‌برند نروید. 6️⃣ به چه کسی رای بدهیم؟ ✅جواب:"ولا یخافون لومه لائم" به کسی رای بدهیم که از سرزنش هیچ ملامتگری نمی هراسد    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
📝زیارتنامه امام حسن مجتبی علیه السلام ✅ آیت الله مشکینی: مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید. بسم الله الرحمن الرحیم  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمينَ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حَبيبَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِفْوَةَ اللهِ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صِراطَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَيانَ حُكْمِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناصِرَ دينِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا السَّيِدُ الزَّكِىُّ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمينُ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأويلِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الطّاهِرُ الزَّكِىُّ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقيقُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدّيقُ  اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِي وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ @asheghanvlaiat
🍶 دلایل عطش در دوران روزه داری😥 و راهکار های برطرف کردن آن✅ @asheghanvlaiat 🌺
پوست پرتقال 2 برابر پرتقال ویتامین C دارد !🍊 سفیدی‌های چسبیده به پوست پرتقال 4 برابر خود این میوه فیبر دارد. ترکیب عسل و آب‌پرتقال یک داروی آرام‌بخش و فوق‌العاده خون‌ساز و ضدسرطان است    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
خواص هویچ برای زیبایی 💎هویج به دلیل داشتن ویتامین C که در بدن باعث ساخت کلاژن می شود خاصیت ضد پیری دارد و می تواند از چین و چروک و افتادن پوست جلوگیری کند.   🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
1.95M
" قوقولی خان وقت نشناس" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 🔮💈🔮    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مهدوی ارفع
شرح حکمتها9-4-1399-حسینیه مجازی-حجت الاسلام مهدوی ارفع--حکمتهای 35-37-38.mp3
15.51M
🔈صوت : (۴۴) 🌹 شرح حکمت های شریف. (جلسه چهل و چهارم ) ✅ محور بحث : شرح حکمت های ۳۵ ، ۳۷ و ۳۸ 1⃣ رعایت عرف جامعه اگر مغایر با شرع نباشد .( حکمت ۳۵ ) 2⃣ برای چیزی به رنج و زحمت بیافتید که ارزش اخروی داشته باشد ( حکمت ۳۷ ) شرح و تبیین شبهات مرتبط با حکمت ۳۷. 3⃣ چهار سفارش ( خوبی ها) و چهار پرهیز ( هشدارها ) که تا به انها عمل کنی زیان نبینی . 🔷 حجت الاسلام 🔶 حسینیه مجازی ۹۹/۴/۹ @mahdavi_arfae @hoseyniyemajazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙یک ماه، مهربانی ✨نیمی از ماه گذشت... آیا از میهمانی خدا توشه‌ای بر گرفته‌ایم؟ 💫ماه میهمانی خدا، فرصت نیکوی بخشش ❤️سفره‌های کرم را بگسترانیم    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
💠 دعای روز شانزدهم ماه رمضان    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
استاد_رائفی_پور_صوت_منتشر_شده_ظریف128.mp3
50.71M
🔊 صحبت‌های افشاگرانه و بسیار مهم استاد در مورد فایل صوتی منتشر شده جناب وزیر امور خارجه در رسانه‌های معاند سعودی ✅ پاسخی به ابهامات ذهن شما در خصوص این صوت منتشر شده 🔃 بشنوید و جهت روشنگری منتشر کنید. @asheghanvlaiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سهم ختم نهج البلاغه، از حکمت ۱۳ تا حکمت ۲۵ ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 چون نشانه های نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسی، نعمتها را از خود دور نسازيد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 كسي را كه نزديكانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا باشد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 هر فريب خورده اي را نمي شود سرزنش كرد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 كارها چنان در سیطره ی تقدير است كه چاره انديشی به مرگ می انجامد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 (از امام پرسيدند كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: موها را رنگ كنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعني چه؟ ) فرمود: پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اين سخن را در روزگاري فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامي استوارشده، هر كس آنچه را دوست دارد انجام دهد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 (در باره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده، باطل را نيز ياري نكردند. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 آن كس كه در پی آرزوی خويش تازد، مرگ او را از پاي درآورد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردی نمی لغزد جز آنكه دست خدا او را بلندمرتبه می سازد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 ترس با نااميدي و شرم با محروميت همراه است، و فرصتها چون ابرها مي گذرند، پس فرصتهاي نيك را غنيمت شماريد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 ما را حقی است اگر به ما داده شود، وگرنه بر پشت شتران سوار شويم و براي گرفتن آن برانيم هر چند راه رفتن ما در شب به طول انجامند. (اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنی اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترك شتر چون بنده بنشينيم.) 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 كسی كه كردارش او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايي نخواهد رسانيد. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠از كفاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام كردن مصيبت ديدگان است. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄ 💠 اي فرزند آدم! زمانی كه می بينی خداوند انواع نعمتها را به تو می رساند، در حالی که تو معصيت كاری، بترس. 📒 ┄┅═══✼🦋✼═══┅┄
002.سهم روز دوم.mp3
2.94M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس 🔷سهم امروز : از حکمت ۱۳ تا حکمت۲۵
🔶ساده زیستی امیرالمومنین (ع) @asheghanvlaiat 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنیم در زندگی رنگ و بوی خدایی بگیریم    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
✅بیوگرافی کوتاه از شهیدان راه علم @asheghanvlaiat 💫
@childrin1کانال دُردونه.mp3
5.3M
"دو درخت همسایه" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 ┗╯\╲   🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃
🌹 به هول از جا بلند شدم و دویدم به طرف اتاقی که مادرشوهرم آنجا بود. داشت از درد به خود می پیچید. دست و پایم را گم کردم. نمی دانستم چه کار کنم. گفتم: «یک نفر را بفرستید پی قابله.» یادم آمد، سر زایمان های خواهر و زن برادرهایم شیرین جان چه کارهایی می کرد. با خواهرشوهرهایم سماور بزرگی آوردیم و گوشه اتاق گذاشتیم و روشنش کردیم. مادرشوهرم هر وقت دردش کمتر می شد، سفارش هایی می کرد؛ مثلاً لباس های نوزاد را توی کمد گذاشته بود یا کلی پارچه بی کاره برای این روز کنار گذاشته بود. چند تا لگن بزرگ و دستمال تمیز هم زیر پله های حیاط بود. من و خواهرشوهرهایم مثل فرفره می دویدیم و چیزهایی را که لازم بود، می آوردیم. بالاخره قابله آمد. دلم نمی آمد مادرشوهرم را در آن حال ببینم، پشتم را کردم و خودم را با سماور مشغول کردم که یعنی دارم فتیله اش را کم و زیاد می کنم یا نگاه می کنم ببینم آب جوش آمده یا نه، با