eitaa logo
مشاور خانواده| خانم فرجام‌پور
4.3هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
137 فایل
💞کمک‌تون می‌کنم از زندگی لذت بیشتری ببرید💞 🌷#کبری فرجام‌پور هستم، نویسنده و مشاور تخصصی 👇 💞همسرداری و زناشویی 👼تربیت فرزند 🥰اصلاح مزاج ارتباط با ما و تبلیغات👇 @asheqemola #فوروارد_وکپی_ممنوع⛔ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاهده در ایتا
دانلود
⛔️متاسفانه مشکلات روحی و روانی گاهی به هیچ وجه از ظاهر شخص، قابل تشخیص نیست و فرد بیمار به اطرافیانش بی اختیارآسیب می زند. مواظب باشید طعمه این افراد نشوید❌
⛔️ثانیا، که خیلی مهم تراست📣👇 خواهش می کنم به هیچ عنوان تا قبل از محرمیت اجازه ندهید طرف مقابل به شما نزدیک شود❌❌ چه رسد به ...
🔺متاسفانه برخی دختران ساده دل فکر می کنند اگر نیازهای طرف مقابل را در دوران اشنایی یا نامزدی براورده کنند او حتما با آنها ازدواج خواهد کرد که متاسفانه در اکثر مواقع، غیر از این اتفاق می افتد. و می ماند دختری اسیب دیده و فریب خورده و تنها و افسرده...
🔺عزیزان دوران اشنایی و نامزدی فقط و فقط برای شناخت بیشتر است همین و بس✅ پس اجازه سوء استفاده به کسی ندهید❌
🔺متاسفانه در مشاوره ها کم نداریم (نمونه اش همین امروز ) که تن به هر کاری می دهند و بعد آقا راحت می رود و پشت و سرش را هم نگاه نمی کند😔
🔺یا اینکه بعد از عقد، بعد از اینکه کار از کار گذشته تازه متوجه می شوند که اقا مشکلات زیادی دارد اما چون کار از کار گذشته،مجبورند با هر شرطی کنار بیایند و یک عمر بدبختی...
🔺عزیزان لطفا این مسئله را خیلی جدی بگیرید✅ و به راحتی آینده خودتان را نابود نکنید الان فرصت انتخاب دارید فرصت اشنایی و شناخت دارید این فرصت را بر خود حرام نکنید❌
الهی که همگی خوشبخت و عاقبت بخیر باشید💐 و شاهد خبرها و اتفاق های خوب باشیم از ازدواج های موفق 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نظرات، پیشنهادات و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇 @asheqemola یا ناشناس 👇 لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅ لینک ناشناس👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با صدای اذانِ ظهر، دست از کار کشیدند. همه برای نماز جماعت به احمد آقا اقتدا کردند. صفوف نماز؛ کنارِ پیکرِ شهیدانِ تفحص شده به هم پیوست. باورش سخت بود؛ دوشهیدِ دیگر کنارِ محمد بودند. همرزمانِ احمدآقا، که حالا بعد از سالها از هر کدام فقط تکه استخوانی و پلاک و چند نشانی پیدا شده بود. که تسکین دهد، دل های بیقرارِ مادرانی که چشم به راه مانده بودند و خبری از فرزندشان نداشتند. سال ها چشم انتظاری، برای مادری رنجدیده سخت تر از هر رنجِ دیگری بود. اما آیا مادرانشان هنوز بودند؟ آیا تابِ تحملِ این همه چشم انتظاری را داشتند. مادرِ محمد که سالها قبل؛ به فرزندِ شهیدش پیوسته بود. و به وصالِ او رسید. اما باید خانواده های آن دو شهید را می یافتند. امید خیره به صفوفِ نماز شد. هنوز تکبیره الاحرام را نگفته بودند که با تعجب مادرش را دید، که با عجله خود را کنارِ خواهرش جا داد. برای نماز قامت بست. چشم گرداند به سمتِ پدر که با آبِ قمقمه وضو می گرفت. چشمانش از حدقه بیرون زد. در بینِ صفوف، چشمش به محسن افتاد، که با لبخند نگاهش می کرد. باید تصمیمِ خودش را می گرفت. لحظه سختی که باید انتخابِ درست انجام می داد. چه چیزی درسته؟ یقینا؛ این راهی که شهدا رفتند. این جماعتِ با ایمان و آرام، این عشق و محبت. و این (عشقِ حقیقی) پس به سمتِ پدر رفت تا برای اولین بار؛ وضو گرفتن را از او بیاموزد. و در کنارِ عشاق، قامتِ عشق ببندد. کنارِ محسن ایستاد وتکیه بر عصایش زد. برای اولین بار با جان و دل، با اطمینان و آرامش لب باز کرد. (الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله اشهد انّ محمد رسول الله اشهد انّ علیا ولی الله.......) 🖋نویسنده (فرجام پور) ⛔️کپی و فروارد حرام❌ http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490