eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.9هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
4.4هزار ویدیو
133 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💥 بعضی‌ها هستند، که روزی پشیمان می‌شوی از نداشتن‌شان، و گوشه‌ی لبانت را می‌گزی و با خود تکرار می‌کنی؛ کاش بیشتر به خانه‌اش می‌رفتم! کاش بیشتر دعوتش می‌کردم! کاش من هم دوستش بودم.... @ostad_shojae
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍حالا دیگر جز عربده های پر تملقِ پدرِ رجوی زده ام در مستی، دیگر صدایی به گوش نمیرسید حتی دلسوزی های مادرانه ی، تنها مسلمان ترسویِ خانه مان زنی که هیچ وقت برایم مهم نبود اما انگار ناخودآگاهم، عادت کرده بود به نگرانی هایِ ایرانی منشانه اش روزها میگذشت و مادر بی صداتر از هروقت دیگر، خانه گردی میکرد. از اتاقش به آشپزخانه، از آشپزخانه به اتاقش بدون حتی آوایی که جنسِ صدایش را به یادم آورد با چادری سفید بر سر و تسبیحی در دست و سوالی که حالم را بهم میزد او هنوز هم رویِ خدایش حساب میکرد؟حالا دیگر معنای مرده ی متحرک را به عینه میدیدم زنی که  نه حرف میزد نه گریه میکرد نه میخندید و نه حتی زندگی فقط بود، با صورتی بی رنگ و بی حس و منی که در اوج انکار، نگرانش بودم من دانیال را می پرستیدم، اما به مادر عادت کرده بودم عادتی که اسمش را هر چه می گذاشتم جز دوست داشتن آن روزها اسلام مانند موریانه، دیوارهای کاه گلی اطرافم را بلعیده بود و حالا من بودم و زمستانی سوزناک که استخوان خورد میکرد و من تمام لحظه هایم را به مرورِعکسهای آن دوست مسلمانِ دانیال در ذهنم میگذراندم تا انتقامِ خانه خرابی ام را از نفس به نفسش بگیرم اما دانیال را دیگر بی تقصیر نمیدانستم اگر او نمیخواستم زندگیم مان حداقل، همان جهنمِ دلنشینِ سابق بود با همان مادرانه های، زنِ ایرانیِ خانه مان حالا دیگر قاعده ی تمام شده ی زندگیم را میدانستم. دانیالی که نبود.. و دوست مسلمانی که چهل دزد بغداد را شرمنده کرد و در این بین نگرانی ها و مهربانی های عثمان، پوزخند بر لبم می نشاند. مدتی گذشت با مستی های بی خبرانه پدر سکوتِ آزار دهنده مادر قهوه ها وملاقاتهای عثمان عثمانی که وقتی از شرایط و حالات مادر برایش گفتم با چشمانی نگران خواست تا برای معالجه نزد پزشک ببرمش و من خندیدم عثمانی که وقتی با دردهای گاه و بی گاه معده ام مواجهه میشد، با نگرانی، عصبی میشد که چرا بی اهمیت از کنارِ خودم میگذرم و من میخندیدم عثمانی که یک مسلمان بود و عاشقِ چای و من متنفر از هر دو.. و او این را خوب میدانست. 🍂🌷🍂🌷🍂 ✍آن شب بعد از خیابانگردی های اجباری با عثمان، به خانه برگشتم همان سکوت و همان تاریکی. برای خوردن لیوانی آّب به آشپزخانه رفتم که صدای باز و سپس کوبیده شدنِ در خانه بلندشد پدر بود مثله همیشه مست و دیوانه خواستم به اتاقم بروم که صدایش بلند شد، کشدار و تهوع آورسااارا صبر کن ایستادم نگاهش کردم این مرد، اسمم را به خاطر داشت؟ تلو تلو خوران دور خودش میچرخید:دختر چقدر خوشگل شدی کی انقدر بزرگ شدی؟ دست به سینه، تکیه زده به دیوار نگاهش کردم این مرده چهار شانه و خالی شده از فرطه مصرف الکل، هیچ وقت برایم پدری نکرد پس حق داشت که بزرگ شدنم را نبیند جرعه ایی دیگر از شیشه اش نوشید:چقدر شبیه اون مادر عفریته ای اما نه.نیستی تو مثه من سازمانو دوس داری نه؟