💢خداوند میفرماید: اینها بد نیست ولی بحدی به زن و فرزند علاقه مند نشو که خدا رو فراموش کنی .👉
به اینها حب داشته باشید ولی نه اینکه فرمانبردار آنها بشوید🤡
🔦چیست دنیا ؟ از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره وفرزند و زن
مال را کز بهر دین باشی حَمول
نعمَ مالٌ صالحٌ گفتش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب در بیرون کشتی پُشتی است
🌍اگر دنیا درون تو سوار گردد هلاک توست و اگر تو سوار دنیا شوی پشتیبان توست
☝️موقع ازدواج حواست باشد همسر و فرزند حب الشهوات نشود و خدا را بالاتر از اینها بدانی📿
♨️در ازدواج یک فتنه ای ( امتحان) نهفته است و آن اینکه گاهی انسان از خدا غافل میشود بوسیله حب الشهوات ❌
اولین کسی که اینها را زینت می دهد شیطان هست .😈
محبت اولیه اگر کم هم باشد کفایت میکند چون بتدریج حُبٓ بیشتر میشود ولی این حب نباید جای حب خدا را بگیرد .📿
حب تدریجی اصیل است .
نتیجه اینکه⏪ چیزهای دنیایی نتیجه سوء دارد ولی اگر با خدا بودی حُسنُ المَأب میشود .🌷🌾
اگر هدف خدایی باشد نتیجه نیکوست و اگر هدف غیر خدا باشد نتیجه آن میشود زهر مار 🐉
حرام و واجب را در یک کفه قرار دهید و همسر ومال وفرزند را در کفه دیگر
هرجا قرار شد حرام و واجب به خطر بیافتد باید همسر ومال وفرزند .... را کنار بگذارید ⛔️
🍃کلام آخر را از لسان مبارک امام صادق علیهالسلام عرض کنم خدمتتون
🌿امام صادق علیهالسلام فرمود: سه نوع تقوا داریم .
تقوای خاص الخاص ، تقوای خاص ، تقوای عام👉
❇️تقوای عام یعنی ترک حرام و انجام واجبات .
✳️تقوای خاص یعنی ترک شبهه
ترک شبهه یعنی مال شبهه ناک نخورید .
✳️تقوای خاص الخاص یعنی انجام وترک تمام مستحبات و مکروهات❇️
شیعیان ما از کم حرفی انگار لال هستند .☺️
🍀بنا بر سفارش ایت الله قاضی :
در حرام و واجب نفس کُشی کنید یعنی با نفستون مبارزه کنید 📌
ولی در مستحبات و مکروهات نفس کُشی نکنید و یواش یواش به آنها برسید
یعنی یک دفعه انجام تمام مستحبات وترک مکروهات رو بر خودتون لازم نکنید چون روحتون اینکار رو پس میزنه✅
📿اگر میدانید نماز خواندن سخت هست براتون مستحباتش را نخوانید
اگر روی حرام و واجب دقت کنید در مستحبات و مکروهات هم موفق خواهید شد🔑
✨پس در مورد خانواده و علاقه مندیهای دنیا هم مراقب باشید
زیاد وابستگی شدید پیدا نکنید و این علاقه وشهوت را مدیریت کنید تا به هدف نهایی و کمال الی الله برسید👌
26.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ قرائت زیارت #آل_یاسین
با سرعت مناسب برای قرائت غروب جمعهها
@asraredarun
اسرار درون
dcc2_62cce8e02fe2ad2b93debc44915bd4c0.mp3
17.02M
🤲 قرائت #دعای #سمات
🎙 بانوای : #حاج_میثم_مطیعی
محـبان مهــــــــــــدي(عج) او خواهد آمد
او خواهـــد آمـــد...
#با_كولـــــه_باری_از_عــــدالـــت😍🌺
#السلام_علیک_یا_ابا_صالح_المهدی
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✖️ حملات شیطان، در انسان، چگونه اتفاق میافتد؟
✖️ این حملات را چگونه میتوان تشخیص داد؟
✖️ چه کسانی قادرند تمام حملات شیطان را تشخیص داده و خنثی کنند؟
✖️ سنگینترین حملهی شیطان، کدام حمله است؟ و بیشتر چه کسانی را درگیر میکند؟
💥 اینکه دولت امام زمان علیهالسلام، پایانِ نقشههای شیطان است، دروغ نیست؟
#شیطان_شناسی
@Ostad_Shojae
🔴 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
@asraredarun
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنـجـاه ✍عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کر
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_پـنجـاه_و_یـک
✍سکوتی عجیب...
