⛔️ انتقاد کلّیومبهم ممنوع
از انتقادهای کلّی و مبهم خودداری کنید.❌ جملاتی مثل
«احساس میکنم رابطه ما سرد شده است»، «من ناراضیام»،
«شدیداً دلخورم»؛
بسیار کلّی و مبهم است و همسر شما را در جهتهای زیادی به فکر وا میدارد که ممکن است فرسنگها با نظر و انتقاد شما فاصله داشته باشد.
💞 همسران باید سعی کنند مصداق مشکل یا موردی را که منجر به دلخوری و کدورت شده است، بهصورت بسیار ریز و جزئی بیان کنند؛ چون در این صورت است که همسر شما متوجه اصل موضوع شده و میفهمد چه چیزی را باید تغییر دهد یا اصلاح کند.
🍃 مثلا بهجای این که بگویید:
«من ناراحت و دلخورم،»
بگویید
«من بهخاطر این که از من تشکر نمیکنی دلخورم.»
اقایان محترم👇
🔸 باید بدانید اگر همیشه گوش خوب و صبور باشید
و هنگامیکه زن با عصبانیت دارد مسلسلوار نسبت به شرایط موجود گلایه میکند،
شما با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما میشود!🤗💖
💞زنها از داشتن یک تکیه گاه صبور و #آرام، خیلی زیاد لذت میبرند!
👈 برای اینکه همسرتان متوجه شود دارید خوب گوش میدهید حتماً موقع صحبتهایش به او توجه کنید،
به چشمانش با دقّت نگاه کنید، به نشانهی تایید، سرتان را تکان دهید،
👈 گاهی از جملاتی مثل:
"درست میگی"،
"صحیح"،
"حلش میکنم نگران نباش" ،
"خودتو ناراحت نکن"
و هر جملهای که توجه شما را نشان میدهد استفاده کنید تا همسرتان هرچه سریعتر به آرامش برسد
و سپس، درباره مشکلش با او صحبت کنید تا حل شود. ✅
🔸توی دوره سیاستهای زنانه
انواع لحن کلام
و گفتار مناسب را
به تفصیل توضیح دادیم
حتما همه خانم ها تهیه کنید و
زندگی هاتون را عسل کنید🤗💞
🎀 𝓁😍𝓋𝑒𝓂𝑒
#دلبرانه😍💞
مرا روی قلبت بنویس💞
بنویس تا هرکس از کنارت رد شد
با هر تپشش بفهمد🫀
که دوستت دارم.. اا
که دوستم داری..!!
حتی اگر فاصله مان زیاد باشد❤️
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
┄┅─✵💞✵─┅┄
43.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هدف ازدواج تسکین و آرامش دو انسان در کنار یکدیگر است!
استاد پناهیان
#همسرداری💞
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۶۱)
#تینا
#قسمت_۲۶۱
ریحانه دستانش را به هم زد و چشمانش گرد شد:
-آخ جون، یعنی بالاخره می گید این همه اطلاعات و حرف های خوب رو از کجا آوردید؟
-بله، دیگه وقتشه.
ولی قبلش می خوام ببینم، به حرف های دیشبم گوش کردید؟ با زندگی خودتون تطبیق دادید؟
-بله خانم، من از صبح توی مدرسه حواسم هست. اگر از دست کسی ناراحت شدم، به خودم گفتم این هم یه رنجه، باید صبور باشم. توی خونه هم که دوری داداش امیر، واقعا همه مون رو اذیت می کنه. ولی امروز همه اش به مامانم هم گفتم، این یه رنجه، باید صبور باشیم و نق نزنیم.
مامانم کلی از حرف هام ذوق کرد. تازه ناهار هم برام غذایی که دوست داشتم پخت.
ساحل گفت:
-خوش به حالت، ولی من از بچگی با رنج آشنا بودم. البته نه به این صورت، ولی مادرم تا ناراحت می شدم و کم می آوردم، بهم می گفت صبور باش، می گذره. حرف هاش همیشه بهم
آرامش می ده.
رو به من کرد:
-خیلی خوبه، تو چی تینا؟
-من، من، نمی دونم، فقط می دونم چیزی به اسم آرامش هیچ وقت نداشتم. همیشه نگرانم. استرس دارم. هر زمان هم به یک بهانه. الان هم دیگه خودتون دارید می بینید. سهم من از زندگی فقط نگرانی، استرس، ترس، بدبختی و هر چی رنج توی دنیاست بوده. اصلا نمی دونم آرامش یعنی چی؟
خانم محمدی دستم را گرفت:
-نه عزیزم به این شدت هم نبوده. ولی خب خیلی مهمه که راه صحیح برخورد با رنج ها رو بدونیم. خودت شاهدی که همه ما توی زندگیمون چقدر رنج داشتیم و داریم. پس اینقدر ناامید نباش.
البته باید بگم مامان مرضیه، یه نسخه اصلاح تغذیه هم برات بپیچه. کارش حرف نداره.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۶۲)
#تینا
#قسمت_۲۶۲
با نگرانی نگاهش کردم. لبخند زد:
-نگران نباش چیز خاصی نیست. فقط باید رنجِ خوردن دمنوش های خوشمزه رو به خودت بدی و از خوردنِ بعضی چیزهایی که دوست داری پرهیز کنی. همین، بعد از این رنج، می رسی به لذتِ سلامتی و حالِ خوش.
-باشه چشم. هرچی شما بگید.
ریحانه کمی جا به جا شد:
-خب بریم سر اصل مطلب.
-اصل مطلب، که بله. حتما باید بریم.
خب کجا بودیم؟
-رمزِ آرامش؟
-خب دختر خوب این همه صحبت از رنج و لذت، یعنی همان رسیدن به آرامش. این ها پله هاشه دیگه. یکی یکی که طی کنی می رسی به قله آرامش.
-اِه خانم محمدی، قرار بود رازتون رو بگید؟
خانم محمدی خندید:
-باشه چشم، شوخی کردم. البته حرف هام جدی بود. فقط یه راز بزرگ پشتش هست.
با شیطنت، نگاهش را روی تک تک ما چرخاند. منتظر به چهره آرام و مهربانش، چشم دوختم.
ریحانه دستانش را به هم زد:
-خانم محمدی، خواهش می کنم، دلم آب شد؟
خندید:
-باشه تسلیم. یک، دو، سه،
گوشی اش را روبرویش گرفت:
-رمزش اینجاست.
-یعنی چی؟
-یعنی، لطفا گوشی هاتون رو بردارید.
عملیاتی رو که می گم، مو به مو اجرا کنید.
به چشمان گرد شده ریحانه نگاه کردم.
اما ساحل، گوشی در دست، مشغول پاسخ دادن به پیام های امیر بود. لبخندی که روی لبش بود، نشان از خبرهای خوشی داشت که می خواند.
وقتی سنگینی نگاهم را حس کرد، سر بلند کرد:
-امیر توی راهه، صبح زود می رسه.
ریحانه صدایش را رها کرد:
-آخ جون..
با صدای آرام ادامه داد:
-خب، فعلا ببینیم خانم محمدی چی می گن؟
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490