مثه من عاشق مریم و رجوی هستی تمام عمرش را مدام در صورت خودش تف انداخت سازمان قاتلی که برادر و آسایش و زندگی و زنو بچه اش را یکجا از او گرفت دانیال چقدر شبیه این مرد بود، قد بلند و هیکلی، او هم ما را به گروه و خدایِ قصابش فروخت تعادل نداشت:سارا امروز با چندتا از بچه های سازمان حرف زدم میخوام هدیه ات کنم به رجوی بزرگ دختر به این زیبایی، هدیه خوبی میتونه باشه اونقدر خوب که شاید رجوی یه گوشه چشمی بهم بندازه تهوع سراغم را گرفت انگار شراکت در ناموس از اصول مردانِ این خانه بود حالا حرفهای صوفی را بهتر باور میکردم پدری که چوب حراج به زیبایی های دخترش بزند، باید پسری مثله دانیال داشته باشد جملات صوفی در گوشم تکرار شد. جملاتی که از نقشه های دانیال برای رستگاریم در جهاد نکاح میگفت انگار پدر قصدِ پیش دستی کردن را داشت مست وگیج به سمتم می آمد و کریه میخندید بی حرکت و سرد نگاهش کردم چرا دختران مردی به نام پدر را دوست دارند؟ چه فرقی بود میان این مرد و عابرانِ تا خرخره خورده ی کنارِ رودخانه؟ هر چه نزدیکتر میشد، گامی به عقب برنمیداشتم. ترسی نمانده بود تا خرج آن لحظات کنم سر تکان دادم و به سمت اتاقم رفتم که دستم را از پشت کشید:کجا میری دختر صبر کن بذار دو کلمه اختلاط کنیم باید واست از سازمان و وظایفت در مقابل رجوی بگم اون تمام زندگیشو صرفِ رستگاری خلق کرده خلقِ بی عاطفه خلقِ قدرنشناس اما من مثه بقیه نیستم تو رو پاره تنمو بهش هدیه میدم... ⏪ ... @asraredarun
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان سلام صبحتون بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💖✵─┅┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: بهترين اعمال، خداشناسى است، زيرا با وجود علم و معرفت، عمل، كم يا زياد تو را سود مى بخشد اما با وجود نادانى (نسبت به خدا) عمل، نه اندكش تو را سود مى بخشد نه بسيارش.✨ @asraredarun ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ... دلم هوای تو کرده هوای آمدنت صدای پای تو آید صدای آمدنت چقدر وعده‌ی وصل تو را به دل بدهم چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت...!! 🔸شاعر: محسن عرب خالقی @asraredarun ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وقتتون بخیر با همسری ک خسیس هست و اگه بفهمه مثلا ده تومن پول داری برای خرج خونه پول نمیده و میگه ازون خرج کن شب بهت پس میدم ولی اصلا پس نمیده و حدود یکسال و نیمه ک اومدیم سر زندگیمون و هرموقع بهش میگم گوشت بگیر اصلا نمیگیره اگه مادرش داشته باشه میده بهمون اگه نه ک هیچی والان هم ک باردارم وقتی میگم هوس فلان میوه رو کردم اصلا اهمیت نمیده و بی اعتنا هست میگم کم خونم اصلا اهمیت نمیده چیکار باید بکنم؟ سلام علیکم و رحمت الله خیلی ممنونم از شما که مشکلتون را با ما در میان گذاشتید.🌺 🔸خسیس بودن، یکی از ویژگی هایی است که بیشتر در اثر تربیت خانوادگی فرد بوجود می‌اید. 🔸فرد خسیس با در دست گرفتن حساب و کتاب زندگی می‌خواهد خودش را برای خانواده ثابت کند. به زبان ساده از اینکه دیده نشود، رنج می‌برد. و می‌خواهد که اطرافیان به او احتیاج داشته باشند. شاید ریشه در مشکلات دوران کودکی داشته باشد. شما به عنوان همسر ایشون، 🔺 اولا باید احترام و اقتدارشون را حفظ کنید. 🔺با مهربانی و صبوری، و البته غیر مستقیم، جایگاهشان را در منزل به عنوان نان آور خانواده، تثبیت کنید. و 🔺با لطافت و محبت، با ایشون رفتار کنید. 