چیزی محکم به زمین کوبیده شد... جراتی محض باز کردنِ چشمانم نبود، نفسِ راحت حسام، کمکم کرد تا بدانم هنوز زنده ام. چشمانم را باز کردم، همه جا تار بود. برخوردِ مایه ای گرم با صورتِ به زمین چسبیده ام، هشیارترم کردم. کمی سرم را چرخاندم؛ صوفی با صورتی غرق در خون و متلاشی، چند سانت آن طرف تر پخشِ زمین بود. تقریبا هیچ نقشی از آن بومِ زیبا و عرب مسلک در چهره اش دیده نمیشد. زبانم بند آمده بود، هراسان و هیستیریک، به عقب پریدم، دیدنِ آن صحنه ی مشمئز کننده از هر چیزی وحشتناکتر بود. شوک زده، برایِ جرعه ای نفس دست و پا میزدم...
صدایِ عثمانِ اسلحه به دست بلند شد: مهره ی سوخته بود! داشت کار دستمون میداد! و با آرامش از اتاق بیرون رفت...
تلاش برایِ نفس کشیدن بی فایده بود. دوست داشتم جیغ بکشم اما آن هم محال بود. حسام به زور خود را از زمین کند. شالِ آویزان از گردنِ صوفیِ نگون بخت را رویِ صورتِ له شده اش انداخت سپس خود را به من رساند. روبه رویم نشست: نفس بکش! آروم آروم نفس بکش! نمیتواستم...
چهره ی نگرانش، مضطرب تر شد. ناگهان فریاد زد: بهت میگم نفس بکش! و ضربه ای محکم بین دو کتفم نشاند. ریه هایم هوا را به کام کشید،
چشهایم به جسد صوفی و ردِ خونِ مانده روی زمین، چسبیده بود. حسام رو به روی صورتم قرار گرفت، دستانش را بلند کرد: سارا فقط به من نگاه کن! اونورو نگاه نکن سارا!
حالا فقط در تیررس نگاهم، جوانی بود که نمیدانستم در واقع کیست؟!
از فرط ترس، لرزشی محسوس به بدنم هجوم آورد، اگر دستِ این لاشخورها به برادرم میرسید، حتی جسدش هم سهم من نمیشد. چانه ام به شدت میلرزید و زیر لب نام دانیال را زمزمه میکردم، مدام و پی در پی. حسام آستین مانتویم را گرفت و مرا به جهتی، مخالفِ صوفی چرخاند: آروم باش! میدونم خدا رو قبول نداری اما یه بار امتحانش کن!
خدا؟ همان خدایی که همیشه وجودش را انکار کردم؟ در آن لحظه حکمِ تک دیواری کاهگلی را داشتم که در دشتی پهناور و در مسیرِ تاخت و تازِ طوفان قرار گرفته، بی هیچ ستونی، بی هیچ پایه ای و هر آن امکانِ آوار شدن دارد...
نیاز، نیاز به خواستن، نیاز به قدرتی برتر، قلبم را خالی کرد. من پناهی فرازمینی میخواستم تا هیچ نیرویی، یارایِ مقابله با آن را نداشته باشد و حسام، مادر، دانیال حتی تمامِ آدمهایِ رویِ زمین، آن که باید، نبودند.
برای اولین بار خدا را صدا زدم با تک تکِ مویرگهایِ وجودیم خواستم بودنش را ثابت کند. من دانیال را سالم میخواستم، پس اعتماد کردم، به خدایِ حسام!
مهر را از جیبم بیرون آوردم و عطر خاک را به جان کشیدم. حسام لبهای بی رنگ شده اش را نزدیک گوشم گرفت: دانیال حالش خوبه... خیلی خوب...
خنده بر لبهایم جا خشک کرد. چقدر زود خدایی را در حقم شروع کرده بود! پس حسام از دانیال خبر داشت و چیزی نمیگفت؟! سر و صدایی عجیب از بیرونِ اتاق بلند شد. حسام با چهره ای ضعف رفته اما مطمئن به دیوار تکیه داد، صدایش از ته چاه به گوش میرسید: شروع شد!! ناگهان در با لگد محکمی باز شد...
و عثمان با چشمانی به خون نشسته وارد اتاق!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝نویسنده:زهرا اسعد بلند دوست
@asraredarun
اسرار درون