.
💎دلیل بعضی مسایل را
توی دوره سیاستهای زنانه بیان می کنیم
که مختص خانم هاست
البته با صوت و توضیحات😊👌
فعلا همین قدر بدانید و عمل کنید🔔
.
.
#نکته_مهم⚠️⚠️
هیچگاه برای كارها و گذشتهایی كه در زندگی كردهاید،
سر همدیگر منت نگذارید. 🚫
هر كاری كردهاید؛
برای زندگی خودتان بوده و خودتان خواستهاید،💝
پس با منت آن را بیارزش نكنید!🪴
.
.
✨این نکته به قدری مهم است که
🌼خداوند در قران بارها یاداور شده که
منت گذاشتن باعث تباهی اعمال می شود.
📿🕯📿🕯📿🕯
.
🔸در ثانی،
یاداوری و بازگویی حوادثی که
کام شما و همسرتان را تلخ می کند
چه سودی دارد⁉️
جز سردی بین رابطه تان
و
دور شدن از یکدیگر🤔
.
.
♦️به قول معروف
چرا عاقل کند کاری بار آرد پشیمانی🤔
بعد از اینکه به هوای نفس گوش دادید و دل همسرتان را رنجاندید،
باید کلی زحمت بکشید و منت بکشید تا دوباره رابطه گرم شود😊👌
🥰پس اگر از اول سنجیده سخن بگید و سنجیده رفتار کنید و
با هوای نفس و شیطان مقابله کنید
سختی ها و رنج های بعدی را نخواهید کشید🍃
.
.
بارها شده که بابت منت گذاشتن
خانم بر سر اقا
🌺مثلا، منزل پدر من است که نشستی
یا
☘منم حقوقم را توی این خونه خرج کردم
یا...
مرد برای همیشه خانه را ترک کرده
و به هیچ عنوان راضی به آشتی کردن و برگشتن نیست
بله، به همین راحتی
متاسفانه نمونه هایش در مشاوره ها داریم،🕯
.
.
خب دو نکته گفتیم💎
🔴۱، از خودت و دیگران هرگز بد نگو
🟠۲، منت نگذار
اگر همین نکات را با دقت به کار ببرید
خیلی از مشکلات و ناراحتی ها در زندگی زناشویی تان از بین می رود☑️✔️
.
.
💞خانم عزیز و با #سیاست🙍🏼♀🙍🏻♀🙍♀
همیشه کاری کن
که
حال دل خودت و حال دل همسرت خوب خوب خوب باشه🤗😍
این طوری حال بچه ها هم خوب میشه و نیاز نیست غصه تربیت کردن شون را بخوری🌈🌷
🌺موفق باشید🌺
.
17.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصیه به خانمها و آقایون
#دکتر_عزیزی
#همسرداری💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
#دلبرانه😍💞
تو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم قلب منی💖😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
۱۱۱)
#تینا
#قسمت_۱۱۱
ریحانه با تعجب گفت:
-چی؟ پس مامانتون؟
خانم محمدی لبخند تلخی زد:
-مامانم، کوچیک بودم که از دنیا رفت.
دبستانی بودم. توی شهرستان بودیم. آخه پدرم روحانیه و به خاطر همین برای تبلیغ به شهرستان های مختلف می رفتیم. اون روز هم برای مراسم ختم به یک روستا رفته بود.
خوب یادمه که مادرم درد داشت و به خودش می پیچید. رفتم دنبالِ زن همسایه و با گریه خواستم بیاد کمک. اومد و بعد یکی رو فرستاد دنبال ماما. همه توی اتاق جمع شدند و من پشت در اشک می ریختم. صدای فریادها و ناله های مادرم تا بیرون می اومد. ولی یک دفعه ساکت شد.
سر و صدای زن ها بلند شد و بعدش یکی هراسون بیرون اومد. بالاخره یه وسیله پیدا کردند و بردنش بیمارستان. شب که شد پدرم غمگین و تنها، به خونه برگشت. نمی دونم چطور خبر دار شده بود و رفته بود بیمارستان. اون شب تا صبح من رو توی آغوش گرفت و گریه کرد.
مادرم به همراه داداشِ کوچولوم هر دو از دنیا رفتند.
به اینجا که رسید مکث کرد. سرش را زیر انداخت و اشک هایش را پاک کرد. من و ریحانه هم بی اختیار اشک ریختیم.
چقدر دردناک بود.
یک دفعه خندید و گفت:
-شما دوتا چتون شده؟ نگفتم که گریه کنید.
یالا خودتون رو جمع کنید.
با اینکه لبخند زدم و اشکهایم را پاک کردم. ولی دلم به درد آمد، از شنیدن یتیم شدنش در کودکی.
حتی نمی توانستم تصور کنم که مادرم را از دست بدهم. با اینکه مادر مهربانی نبود.
ولی چطور می شد باور کرد، مرضیه خانم به این مهربانی مادرش نیست.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490