مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_بیـسـت_و_هـشتـم ✍پشت نرده ها رو به رودخانه ایستادم فک
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیـست_و_نـهـم
✍ و انگار مهربانی عثمان واگیر دار بود و هر انسانی در همنشینی با او، دچارش میشد. این را از محبتهای یان فهمیدم وقتی چند روز متوالی تمام وقتش را صرف محیا کردنِ مقدمات سفرمن و مادر به ایران کرد و در این بین خبری از عثمان نبود نه تماس نه ملاقات و من متوجه شدم که مردها کودکترین، کودکان جهانند
بعد مدتی همه ی کارها انجام شد و من و مادر برای پرواز به ایران بی خداحافظی از عثمان، همراه با یان به فرودگاه رفتیم
در مسیر فرودگاه، ترسی در دلم زبانه میکشید بهایِ سلامتی مادر زیادی سنگین بود دل کندن ازامنیت و آرامش بریدن از خاطرات جدا شدن از رودخانه و میله های یخ زده اش و پریدن در گردابی، داعش مسلک به نام ایران کلِ داشته هایم در زنی میانسال به نام مادر خلاصه میشد که آن هم جز احساس دِین، برایم هیچ ارزشی نداشت
حالا بیشتر از هر وقت دیگر دلم برای سرما ونم نم باران تنگ میشد و شاید قهوه های تلخ عثمان، پشتِ شیشه های باران خورده ی کافه ی محل کارش، که حماقت دانیال فرصت نشان دادنش را از من گرفت
در سالن فرودگاه منتظر بودیم و یان با آن کت و شلوار اتو کشیده اش، مدام موارد مختلف را متذکر میشد از داروهای مادر گرفته تا مراجعه به آموزشگاه زبان یکی از دوستانش در ایران، محضِ تدریسِ زبان آلمانی و پر شدن وقت بیچاره یان که نمیدانست، نمیتوانم بیشتر از چند کلمه فارسی حرف بزنم و برایم خوابِ آموزش دیده بود حسی گنگ مرا چشم به راه خداحافظی با عثمان میکرد و من بی تفاوت از کنارش رد میشدم درست مانند زندگیم
درمیان پرچانه گی های یان، شماره ی پروازمان خوانده شد لرزیدم نه از سرما لرزیدم از فرط ترسیداز ایرانی که دیگر عثمان و یانی در آن نداشتم و عثمانی که به بدرقه ام نیامد
با قدمهایی لرزان آرام آرام، صدایِ شاید آخرین گامهایم را روی خاک آلمان مرور میکردم اینجا سرزمین من بود و انگار مادر دوست نداشت که بفهمد من اینجا دانیال را داشتم، حداقل خاطرات شیرینش را و من همیشه مجبور بودم نفسهایم را عمیقتر کشیدم باید تا چند ساعت هوا برای امنیت ذخیره میکردم امنیتی که با ورود به هواپیما دیگر نداشتم صدایی مردانه، نامم را خواند سارا.. سارا عثمان بود شک نداشتم سر چرخاندم کاپشن چرم و قهوه ایی رنگش از دور نظرم را جلب کرد یان ایستاده لبخند زد بالاخره اومد پسره ی لجباز عثمان قدمهایش تند و نفسهایش تندتربود فکر کردم پرواز کردین خیلی ترسیدم کاش بالی داشتم تا آرزوی قدم زدن را به دل زمین میگذاشتم
یان با همان لبخند کنج لبش به سمتم آمد بلیطا رو بده من منو مادر ردیفش میکنیم تا تو بیای
دوست نداشتم با عثمان تنها بمانم اما چاره ایی نبود بی حرف نگاهش کردم چشمانش چه رنگی بود هیچ وقت نفهمیدم زبان به روی لبهایش کشید تصمیمتو گرفتی میخوای بری با مکث، سری به نشانه ی تایید تکان دادم لبهایش را جمع کرد پس اینکه بگم نرو، بی فایدست، درسته و من فقط نگاهش کردم او در مورد من چه فکر میکرد به چه چیزی دلبسته بود دلم به حالش میسوخت دستی به چانه اش کشید پس فقط میتونم بگم، سفر خوبی داشته باشی سری تکان دادم وعزم رفتن کردم که صدایم زد سارا ایستادم. در مقابلم قرار گرفت
