🔸یک،
همانجایی که هست، بایسته،
پلکهایش را یک لحظه روی هم بگذارد.
نفس عمیق بکشد
و
بعد با حفظ آرامش به سمت اتاق خواب برود
🔺دو،
جیغ بنفش بکشد☺️
دست روی سرش بزند
و
هراسان و فریاد زنان به سمت اتاق برود
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
یا ناشناس👇👇👇
لطفا، سوالات، نظرات و پیشنهاداتتون را برام ناشناس بفرستید✅
لینک ناشناس👇👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16819268027013
27.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 کنترل عصبانیت
🔸راهکارهای طبی درمان و کنترل عصبانیت در بیان استاد #ضیائی
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
࿐❁☘❒◌♨️◌❒☘❁࿐
#سالها_در_انتظار_یار
#قسمت_5
به هر حال باید محسن را می دید.
حتی شماره اش را هم نداشت.
اول به دانشگاه رفت. آنجا نبود.
از دوستانش سراغش را گرفت.
رفته بود بیمارستان، مادرش باید دیالیز می شد.
آدرس بیمارستان را گرفت. خودش را رساند.
محسن کنارِ تختِ مادرش ایستاده بود.
نگران مادرش را زیرِ نظر داشت.
مادری رنجور و لاغر اندام،با پوستی زرد رنگ و چشمانی بی فروغ.
درون تشک تخت فرو رفته بود.
زیرِ دستگاه دیالیز، رمقی نداشت.
دلش به درد آمد. خودش را جای محسن گذاشت. اگر مادر خودش، چنین حالی داشت، چه می کرد؟
آیا از قرار داد می گذشت؟
از خودش بیزار شد. خواست برگردد که محسن اورا دید.
لبخند زد وبه سمتش آمد.
به گرمی دستش را فشرد و احوالپرسی کرد.
اورا با خود به حیاط بیمارستان برد.
روی نیمکت نشستند.
محسن نفس عمیقی کشید و با لبخند به امید نگاه کرد وگفت:
_کاری داشتی تا اینجا آمدی؟
امید که هنوز نتوانسته بود آنچه را که دیده هضم کند، بی تفاوت گفت:
_راستش در باره ی آن قرارداده.
محسن خندید و گفت:
_داداش من که گفتم مشکلی نیست.
نوش جانت.
باز هم محسن را نمی فهمید.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490