10.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️چرا حکومت امیرالمومنین(ع) دوام پیدا نکرد؟!
➕ یک پاسخ متفاوت با همه پاسخهایی که تاکنون شنیدهاید
#تصویری
@Panahian_ir
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۱۰۲😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت هم
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۱۰۳😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇
💞 اثر مهم "احترام خانم به آقا و
محبت آقا به خانم" بر روی فرزندان👇
این که مرد دل خانم را نشکند
و زن غرور مرد را،
دو اثر بر روی فرزندان خواهد داشت.
👈پسری که ابراز محبت پدر به مادر را در محیط خانه دیده است، میداند اساساً خانمها دارای یک جایگاه خاصی هستند، چون رفتار لطیف پدر با مادر را دیده است، در نتیجه به خودش اجازه نمیدهد به خانمها در سطح جامعه تعدی کند.
👈از طرف دیگر دختری که احترام و اطاعت مادرش از پدرش را در خانه دیده است، پدر او در ذهنش دارای جایگاه خاصی قرار میگیرد. محبت این پدر که دارای احترام و عزت مناسبی در خانه است، دختر را از طلب محبت دیگران در سطح جامعه مستغنی میکند.👏✅
#استاد_پناهیان
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💞 اثر مهم "احترام خانم به آقا و محبت آقا به خانم" بر روی فرزندان👇 این که مرد دل خانم را نشکند و
خیلی خیلی به این دو نکته مهم توجه کنید👆👏
اگر در خانه ای فقط همین دو نکته رعایت بشه
دیگه نیاز نیست غصه تربیت بچه ها را بخورید👌
لقمهی محبّت💞
💞برخی کارها تنوع خوبی برای ایجاد علاقه و محبت جدید در قلب همسر است.
گاهی سر سفره لقمه بگیرید و به همسرتان بگویید:
این لقمهی محبت و عشق است لقمهای مخصوص همسر گلم.🤗❤️
😍یا بگویید امروز دلم میخواد بهت نزدیکتر باشم.
پس بیا داخل یک بشقاب غذا بخوریم.🤗
مهم این است که گاهی از تکراریهای زندگی خارج شوید تا لذت جدید از همسرتان ببرید.💞👏
🙍♂آقای محترم
🔺وقتی همسرتان از دستهایش زیاد کار کشیده است به او بگویید،
کنارتان بنشیند و دستهایش را ماساژ دهید.💞
و گاهی بین ماساژ دادن، دستش را ببوسید تا هم علاقه و قدردانی شما را با تمام وجود حس کند و👇
نیز فرزندان شما، احترام و تواضع و محبّت را یاد بگیرند.👏
یادتان باشد👇
👌 برخی کارها برای همیشه در ذهن همسرتان میماند و با همان تصویر،
با سختیهای زندگی کنار میآید و باعث همدلی میشود.👏✅
#دلبرانه😍💞
تو قلبم نیستی
قلبم شده تو 💖😍
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۱۵)
#تینا
#قسمت_۲۱۵
در باز شد، سینا و مادر با شتاب وارد اتاق شدند.
کنارم نشستند. مادر در آغوشم گرفت. آرام نشدم. شانه هایم را تکان داد:
-تینا جان، چی شده؟ آرام باش.
سینا برو، براش آب بیار.
لیوان به لبم چسبید. چند قطره با زحمت از گلویم فرو رفت. با نوازش های مادر، کمی آرام شدم.
چشمانِ اشک آلودم را به دیوار روبرو دوختم. چهره وحشت زده، مهتاب، از جلوی چشمم دور نمی شد.
مادر دستم را گرفت:
-پاشو از این اتاق بیرون بریم.
کنارِ بخاری جایم داد. پتو را رویم کشید.
چند دقیقه بعد با لیوانی دمنوش، کنارم نشست.
جرعه جرعه، دمنوش که از گلویم پایین می رفت، دلم قرار می گرفت. آرام تر شدم. ولی دیگر خواب به چشمم نرفت. مادر از خوابم سوالی نکرد. بار اولی نبود که کابوس می دیدم؛ ولی اینبار وحشتم عجیب تر بود.
سینا روی مبل دراز کشید. مادر کنارم خوابید. اما باز هم نتوانستم آرام بخوابم.
هوا که روشن شد، گویی دنیا را به من داده اند.
از شب و از خواب، بیزار بودم.
به ناچار باید مدرسه می رفتم. از در که بیرون رفتم، خانم محمدی را متتظر دیدم. تازه یاد پیامِ پرهام افتادم. قلبم به تپش افتاد. با ترس اطراف را نگاه کردم.
سوار شدم و سلام دادم. جوابم را داد و با تعحب نگاهم کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۱۶)
#تینا
#قسمت_۲۱۶
-تینا چیزی شده؟
نتوانستم سکوت کنم. بغضم ترکید و همه چیز را برایش تعریف کردم.
در آغوشم کشید و پیشانی ام را بوسید:
-نترس، درست می شه.
-چطوری؟ اونا منم مثل مهتاب می کشند. پرهام، رهام نمی کنه. هر جا باشم بالاخره پیدام می کنه.
-تینا جان، اون نمی دونه که تو لوش دادی. انقدر پرونده اشون قطور بود که نیاز نشد تو بیای دادگاه و شهادت بدی. از دایی رضا هم خواستم، هیچ جا حتی توی پرونده هم اسمی از تو برده نشه. خیالت راحت باشه.
-ولی اون زرنگه. حتما فهمیده. وگرنه چه کار من داره؟
دوباره زیر گریه زدم:
-پس مهتاب چی؟ اون داره عذاب می کشه. منم مقصرم.
-آخه تو چه تقصیری داری؟ خودش اون راه رو انتخاب کرد. هیچ کدوم ما نمی خواستیم، این سرنوشت رو داشته باشه. ولی متاسفانه از دست ما کاری بر نمی اومد.
-ولی من شنیدم که گریه می کرد.
-تینا جان، تا اتفاقی نیفتاده، ما می تونیم تلاش کنیم تا جلوی اونو بگیریم. ولی وقتی اتفاقی افتاد دیگه ما نمی تونیم کاری کنیم.
این رو بارها و بارها ،توی تاریخ و زندگی ائمه می شه دید. می دونی چیه؟ بیقراری و بیتابی تو، هم به همین دلیله، چون واقعیات را نمی پذیری.
اتومبیل را روشن کرد و راه افتاد.
ادامه داد:
-امروز حتما، در این باره باید صحبت کنیم.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490