صورت به صورت هیچ وقت به خاطر علاقه ایی که بهت داشتم، کمکت نکردم استوار نگاهش کردم میدونم لبخند زد با لحنی پر مِن مِن سا..سارا من من واقعا دوستت دارم اگه مطمئن شم که توام حرفش را بریدم سرد و بی روح تو فقط یه دوست خوبی نه بیشتر
خشکش زد چشمانش شیشه ایی شد لبخنده کنارِلبش طعمِ تلخی به کامم نشاند سری تکان داد، پر از بغض نگران نباش جایی که میری، خاکش رسمِ جوونه زدن یادت میده من.. منم همیشه دوست دوستت میمونم هر وقت احتیاج به کمک داشتی روم حساب کن جوانه زدن؟ آن هم در خاکی که برای زنده به گوری به سمتش میرفتم؟
دلم به حالِ عثمان سوخت کاش هیچ وقت دل نمیبست آن هم به دختری که از دل فقط اسمش را به ارث برده بود
خیره به چشمانش سری تکان دادم و به یان پیوستم او هم آمد و ماند، تا آخرین لحظه و لبخندی که در صورتش به اشکی سرکش و بغضی خفه کننده تبدیل شد
کاش من هم معنی دوست داشتنم را میفهمیدم اما دریغ هواپیما پرید و من تپشهای ترس را در گوشم شنیدم بدون عثمان بدون یان…
⏪ #ادامہ_دارد...
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام صبحتون بخیر🌺
@asraredarun
┄┅─✵💖✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش بختى تبديل و عمر را زياد و از پيشامدهاى بد جلوگيرى مىكند.✨
@asraredarun
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
جمعه ها دلها حزين است و غمين
چشم ها در انتظاری نازنين
ای گل خوش بوی دشت انتظار
ای ظهورت منجی دل های زار
کی بيايی مهدی صاحب زمان؟
مظهر نور خدا ای چشم و جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
❀🍂✿🍂❀🍁❀🍂✿🍂❀
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
4_6034894359046917025.mp3
13.37M
#خانواده_آسمانی ۴۳
🔑مهمترین ابزار برای رسانیدن انسان به مقصد نهایی (الله) "عشق" است؛ نه علم و دانش!
این واقعیت، در ماجرای دانشمندان و عالِمان بسیاری که روز به روز بر علمشان افزوده شد، اما از آغوش خدا دورتر شدند؛ پیداتر از آفتاب است.
این اتفاقِ مرموز از کجا شروع میشود و به کجا میانجامد؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_عالی
@Ostad_Shojae
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ امام زمان(ع) رو دوست داری؟
👈🏻#تصویری
@Panahian_ir
🍃 تا حالا دقت کردید که آدم به محض اینکه از یه گناهی توبه میکنه همون فرداش اتفاقا موقعیت همون گناه براش پیش میاد و معمولا هم گرفتار گناه میشه؟!😊
🌸کافیه که شما مثلا تصمیم بگیری که دیگه غیبت نکنی
💥همون فرداش موقعیت های فراوانی پیش میاد که بخوای غیبت کنی! یا چشم چرانی و مسخره کردن و ...🙁
چرا؟
✨چون خدا میخواد ببینه که تو آیا جوگیر شدی برای ترک اون گناه یا واقعا با برنامه و حساب شده میخوای گناه رو ترک کنی
✔️میخواد ببینه که یه موقع اون توبه و ترک گناهت موجب عجبت(غرورت) نشده باشه!☺️
@asraredarun
بسم الله الرحمن الرحیم 💐
#اخلاق_در_خانواده
#کلام_نهم
🔰در بحث تربیت و زندگی سه نوع رفتار داریم
✅ اختیار
❇️جبری که منجر به اختیار بشه
⛔️ جبر کامل
جبر کامل فقط برای افراد خیانتکار جاری میشه♨️
⛔️از دید شرع انسانها نباید جنایت را کامل عفو کنند بلکه باید اول حد شرعی جاری بشه البته دین در شلاق زدن هم عدالت رو رعایت کرده تا جنبه هدایتی آن آشکار بشه
