eitaa logo
اسرار روانشناسی
88.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
117 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/u224.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی زندگی لطفش رو ازت دریغ کرد نگو چرا من بگو با بد کسی در افتادی! 💟 @asrar_movafaghiyat
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ چَک زندگی ✨ فصلِ امتحان که میشه خیلیا عصبی تر از کلاس سوم دبستان بودم. خیلی فوتبال رو دوست داشتم. عاشقِ تیم ملی بودم. همه عکسای تیم ملی رو جمع کرده بودم. یادمه فوتبال تیم ملی ایران و کویت بود. بازی های آسیایی ١٩٩٨. همون سال که علی کریمی با ضربه سر به کویت گل زد. بازی تقریبا طرفای ساعت ۲ بعد از ظهر بود. منم شیفت ظهر بود مدرسه م. نمیتونستم فوتبال رو نبینم. منِ یه الف بچه چقدر با خودم کلنجار رفتم که برم مدرسه یا نرم. از یه طرف نمیتونستم بیخیالِ دیدن فوتبال شم، از طرف دیگه هم بدجور از کتکی که بی برو برگرد روز بعد توسط آقا معلم میخوردم میترسیدم. خلاصه دلمو به دریا زدم و نرفتم مدرسه. استرسِ روز بعد رو به جون خریدم. نشستم خونه و فوتبالو دیدیم. چه لذتِ تلخی بود. مُدام به ساعت رو دیوار نگا میکردم. یه چشمم به تلویزیون بود یه چشمم به ساعت. تا آخر فوتبال هی با خودم میگفتم ینی الان زنگ چندمه؟! الان بچه ها دارن تکلیفای ریاضی رو با آقا معلم مرور میکنن یا فارسی و از اینجور حرفا. بازی تموم شد و روز بعد خدا میدونه با چه استرسی رفتم مدرسه. انگار داشتن منو میبردن پای جوخه دار. ترس دیدنِ آقای جواهریان که خیلی هم عبوس بود همیشه، تموم بدنمو به لرزه انداخته بود. خلاصه آقا معلم اومد سر کلاس. دفتر حضور غیاب رو باز کرد و بعد از اون، بلند شد و بی هیچ حرفی یه چَکِ آبدارِ خیلی محکم خوابوند زیر گوشم. هنوز یادمه دردشو. یادمه اون روز تا زنگ آخر چقد بغض کرده بودم و انگشت بهم میزدی، گریه م می‌گرفت. نه فقط به خاطر اون سیلی محکم. بدیِ ماجرا این بود که فهمیدم روز قبل، آقا معلم تلویزیون آورده بود سر کلاس و با بچه های کلاس نشسته بودن فوتبال رو دیده بودن. از اون روز به بعد تا خود الان، همیشه یه ترس خاصی توی تصمیم گیری هام هست. همیشه سر تصمیم هام با خودم کلنجار میرم. اما همیشه آخرش اون کاری که ته دلم راضی بوده باهاش رو انجام میدم و همیشه مسیر خودم رو میرم ، هرچند چَک های خیلی محکمی از زندگی به خاطرشون خورده باشم... ✍️ 💟 @asrar_movafaghiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام در اغاز کلام 🌸 جمعه دهم خرداد ماه بیست و پنجم رمضان صبحت زیبا دلت آرام با یاد خدا💐🌱 و دقایقت مالامال از بوی اقاقیا آرزو میکنم💐🌱 کوچه دنج دلت هیچ وقت بن بست نباشد💐🌱 وخورشید تا همیشه بر تو نور زندگی بپاشد💐🌱 امروز 💐🌱 تولد دوباره زندگیت مبارک💐🌱 طلوعت پرفروغ وبی افول شادیت مالامال ولایزال صبح قشنگتون بخیر🌸 💟 @asrar_movafaghiyat
✍💎 برای خنديدن وقت بگذاريد، زيرا موسيقی قلب شماست.🍇🍃 براي گريه کردن وقت بگذاريد، زيرا نشانه يک قلب بزرگ است. براي خواندن وقت بگذاريد، زيرا منبع کسب دانش است. 🍇🍃 براي رؤيا پردازی وقت بگذاريد، زيرا سرچشمه شادی است. 🍇🍃 برای فکر کردن وقت بگذاريد، زيرا کليد موفقيت است. برای کودکانه بازی کردن وقت بگذاريد. زيرا ياد آور شادابی دوران کودکی است. 🍇🍃 برای گوش کردن وقت بگذاريد، زيرا نيروی هوش است.🍇🍃 برای زندگی کردن وقت بگذاريد، زيرا زمان به سرعت میگذرد و هرگز باز نمیگردد.🍇🍃 مأموريت ما در زندگی بدون مشکل زيستن نيست، با انگيزه زيستن است. 🌺🍂🌺 💟 @asrar_movafaghiyat
هر لحظه را چنان با شكوه زندگى كن  كه گویى ... واپسین لحظه زندگى ست، و كسى چه مى داند، شاید واپسین لحظه باشد... 💟 @asrar_movafaghiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام شنبه یازدهم خرداد ماه 26 رمضان هفته ای که🍃 شروعش بانام خدا باشد بی شک بهترین هفته خواهد بود 🌸خــــدایـا🙏 🌷بضاعت من به قدری است 🌸که نمی دانم 🌷در حق دوستانم چه دعایی کنم 🌸اما می دانم 🌷که تو از حال آنان آگاهی 🌸پس بهترین هارا برایشان مقدرکن 🌸طاعات و عباداتتون قـبول🌸 الهی به امیدتو 💟 @asrar_movafaghiyat