🔺حرف شنوی و احترام و محبت شما نسبت به ایشون، نیازشون به حاکم بودن و مدیریت را برطرف می‌کند و حتما از موضعی که گرفتند کوتاه می‌آیند. ولی، به هیچ عنوان، از دعوا کردن و سرزنش کردن و مستقیم گویی استفاده نکنید که نتیجه عکس می گیرید. 🔺البته می توانید به فکر یک فعالیت اقتصادی هم باشید. بنا به توانایی و استعداد خودتون. ان شاءالله موفق باشید🌹 زنانه خاص بانوان اعتقادی (فرجام‌پور) آی دی ارسال سوالات و نوبت دهی مشاوره تلفنی @masoomi56 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون
بسم الله الحمن الرحیم خداروشکر از اینکه بنده های خوبشو سرراهم قرار میده که تو مسائل زندگی راهنما و مشاور من باشن خانم فرجام پور عزیزممنونم از اینکه هر وقت از شما مشاوره میگیرم با حوصله و دقت به حرفها و درددلهام گوش میدین و راهنماییم میکنید با مبلغ خیلی ناچیز و خیلی بیشتر از زمانی که وقتم بود. از وقتی که با شما صحبت کردم آرامشی که دنبالش بودم رو تاحد زیادی پیدا کردم البته اون راهکارهایی رو که دادین باید تو زندگیم پیاده کنم تا به آرامش کامل برسم الهی که امام زمان عج دعا گوی شما باشن👐🌸🌹😍💗 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 الحمدلله😊🌹 ان شاءالله بتونم کمکی کنم 🌺 التماس دعا🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بهترین عملی که در تربیت اسلامی مطرح شده است و راه ساده و عمومی هست .👌 از طرفی فرهنگ بی ادبی غربی😏هجوم آورده و بسیاری از فرهنگها از جمله فرهنگ ژاپن رو خراب کرده لذا در تربیت فرزندان. ادب را نجات دهنده برای این شرایط بحرانی میدانیم ⚡️
جالبه بدونید سرخپوستان بچه ها شون رو در همین ۷_۱۴ سالگی (بطور نسبی) تربیت میکردند . سرخپوستان این سه دوره تربیتی را مانند اسلام اجرا میکردند .🌈 ادب در قبیله های سرخپوستی ۲ فایده داشت 🎈 1⃣ هواپرستی را از انسانها دور میکند . آن نوجوان ۱۵ ساله که دوسال دوره سختی گذرونده 🔧⛏ دیگه دنبال هواپرستی نیست 🔥 2⃣ جدل را از انسان دور میکند 😈 توجیه بی اساس را از انسان دور میکند
در ادب برنامه منظم و مداوم لازم هست قاعده کلی تربیت ۳ هفت سال هست هواپرستی و جدل فقط با حل میشه 💕 آدمی که تا بیست سالگی اهل هوا پرستی و جدل شد👹 تقریبا دیگه قابل حل نیست
ادبی که از روی اجبار باشه مثل کارت ساعت زدن ادب مکارانه هست 👿 ↩️در اینصورت وقتی اجبار برداشته شد دیگه ادب و نظم هم از بین می‌ره . آیت الله فاطمی نیا که خداوند بهشون سلامتی و طول عمر عنایت کنه🙏 میگفتند : جریمه های رانندگی اضافه شد اما ما نتوانستیم ادب را یاد بدهیم ➡️ اگر کسی ذاتا ادب داشته باشه بدون نیاز به جبر جریمه خودش رعایت قانون رو می‌کنه 👌 ↩️دقیقا همین ادب اجباری در غرب رایج هست نظم رایج در غرب که اینهمه مثل پتک در سر ایران و ایرانی کوبیده میشه با زور قانون و اسلحه و جریمه حاکم هست و به محض از بین رفتن این جبر مثل فنر از جا میپره😕
👦عادتهای مثبت باید در سنین کودکی اتفاق بیافتد تا در بزرگی ملکه ذهن بشه 👉 ⭕️در هفت سال دوم باید احترام به بزرگتر ، رعایت قانون ، نظم ، صحیح غذا خوردن و..... به بچه آموزش داده بشه 👌 👈و برای اینکار هم هیچ راهی نداریم جز اینکه افرادی را وارد زندگی بچه ها کنیم تا آنها نقش ولایت را بر او اجرا کنند 💂‍♀ شخص ثالثی را در کنار فرزند قرار بدیم تا ازش حرف شنوی داشته باشه و الگوی مناسبی باشه 👂 👨‍👩‍👧و چه بهتر که این الگو خود والدین باشند و چه خوب که مادر نقش پدر را بعنوان ولایت و الگوی عملی برای فرزندش پر رنگ کنه👨‍👧