📌مدیر غیر اسلامی همه کارمندان رو طوری تربیت میکنه که روزی ۸ ساعت باید کار کنند و کاری نداره که اونها گرفتاری دارند یا نه؟ 😏
🔖اما مدیر اسلامی اول باید اعتماد سازی کنه و محبت خود را در دل کارمندان خودش جای بده 💞
امیرالمومنین علیه السلام مردم را از درون تربیت میکند بجای اینکه از بیرون وادار به رعایت ادب شوند .👌💖
🍀امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
وای بحال مسئولی که مردم از روی ترس به او احترام بگذارند ♨️
چرا امام زمان عج باید بیان ؟ چون باید به این حدیث عمل بشه 👌
💢زمان معاویه نظم بیشتر بود چون معاویه با شمشیر مدیران را به نظم وادار میکرد⚔
💕ولی علی علیه السلام تا لحظه آخر آنها را تحمل میکرد و نصیحت میکرد .
امام زمان عج باید بیان تا انسانها بدانند که با شوق و علاقه و انگیزه های درونی کار کنند💖
⭕️نظم و انضباط در غرب هم به همین شیوه اجرای نظم معاویه هست
یعنی مردم در غرب با اجبار قانون و جریمه رعایت نظم رو میکنند ❌
دوستی میگفت وقتی پسرم مهاجرت کرد به کانادا بهش گفته بودند اگر پلیس راهنمایی بهت دستور توقف داد به هیچ عنوان از ماشین خارج نشو 🚔
چون به محض خروج از ماشین بهت شلیک میکنند 😳
🚶♂امروز جوانان ما دین گریز شدند نه دین ستیز 😕
♻️جوانی که هنوز گناه نکرده قرآن رو بخوبی میفهمه چون مطابق فطرت هست .
😔اما متأسفانه قانونی که در نظام آموزشی هست باعث ایجاد تقلب میشه .
تقلب مثل کرمی هست که از درون میوه رشد میکنه 👌
وقتی ملاک نمره میشه تقلب هم رایج میشه📄
دین اختیار و جبر منتهی به اختیار را سفارش میکنه ✳️
اما ما جبر کامل رو در زندگی رایج میکنیم ♨️
شیوه امر ونهی مدیران و مراجع تربیتی
باید به شیوه تغافل باشه نه شیوه آینه وار👉
بعنوان مثال: 👇
قرآن میفرماید: کسی که به شما ظلم کرد مثل خودش با او رفتار کنید ⭕️
این آیه برخورد آینه وار هست
ولی در مورد یهودیان و صهیونیست ها نازل شده نه همه مردم🔺
🔆ولی برای خانواده و مدیران داستان هابیل و قابیل آمده که هابیل به برادرش گفت : اگر یقین بدانم که تو مرا میکشی
ولی من هیچگاه دست خودم را به خون تو آلوده نمیکنم ✅
♻️نکته روانشناسی این آیه این هست که
(اخلاق در خانواده بر حقوق مقدم هست)☘🍀
➿غیر مستقیم به افراد بفهمانید این کار بد هست ❎
مستقیم گفتن میشه حق نه اخلاق 💫
از تنبیه هایی استفاده کنید که هزار تا تشویق در ونش باشه 🎁
و این مسئله با تغافل امکان پذیر هست
🤭تغافل یعنی بدانی ولی به روی خودت نیاری و فرزند هم بداند که شما فهمیدید 👌
سعی کنید اول دلها رو تسخیر کنید بعد جواب عقلی بدهید ❤️
شیوع تغافل یعنی رفتاری کن که دل طرف رو بدست بیاری 💓
اگر به این پرسش که ( چرا خدا مرا آفرید ؟) خواستید جواب بدید
اول دل فرزند را بدست بیارید بعد پاسخ عقلی بدید 💡
( هل الدین اِلا الحُب)💖
شیوه تغافل #ادب را رایج میکنه👌
تذکر غیر مستقیم خیلی موثر هست
اگر مستقیم تذکر بدید اگر گوش نکرد هیچ برگ برنده ای ندارید جز زور
از حقوق خانواده این هست که اخلاق را رایج کنید ✔️
💢(حیوانات با چوب ادب میشوند انسانها با ادب تربیت میشوند ) علی علیه السلام
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺💞
AUD-20210813-WA0109.mp3
14.58M
دعای سِمات
دعایی است که از امام پنجم شیعیان محمد بن علی الباقر نقل شدهاست
و به گفتهٔ علمای تشیع:
خواندن این دعا در آخرین ساعاتِ جمعه مستحب میباشد.
