🌷زنگ شهادت
برای دانشآموزان شهید دشت بَرچی
در خرمن دل باز افتاده شراره
باران خون میریزد از چشمم دوباره
شولای آتش بر تنم پوشاند این داغ
شب تا سحر میجوشد از جانم شراره
اشک زمین و آسمان با هم درآمیخت
تا ریخت بر خاک از ستم دهها ستاره
مانند دشت کربلا شد دشت بَرچی
آکنده از تنهای سرخ پارهپاره
شد روضۀ طفلان درخونخفته تکرار
شد تازه در دل داغ گوش و گوشواره
دردا که از دست خزان مرغان عاشق
رفتند از این باغ با کوچ بهاره
شد درس و مشق مدرسه سکوی پرواز
رستند از دنیای شَر با یک اشاره
این زنگ آخر بود و شد زنگ شهادت
در کار خیر اصلا نکردند استخاره
کیف و کتاب و کفش خونی مانده بر جا
با داغهای سرخ بیرون از شماره
این قصه شد بیجانپناهی را کنایه
این غصه شد مظلومیت را استعاره
هم سفرۀ افطار کابل گشت خونین
هم جشن فطر شیعیان شد سوگواره
وقتی شتک زد روی چشم کور دنیا
خون گلوی دانشآموز هزاره
نادانترین نادان عالم نیز فهمید
بی مرد میدان جنگها را نیست چاره
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۲/۲۳
#دشت_برچی
#شیعیان_هزاره
#افغانستان_تسلیت
#ایران_همدرد_افغانستان
#بسم_رب_الحسین
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#به_وقت_نوکری
اردوی یک روزه جهادی واقع در باقرخان 35
کمک به ساخت منزل برای یکی از ولی نعمتان
#جوانان_عاشورایی_هیأت_رزمندگان_اسلام
#خراسان_شمالی_شهرستان_بجنورد
#سال_1400_تولید_پشتیبانی_ها_مانع_زدایی_ها
#حوزه_مقاومت_بسیج_مالک_اشتر
#پایگاه_مقاومت_بسیج_امام_علی
#سرباز_پایگاه_مقاومت_بسیج_امام_علی
#معاونت_جهادی_شهید_یزدانی
#معاونت_بازرسی
#معاونت_عملیات
#معاونت_فرهنگی
#اردوی_جهادی
#ما_میتوانیم
#مرد_میدان
#جهاد_ادامه_دارد...