💗خوب دوستان عزیز این بحث ادب تقریبا به اتمام رسید امیدوارم این جلسات براتون فایده داشته باشه 🙏 انشاالله به شرط حیات در هفته های آتی مباحث دیگری از اخلاق در خانواده رو محضرتون ارائه میدیم ✅🌹
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ یک جوری برنامه ریزی کنید که از جمعه‌ها بهره‌برداری شود. جمعه اگر از لحاظ عبادت، خوب اداره شود، بقیۀ هفته هم خوب اداره می‌شود!✔️ مثل این است که مثلاً شما در ابتدای روز، صبحانه خورده‌اید؛ این باعث می‌شود که دیگر تا ظهر ضعف نکنید! 🌷 💥اگر در جمعه از لحاظ عبادت، کار خوب و حسابی و دهان گیری کردید، تا آخر هفته ضعف نمی‌کنید، تا آخر هفته شارژ هستید.😊 گر در جمعه، باطری خودتان را خوب تقویت کنید، تا عصر پنجشنبه کم نمی‌آورید.👏 به عبادت و زیارت امامزاده‌ها بپردازید. به زیارت قبور بروید. بعد از نماز جمعه در عصر، دعای سمات بخوانید.🌷 🏡@Khanehtma
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
4_6023719193445141006.mp3
20.48M
پاتوق سوم ـ جمعه ۳۰ مهر 🌟 از نبوّت آخرین پیامبر اسلام / تا ولایت آخرین ذخیره از سلاله‌ی ایشان. 🎤 @Ostad_Shojae
هدایت شده از روضه خانگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لذت روضه را به چند نفر منتقل کردی؟ 🔻راز رونق روزافزون جلسات هیئت و روضه در دانشگاه‌های کشور در چیست؟ 👈 سخنان عجیب و کمتر شنیده شده از امام خمینی در مورد اثرات روضه 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍قدرت دستان مادر، هر دو ما را به سمت زمین پرتاب کرد اما صدای تکه تکه شدنِ شیشه ی الکلِ پدر،زودتر از شوکِ پرتاب شدن، به گوشم رسیدم پدرنقش زمین بود و من نقشِ سینه اش این اولین تجربه بود شنیدنِ ضربانِ قلبِ بی محبت مردی به نام باباآنالیز ذهنم تمام نشده بود که به ضرب مادر از جایم کنده شدم رو به رویم ایستاد و بی توجه به مردِ بیهوش و نقش زمین اش، بی صدا براندازم کرد سپس بدونِ گفتنِ حتی کلمه ایی راهی اتاقش شد و در را بست گیج بودم از حرفای پدر از زمین خوردن از شنیدن صدای تپشهای ضعیف و یکی در میان از برخورد مادر بالای سرش ایستادم دهانش باز بود و بوی الکل از آن فاصله، باز هم بینی ام را مچاله میکرد سینه اش به سختی بالاو پایین میرفت وسوسه شدم به بهانه ی اطمینان از زنده بودنش دوباره سینه و صدای ضربانش را امتحان کردم کاش دنیا کمی هم با من دوست میشد گوشهایم یخ زد تپیدنهایش بی جان بود و بی خبر از ذره ایی عشق همان حسی که اگر میدیمش هم نمیشناختم روی دو زانو نشسته، نگاهش کردم انگار جانهایش داشت ته میکشید نمیدانستم باید چه احساسی داشته باشم نگرانی شادی یا غمگینی اصلا هیچ کدامشان نبود و من در این بین فقط با خلاء، همان همزاد همیشگیم یک حس بودم چند ثانیه خیره به چشمان بسته اش ماندم گوشیم زنگ خورد یک بار دوبار سه بار جواب دادم صدای عثمان بود صدای عثمان بلند شد:چرا جواب نمیدی دختر با بی تفاوت ترین لحن ممکن، زل زده به آخرین نفسهای زورکیِ پدر، عثمان را صدا زدم: عثمان بیا خونمون همین الان گوشی را روی زمین انداختم مدام و پشت سر هم زنگ میخورد اما اهمیتی نداشت.