متن این دعا فوق العاده قشنگ و زیباست
چند دقیقه بیشتر وقت رو نمیگیره
میتونی فقط گوشش هم بکنی 🤗🌷
@asraredarun
اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقــــا...!
برگـــــرد....💔
@asraredarun
اسرار درون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝ای شیعیانوایمحبان #امام_زمان
⁉️اینَ اِمامُکُم اَلآن
الان امامتون کجاست؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@asraredarun
اسرار درون
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_بیـست_و_نـهـم ✍ و انگار مهربانی عثمان واگیر دار بود و
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سـی
✍ دل کندن از ته مانده ی آرامش زندگی برای ادای دِین٬ سختترین کار دنیا بود و من انجامش دادم به همت یان و سکوت پر طوفانِ عثمان
مادر در تمام مسیر٬ تسبیح به دست ذکرهای مشق شده از خدایش را مرور کرد و به رسم لجبازی لب از لب باز نکرد گاهی دلم برای صدایش تنگ میشد صدایی که خنده های دانیال را در گوشم زمزمه میکرد..
آخ که چقدر هوسِ برادرانه هایش را داشتم٬بی توجه به صوفی و حرفهایش!
کاش آن دوست مسلمان هرگز از خیابانه ای روزمره ی تنها خدای زندگیم نمیگذشت و آن را سهمی از تمام دنیا٬ برای من میگذاشت..
هر چه به ایران نزدیکتر میشدیم؛ تپشهای قلبم کوبنده تر میشد هنوز تصویر آن زنهای چادر مشکی به سر و آن مردهای ریش دار را به خاطر دارم اما حالا بیشتر از هر زمان دیگری از این کشور میترسیدم ایرانِ حال٬ قصاب تر از ایرانِ گذشته بود زشتتر و کریه تر
ورود به مرزهای ایران از طریق بلندگوهای هواپیما اعلام شد زنان بی حجاب یک به یک روسری و شال از کیفهایشان بیرون میآورند و علی رغم میل باطنی با غُر زدنهای زیر لبی و صورتهایی پر اعتراض آن را سر میکردند چقدر عقب ماندگی بر این دیار حاکم بود
به مادر نگاه کردم مثه همیشه روسری به سر محکم کرده بود و در سکوت٬ تسبیح می انداخت محضه رضایِ خدایش
حالا نوبت من بود بی میل به اجبار و از فرط ترس روسری آبی رنگی که در آخرین لحظه ی خداحافظی از عثمان هدیه گرفتم را به دور سرم پیچیدم و الحق که دیزاینی زیبا داشت با آسمانیِ چشمانم..