صدای فریاد و ناله های مادرشوهرم به گریه افتادم. برایش دعا می خواندم. کمی بعد، صدای فریادهای مادرشوهرم بالاتر رفت و بعد هم صدای نازک و قشنگ گریه نوزادی توی اتاق پیچید. همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته بودند، از خوشحالی بلند شدند. قابله بچه را توی پارچه سفید پیچید و به زن ها داد. همه خوشحال بودند و نفس هایی را که چند لحظه پیش توی سینه ها حبس شده بود با شادی بیرون می دادند، اما من همچنان گوشه اتاق نشسته بودم. خواهرشوهرم گفت: «قدم! آب جوش، این لگن را پر کن.» خواهرشوهر کوچک ترم به کمکم آمد و همان طور که لگن را زیر شیر سماور گذاشته بودیم و منتظر بودیم تا پر شود، گفت: «قدم! بیا برادرشوهرت را ببین. خیلی ناز است.» لگن که تا نیمه پر شد، آن را برداشتیم و بردیم جلوی دست قابله گذاشتیم. مادرشوهرم هنوز از درد به خود می پیچید. زن ها بلندبلند حرف می زدند. قابله یک دفعه با تشر گفت: «چه خبره؟! ساکت. بالای سر زائو که این قدر حرف نمی زنند، بگذارید به کارم برسم. یکی از بچه ها به دنیا نمی آید. دوقلو هستند.» دوباره نفس ها حبس شد و اتاق را سکوت برداشت. قابله کمی تلاش کرد و به من که کنارش ایستاده بودم گفت: «بدو... بدو... ماشین خبر کن باید ببریمش شهر. از دست من کاری برنمی آید.» دویدم توی حیاط. پدرشوهرم روی پله ها نشسته و رنگ و رویش پریده بود. با تعجب نگاهم کرد. بریده بریده گفتم: «بچه ها دوقلو هستند. یکی شان به دنیا نمی آید. آن یکی آمد. باید ببریمش شهر. ماشین! ماشین خبر کنید.» پدرشوهرم بلند شد و با هر دو دست روی سرش زد و گفت: «یا امام حسین.» و دوید توی کوچه. کمی بعد ماشین برادرم جلوی در بود. چند نفری کمک کردیم، مادرشوهرم را بغل کردیم و با کلی مکافات او را گذاشتیم توی ماشین. مادرشوهرم از درد تقریباً از حال رفته بود. برادرم گفت: «می بریمش رزن.» عده ای از زن ها هم با مادرشوهرم رفتند. من ماندم و خواهرشوهرم، کبری، و نوزادی که از همان لحظه اولی که به دنیا آمده بود، داشت گریه می کرد. من و کبری دستپاچه شده بودیم. نمی دانستیم باید با این بچه چه کار کنیم. کبری بچه را که لباس تنش کرده و توی پتویی پیچیده بودند به من داد و گفت: «تو بچه را بگیر تا من آب قند درست کنم.» می ترسیدم بچه را بغل کنم. گفتم: «نه بغل تو باشد، من آب، قند درست می کنم.» منتظر جواب خواهرشوهرم نشدم. رفتم طرف سماور، لیوانی را برداشتم و زیر شیر سماور گرفتم. چند حبه قند هم تویش انداختم و با قاشق آن را هم زدم. صدای گریه نوزاد یک لحظه قطع نمی شد. سماور قل قل می کرد و بخارش به هوا می رفت. به فکرم رسید بهتر است سماور به این بزرگی را دیگر خاموش کنیم؛ اما فرصت این کار نبود. واجب تر بچه بود که داشت هلاک می شد. لیوان آب را به کبری دادم. او سعی کرد با قاشق آب را توی دهان نوزاد بریزد. اما نوزاد نمی توانست آن را بخورد. دهانش را باز می کرد تا سینه مادر را بگیرد و مک بزند، اما قاشق فلزی به لب هایش می خورد و او را آزار می داد. به همین خاطر با حرص بیشتری گریه می کرد. حال من و کبری بهتر از نوزاد نبود. به همین خاطر وقتی دیدیم نمی توانیم کاری برای نوزاد انجام بدهیم، هر دو با هم زدیم زیر گریه. مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یکی فرزندش را به دنیا بیاورد. قل دوم دختر بود. فردا صبح او را به خانه آوردند. هنوز توی رختخوابش درست و حسابی نخوابیده بود که نوزاد پسر را گذاشتیم توی بغلش تا شیر بخورد، بچه با اشتها و حرص و ولع شیر می خورد و قورت قورت می کرد. ما از روی خوشحالی اشک می ریختیم. با تولد دوقلوها زندگی همه ما رنگ و روی تازه ای گرفت. من از این وضعیت خیلی خوشحال بودم. صمد مشغول گذراندن سربازی اش بود و یک هفته در میان به خانه می آمد. به همین خاطر بیشتر وقت ها احساس تنهایی و دلتنگی می کردم.    🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌷@asheghanvlaiat🌷🍃