آقای بهرام ناصری فرد، میلیاردر ایرانی. او صاحب بزرگ ترین نخلستان خصوصی جهان در دشتستان برازجان است که در آن، بیش از 200000 نخل وجود دارد. او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است، بازگو می کند. او مي گويد: " من در خانواده ای بسیار فقیر در روستای شول برازجان زندگی می کردم به حدی که هنگامی که از بچه های مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال بیاورند، خانواده ام به رغم گریه های شدید من، از پرداخت آن عاجز ماندند. یک روز قبل از اردو، در کلاس به یک سوال درست جواب دادم و معلم من که برازجانی بود، به عنوان جایزه، به من یک ریال داد و از بچه ها خواست برایم کف بزنند. غم وغصه من، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام نمودم. دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار، ثروت زیادی به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم. در این زمان به یاد آن معلم برازجانی افتادم و با خود فکر می کردم که آیا آن یک ریالی که به من داد، صدقه بود یا جایزه؟! به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم: نیتش هرچه بود، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال، چه بود. تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد، او را یافتم در حالی که در زندگیِ سختی به سر می برد و قصد داشت که از آن مکان کوچ کند. بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم: "استاد عزیز! تو دِین بزرگی به گردن من داری!" او گفت: "اصلاً به گردن کسی دِینی ندارم." من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت: "لابد آمده ای که آن یک ریال را پس بدهی!" من گفتم: " آری! " و با اصرار زیاد، او را سوار بر ماشین خود نموده و به سمت یکی از ویلاهایم حرکت کردم. هنگامی که به ویلا رسیدم، به استادم گفتم: "استاد، این ویلا و این ماشین را باید به جزای آن یک ریال، از من قبول کنی و مادام العمر حقوق ماهیانه ای نزد من داری. "استاد خیلی شگفت زده شد و گفت: "اما این خیلی زیاد است." من گفتم: "به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی، نیست." من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خود احساس می کنم. مرد شدن، شاید تصادفی باشد؛ اما مرد ماندن و مردانگی کردن، کار هر کسی نیست 💟 @asrar_movafaghiyat
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨دريا باش نه یک ليوان آب! ✨ روزي شاگرد يک استاد از او خواست که يک درس به ياد ماندني به او بدهد. استاد از شاگردش خواست کيسه نمک را بياورد، بعد يک مشت از آن نمک را داخل ليوان نيمه پري ريخت و از او خواست آن آب را سر بکشد. شاگرد فقط توانست يک جرعه کوچک از آب داخل ليوان را بخورد، آن هم به زحمت. استادپرسيد: «مزه اش چه طور بود؟» شاگرد پاسخ داد: «بد جوري شوره، اصلا نمي شه خوردش!» در ادامه استاد از شاگردش خواست يک مشت نمک بردارد و او را همراهي کند. رفتند تا رسيدند کنار درياچه. استاد از او خواست تا نمک ها را داخل درياچه بريزد، بعد يک ليوان آب از درياچه برداشت و داد دست شاگرد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد به راحتي تمام آب داخل ليوان را سر کشيد. استاد اين بار هم از او مزه آب داخل ليوان را پرسيد. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولي بود.» استاد گفت: «رنج ها و سختي هايي که انسان در طول زندگي با آن ها روبه رو مي شه همچون يه مشت نمکه و اما اين روح و قدرت پذيرش انسان است که هر چه بزرگ تر و وسيع تر بشه، مي تونه بار اون همه رنج و اندوه رو به راحتي تحمل کنه، بنابراين سعي کن يه دريا باشي تا يه ليوان آب!» 💟 @asrar_movafaghiyat