ابلهانه بود القا تحکمانه ی افکار مذهبی٬ آن هم در عصرِ شکوفایی فکری انسان انگار ایرانی با فکر کردن میانه ایی نداشتند
به ایران رسیدیم با ترس از هواپیما پیاده شدم
مادر لبخند زد نفس گرفت٬ عمیق
چشمانش حرف میزد اما زبانش نه گونه هایش پر شد از مروارید و من فقط نگاهش کردم این زن چه چیزی برای دلبستن در این خاک داشت؟
وارد سالن فرودگاه شدیم کمی عجیب به نظر میرسد تمیز بود و شیک بدون حضور شتر و اسب با تعجب به اطراف نگاه کردم فرودگاهش که شباهتی به تصویر سازیِ اخبارهای مورده علاقه ی پدر نداشت چشم چرخاندم٬تا جایی که مردمکهایم یاری میکرد اینجا چقدر مدل و سوپر مدل حضور داشت شاید جشنواره ی بازیگران سینمایشان بود و شاید جشنی که ثروتمندان را در اینجا جمع میکرد آخر دکورِ چهره و لباسِ زنان و مردان گویایِ چیزی جز یک میهمانی عظیم نبود..
با قدمهایی بهت زده از دیدنِ جوانانِ غرق در آرایش و وسواس در مدِل مو و پیچیده در لباسهای خوش دوخت٬آرام آرام به سمت خروجی رفتم با چمدانی در دست و مادری حیران مانده در فضا
نه بیرون از در هم نه درشکه ایی بود و نه خرابه ایی همه چیز زیبا بود٬ درست مانند داخل..
ناگهان چشمم به چند زن و دختر چادر پوش افتاد اما اصلا شبیه خاطرات کودکیم نبودند دو دختر جوان و دو زن میانسالِ همراهشان که شیک و تیره پوشی را در زیر آن پارچه ی مشکی به هر عابری متذکر میشدند..
اینجا ایران بودسرزمینِ زشتی و کشتار شاید هواپیمایی در خاکی دیگر به زمین گیر شده بود
سوار اولین تاکسی زرد رنگ شدیم.نمیتوانستم درست فارسی صحبت کنم مادر هم که روزه ی سکوتش را نمی شکست آدرسِ خانه قدیمی مان در ایران را که سالها قبل روی تکه کاغذی توسط پدر حک شده بود و به کمک یان از میان اوراقش پیدا کرده بودم٬ به پیرمرد راننده دادم..
پیرمرد نگاهی به کاغذ کرد اوه اسم خیابونا خیلی وقته عوض شده این آدرسو از کجا آوردین از درون آیینه نگاهش کردم لغتی مناسب برای پاسخگویی نمیافتم
پیرمرد که گنگی ام را دید لبخند زد پس شانس آوردین که گیر یه پیرمرد افتادین آخه جوونا که اسم قدیمی خیابونارو بلد نیستن اما نگران نباشین من میرسونمتون
یعنی خیابانهای اینجا چند اسم داشت و این آدرس٬خاطره ایی خاک خورده از گذشته بود
انگار تمام شهر میزبانِ میهمانانِ جشن پوش بود پدر برای آزادیِ همین خلق شعار میداد و فریاد میکشید
خیابانهای زیبا اما شلوغ و پر ترافیک
زنان و مردانی عجیب که ظاهرشان از آمادگی برای حضور در میهمانی خبر میداد و گاه چادرپوشان و ریش مسلکانِ ساده در بینشان چشم را آگاه میکردند از وجب کردنِ خیابان
فرقی عظیم بود بین خاطراتِ حک شده در کودکیم و چیزی که قرار بود خاطره شود..
صدای پیرمرد بلند شد تا حالا ایران نیومدی دخترم
پیرمرد سری پر لبخند تکان داد فارسی بلد نیستی اشکال نداره٬من مسافرایی مثه شما٬ زیاد دیدم یه مدت که بگذره از منم بهتر فارسی حرف میزنید غصه ات نباشه بابا جان
بابا چه مهربانی عجیبی در بابا گفتنش موج میزد حسی غریب که هیچ وقت تجربه اش نکرده بودم!
⏪ #ادامہ_دارد...
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
┄┅─✵💝✵─┅┄
بنام و با توکل به
اسم اعظمت
میگشاییم دفتر
امروزمان را
ان شاالله در پایان روز
مُهر تایید
بندگی زینت
دفترمان باشد
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام صبحتون بخیر🌺
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