عقب عقب رفتم تکیه زده به دیوار، چانه ام را روی طاقچه ی زانوانم گذاشتم یعنی این مرد در حال مرگ بود چرا ناراحت نبودم چرا هیچ وقت برایمان پدری نکرد چرا سازمان و رجوی را به همه ی زندگیش ترجیح داد هیچ وقت زندگی نکرد همانطور که به ما هم اجازه ی زندگی نداد حالا باید برایش دل میسوزاندم دیگر دلی نداشتم که هیزمِ سوزاندنش کنم صدای زنگ در بلند شد در را باز کردم عثمان بود با همان قد بلند و صورتِ سبزه اش.. نفس نفس زنان با چشمانی نگران به سمتم خم شد:چی شده؟ طوریت شده کلماتش بریده بریده بود و مانند همیشه نگران:سارا با توام تموم راهو دوییدم حالت خوبه به سمت پدرم رفتم:بیا تو درم ببند پشت سرم آمد در رابست وقتی چشمش به پدرم افتاد خشکش زد سارا اینجا چه خبره چه بلایی سرش اومده سر جای قبلم نشستم مست بود داشت اذیتم میکرد مادرم هلش داد 💕🌹💕🌹💕 ✍فشاری که به دندانهایش میآورد چانه اش را سخت نشان میداد بی صدا و حرف آرام به سمت پدر رفت نبضش را گرفت گوشی را برداشت و با اورژانس تماس گرفت:سارا وقتی اورژانس اومد، هیچ حرفی نمیزنی مثه الان ساکت میشینی سرجات زبانی روی لبهای خشکیده ام کشیدم (مرده؟) به سمت آشپزخانه رفت و با لیوانی آّب برگشت:نه اما وضعش خوب به نظر نمیاد جلوی پایم زانو زد بخور رنگت پریده لیوان را میان دو مشتم گرفتم سری از تاسف تکان داد و کنارم نشست:مراقب مادرت باش یه وقت بیرون نیاد یا حرفی نزنه به مَرده جنازه نمای روبه رویم خیره شدم: بیرون نمیاد فکر نکنم دیگه هیچ وقت هم حرف بزنه سرش را به سمتم چرخاند دستش را به طرف موهایم برد که صدای زنگ در بلند شد به سرعت به طرف در رفت:پس یادت نره چی گفتم  مامورین امداد در حین رفتن به طرف پدر،ماجرا را جویا شدند عثمان با آرامش خاصی برایشان تعریف کرد که پدر مست وارد خانه شد، تلو تلو خوران پایش به فرش گیر کرد و نقش زمین شد و من فقط نگاهش میکردم بی حرف و بی احساس امدادگران کارشان را شروع کردند ماساژ قلبی تنفس مصنوعی احیا هیچ کدام فایده ایی نداشت نتیجه شد ایست قلبی به دلیل مصرف بیش ازحد الکل.. مُرد تمام شد لحظه ایی که تمام عمر منتظرش بودم، رسیداما چرا خوشحالی در کار نبود یکی از امدادگران به سمتم آمد:خانوم شما حالتون خوبه صدای عثمان بلند شد دخترشه ترسیده چرا دروغ میگفت، من که نترسید  بودم امدادگر با لحنی مهربان رو به رویم زانو زد:اجازه میدی، معاینه ات کنم عثمان کنارم نشست و اجازه را صادر کرد کاش دنیا چند ثانیه میایستاد، من با این جنازه خیلی کار داشتم. بوی متعفن الکل و آن چهره ی کبود و بی روح، داشت حالم را بهم میزد بی توجه به عثمان و امدادگر از جایم بلند شدم باید به اتاقم میرفتم، دلم هوایِ بی پدر میخواست زانوهایم قدرت ایستادن نداشت دستم را به دیوار گرفتم و آرام آرام گام برداشتم. صدای متعجب عثمان بلند شد:سارا جان کجا میری صبر کن باید معاینه شی چقدر فضا سنگین بود انقدر سنگین که شانه هایم بی طاقت افتاد و زانوانم خم شد چشمانم سیاهی رفت و بیحال تکیه زده به دیوار روی زمین لیز خوردم عثمان به سمتم دویید و فریادش زنگ شد! ⏪ ... @asraredarun
سلام 🌹 در خدمتتون هستم با بحث مشاوره در رابطه با 👇 ✴️خانواده و مشکلات خانوادگی ✴️همسرداری ✴️سیاست‌های زنانه ✴️تربیت فرزند ✴️ازدواج ✴️اصلاح تغذیه ✴️مسائل اعتقادی (فرجام‌پور) جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید 👇👇 @masoomi56 مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 کانال فرم های مشاوره https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو سلام صبحتون بخیر🌺 @asraredarun ┄┅─✵💝✵─┅┄