✍️💎 وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین می روی و می‌بینی چقدر آهسته می رود تازه می‌فهمی چقدر پیر شده ! وقتی مادر بعد از غذا پنهانی مشتی دارو را می‌خورد ، می‌فهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید.. در ۱۰ سالگی : مامان ، بابا عاشقتونم در ۱۵ سالگی : ولم کنین در ۲۰ سالگی : مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم در ۲۵ سالگی : باید از این خونه بزنم بیرون در ۳۰ سالگی : حق با شما بود در ۳۵ سالگی : میخوام برم خونه پدر و مادرم در ۴۰ سالگی : نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! در شصت سالگی : من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن ... و این رسم زندگی است.... چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الان... 🌺🍂🌺 💟 @asrar_movafaghiyat
Claudie Mackula - State Of Mind[1].mp3
6.21M
“ﺁﻫﻨﮓ” ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ! ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥ “ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﺯﻧﺪﮔﯾﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ… ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎ، ﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ… ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ” ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ” ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎند! ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ “ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ” ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ”ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ! ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ ” دست بزنی. 💟 @asrar_movafaghiyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکشنبه دوازدهم خرداد ماه بیست و هفتم رمضان یک سلام🌹 پر از احسـاس عالی🙌 یک سلام پر از محبت و عشق💞 یک سلام پر از انرژی👍 به دوستان گل✍️ امروزتان پر از مهربانی💁‍♀️ زندگیتون منور به نور الهی و دلتون شاد 💟 @asrar_movafaghiyat
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ تفکر دلفینی ✨ تفکر دلفینی چیست؟ دلفین ها نوعی از حیوانات دریایی هستند. این پستان‌داران آبزی باهوش،دارای روحیه همکاری هستند ودر ارتباطات خود شیوه برنده–برنده را برگزیده‌اند. دلفین هیچ کمبودی ندارد ومی خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند ، تا خود را به گروه برساند. در همین راستا پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت یک هفته در استخر بزرگ رها کرده و به مطالعه حالات رفتاری آنها پرداختند. کوسه‌ها به یکدیگر حمله کردند و در این تهاجم تعداد زیادی از آنها نابود شدند، سپس به دلفین‌ها حمله‌ور شدند. دلفین‌ها فقط می‌خواستند با آنها بازی کنند ولی کوسه‌ها بی‌وقفه به آنها حمله می‌کردند. سرانجام دلفین‌ها به آرامی کوسه‌ها را محاصره کرده و هنگامی که یکی از کوسه‌ها حمله می‌کرد آنها به ستون فقرات پشت یا دنده‌هایش می‌کوبیدند و آنها را می‌شکستند. به این ترتیب کوسه‌ها یکی پس از دیگری کشته می‌شدند. پس از یک هفته ۹۵ کوسه مرده و ۵ دلفین زنده در حالی که با هم زندگی می‌کردند در استخر دیده شدند. در دنیای کوسه‌ای، برای برنده‌شدن؛ دیگران یا باید بمیرند و یا ببازند. اما در دنیای دلفینی، انعطاف وجود دارد و سر شار از تشخیص‌های پربار است. نتیجه‌ گیری: دنیای زیباتری داشتیم اگر که ما انسان‌ها نیز دارای چنین تفکر زیبایی می‌بودیم؛ تفکر دلفینی یعنی اینکه: ۱- غیر از خود به دیگران هم بیاندیشیم؛ ۲- با دیگران در زمان بروز مشکلات همزاد پنداری کنیم؛ ۳- از خوشحالی دیگران شاد شویم؛ ۴- و از ناراحتی و درد دیگران ما هم احساس درد کنیم؛ ۵- با دیگران همدلی و همراهی کنیم؛ ۶- دست در دست هم و برای موفقیت هم تلاش کنیم. 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 💟 @asrar_movafaghiyat