ان شاءالله که به مطالب امشب خوب دقت کنید
و
توی زندگی هاتون به کار ببرید
و
نتیجه اش را ببینید
زندگی هاتون عسل 💞👏
#دلبرانه😍💞
لمس نفـس هایت💞
ضـربان قلبــم را بہ شماره می اندازد؛
تو آرام نـفـس بڪش❣
من لحظه لحظه
دیوانہ ات میشوم♥️
شبت بخیر عزیزم❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
پاسخ #رایگان به سوالات شما
نظرات، پیشنهادات و سوالهاتون را می تونید برای ادمین بفرستید👇
@asheqemola
یا ناشناس 👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
ان شاءالله به سوالهاتون سر فرصت پاسخ خواهم داد👌
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/17355828034693
۲۵۹)
#تینا
#قسمت_۲۵۹
کنار هم که نشستیم هنوز دستش در دستم بود. گوشی ام را از کیفش بیرون آورد:
-با امر و اجازه خانم محمدی رفتم، گوشیت رو از مامانت گرفتم و برات آوردم.
خوشحال شدم و تشکر کردم. ولی با خود اندیشیدم، چه کسی با من تماس می گیرد؟
بعد از احوالپرسی با همه و تعارف و نوشیدن چایش، متعجب به خانم محمدی گفت:
-به نظرم، بیرون یه نفر مشکوک دیدم؟
خانم محمدی با دستپاچگی گفت:
-ما اینجا آدم مشکوک نداریم. شاید دنبال آدرس می گشته.
ساحل شانه ای بالا انداخت و به مبل تکیه زد.
خانم محمدی بحث را عوض کرد و از حال امیر و مدت مانده از سربازی اش پرسید.
ولی همان یک جمله کافی بود تا دلم دوباره آشوب شود. حتما بیرون از این در خبرهایی هست که من بیخبرم.
باز مشغول کندن ناخن هایم شدم.
ولی دیگر کسی درباره پرهام و بیرون و فرد مشکوک حرفی نزد. صدای زنگ گوشی که بلند شد با تعجب نام پدر را دیدم. سریع تماس را وصل کردم. حالم را پرسید. صدای گرم و دوست داشتنی اش، به دلم آرامش می داد. کاش از روز اول این حمایت پدرانه را داشتم. افسوسِ روزهای، بی پدری که حالا فهمیدم، پدرم هم تقصیر زیادی در بوجود آمدن آن اوضاع نداشته،
آزارم می داد. شاید اشتباه من بود که نتوانستم درست انتخاب کنم و داشتم گناهم را گردن دیگران می انداختم. اما نمی توانم کتمان کنم که وجود و حضور پدر، چقدر حالم را بهتر کرده بود.
دلم آغوش گرم پدر و دست نوازشگرش را می خواست. ولی به خاطر اشتباهم مجبور بودم از آن ها هم دور باشم. حتی وقتی مادر تماس گرفت و احوالم را پرسید، به شدت احساس دلتنگی کردم. برای او، برای سینا، حتی برای اتاق نمورم که همیشه آرزوی فرار از آن را داشتم.
شب دوباره در اتاق دور هم جمع شدیم. هنوز ذهنم درگیر تغییر احساساتم بود. احساسات جدید و ضد و نقیضی که نمی دانستم کدام درست است و کدام غلط.
ریحانه با شیطنت گفت:
-باز هم که رفتی توی هپروت، یه کم هم به ما وقت بده، خانم خانما.
لبخند زورکی زدم.
که خانم محمدی با حرفش، غافلگیرم کرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۶۰)
#تینا
#قسمت_۲۶۰
لبخندی زد و با شیطنت گفت:
-اگر گفتید الان نوبت چیه؟
کمی به مغزم فشار آوردم. چیزی یادم نیامد. آن قدر از عصر ذهنم را درگیرِ حرف های ساحل و فرد مشکوک کرده بودم، که چیز دیگری در آن خطور نمی کرد. ساحل هم با تعجب نگاهش کرد و گفت:
-من که چیزی یادم نمیاد. مخصوصا که امیر، قراره فردا بیاد. اصلا دیگه مغزم کار نمی کنه.
همه خندیدیم.
خانم محمدی گفت:
-درکت می کنم خواهر.
ساحل با گونه های گل انداخته، سرش را زیر انداخت.
ریحانه با صدای بلند گفت:
-وای راست می گی. چه خوب، دلم براش یه ذره شده.
خانم محمدی گفت:
-پس هیچی دیگه، کار ما تعطیل؟!
زود میان حرفش دویدم:
-نه خانم بگید. من منتظرم. جریان چیه؟
منتظر شنیدن بودم، ولی آشوب دلم شعله گرفت. در یک لحظه تمام افکار منفی که از عصر ذهنم را درگیر کرده بود، به مغزم هجوم آورد. از شنیدن می ترسیدم. از اینکه خبر یا سخنش، درباره گذشته ام باشد، لرز به تنم افتاد.
به گمانم متوجه اضطرابم شد که دستم را میان دستانش گرفت:
-چرا رنگت پرید؟ می خوام خبر خوب بهت بدم. می خوام راه و رمز داشتن آرامش رو بهت نشون بدم. پس نگران نباش.
لبخندی از روی ناچاری زدم.
دستم را رها کرد و دو دستش را به هم زد:
-خب خب خانما، از بحث امیر آقا بیرون بیایید و یه کم دلتون بدید به من. دیشب چی بهتون قول دادم؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
راستش خامم فرجام پور عزیزم خدا رو هزاران مرتبه شکر بینهایت شکر خیییییییلی همه چی بهتر از حتی قبل شده و مطمئیییییینم که روز بروز بهترم میشه ان شاءالله
ممنونم از راهنماییهای دلسوزانه شما بزرگوار
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی منشی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
مباحث و اموزش های رایگان کانال👇 ◀️شخصیت شناسی ◀️قسمت اول رمان سالها در انتظار یار ◀️تربیت فرزند
عزیزان لطفا این پست را برای دوستان تون بفرستید تا از مباحث رایگان کانال استفاده کنند👏
اجر همگی با خدای مهربان🌺🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
ای نام توشیرین
ای ذات تودیرین
خوشم که معبودم تویی
خرسندم که مقصودم تویی
سلام امام زمانم❤️
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
━═━⊰🍃✺﷽✺🍃⊱━═━
#حدیث_نور
💚 امام علی علیهالسلام فرمودند:💚
اى مـردم! از خـدا بترسيد؛ زيرا هيچ كـسى عبث آفريده نشده است، تا به سرگرمى و غفلت گذراند و مهمل رها نشده است تا بيهودگى كند.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💝✵─┅┄
#انگیزشی💪
میگفت:
گاهے خدا پنجره ها رو میبنده
و درهارو قفل میکنه؛
اما مطمئن باش اون
بیرون هوا طوفانیه ،
#وخدا داره ازت مراقبت میکنه❤️🩹😊
به خدا اعتماد کن👌
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490