هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💥 منو جادو کردن!
💥 بخت منو بستند!
💥 برام سِحر نوشتند!
💥 من جن زده شدم!
instagram.com/ostad.shojae1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرفتن #جش_ادب برای فرزندان تون
قبل ازرسیدن به جشن تکلیف چه اثرات خوشایندی داره🤔😊
ناب ترین راهکار دراین کلیپ🎁
#استاد_پناهیان 🌷
#تربیت_فرزند_برسبک_تنها_مسیر
🏡@Khanehtma
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پـنـجـاه_و_نہ ✍حالا داعش میدونست که ضربه ی سختی از ای
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شـصـت
✍با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خاطرات بدطعم، دوباره در دهانِ حافظه ام مزه مزه میشد؛ خاطراتی که هر چند، گره از معماهایِ ریز و درشتِ زندگیم باز میکردند اما کمکی به بیشتر شدنِ تعداد نفسهایِ محدودم نمیکردند.
نفسهایی که به لطفِ این بیماری تک تک شان را از سر غنیمت بودن میشمردم، بی خبر از اینکه فرصت دیدنِ دوباره یِ دانیال را نصیبم میکنند یا نه؟
مرگی که روزی آرزویم بود و حالا کابوسِ بزرگ زندگیم. و رویایی با خدایی مهربان و حسامی محجوب مسلک، که طعمِ زبانم را شیرین میکرد و افسوسم را فراوان، که کاش بیشتر بودم و بیشتر سهمم میشد از بندگی و بندگانش...
خدایی که ندیدمش، در عین بودن.
این جوان زیادی خوب بود، آنقدر که خجالت میکشیدم به جای دست پختم رویِ صورتش نگاه کنم.
ناگهان صدایی مرا به خود آورد، همان پرستار چاق و بامزه: بچه سید آخه من از دست تو چیکار کنم؟ هان؟ استعفا بدم خلاص میشی؟ دست از سر کچلم برمیداری؟
حسام با صورتی جمع شده که نشان از درد بود به سمتش چرخید: هیچی والا، من جات بودم روزی دو رکعت نماز شکر میخوندم که همچین مریض باحالی گیرم اومده، مریض که نیستم، گل پسرم☺️
مرد پرستار با آن شکم بزرگش، دست به جیب روبه رویِ حسام ایستاد: من میخوام بدونم کی گفته که تو اجازه داری، بدون ویلچر اینور و اونور بری؟ تو دکتری؟ تخصص داری؟جراحی؟ بابا تو اجداد منو آوردی جلو چشمم از بس دنبالت، اتاقِ اینو اونو گشتم...
حسام با خنده انگشت اشاره اش را به شکم پرستار زد: خدا پدرم رو بیامرزه، پس داری لاغر میشیا، یعنی دعایِ یه خانواده پشت و پناهمه. برو بابت زحماتم شکرگزار باش😌
پرستار برای پاسخ آماده شد که صدایِ مسنِ زنی متوقفش کرد: امیرمهدی اینجایی؟ کشتی من رو تو آخه مادر، همیشه باید دنبالت بدوئم، چه موقعی که بچه بودی چه حالا،
امیر مهدی؟
منظورش چه کسی بود پرستار؟ حسام با لبخند به نشانه ی احترام خواست تا از جایش بلند شود که زن به سرعت و با لحنی عصبی او را از ایستادن نهی کرد: بشین سرجات بچه، فقط خم و راست شدن رو بلدی؟ تو تا منو دق ندی که ول کن نیستی.
حسام زیر لبی چیزی به پرستار گفت: خیلی نامردی! حالا دیگه میری مامانمو میاری؟ این دفعه خواستیم گل کوچیک بزنیم بچه ها بازیت ندادن، بازم میای سراغم دیگه😏
پرستار با صدایی ضعیف پاسخش را داد: برو بابا تو فعلا تاتی تاتی رو یاد بگیر، گل کوچیک پیشکش در ضمن فعلا مهمون منی😉
حسام آدم فروشی حواله اش کرد و با لبخندی ترسیده به زن خیره شد.
امیر مهدی نامِ حسام بود؟ و آن زن با آن چهره ی شکسته، هیبتی تپل و کشیده و چادری مشکی رنگ که روسریِ تیره و گلدارِ زیرش را پوشانده بود، مادرش. زن ویلچر به دست وارد اتاق شد: بیخود واسه این بچه خط و نشون نکشا با من طرفی! و حسام مانند پسر بچه ای مطیع با گردنی کج، تند و تند سرش را تکان داد.
زن به سمتم آمد و دستم را فشار داد، گرم و مادرانه: سلام عزیزم خدا ان شالله بهت سلامتی بده قربون اون چشمایِ قشنگت برم. با چشمانی متعجب، جواب سلامش را با کلمه ای دست و پا شکسته دادم، سلامی که مطمئن نبودم درست ادا کرده باشم.
حسام کمی سرش را خاراند: مامان جان گفته بودم که سارا خانوم بلد نیست فارسی صحبت کنه...
زن بدون درنگ به حسام تشر زد: تو حرف نزن که یه گوشمالی حسابی ازم طلب داری، از وقتی بهوش اومدی من مثل مادر یه بچه ی دوسال دارم دنبالت میگردم. مادرش بود. آن چشمها و هاله ای از شباهتِ غیر قابل انکار، این نسبت را شهادت میداد. حسام با لبخند دست مادرش را بوسید: الهی قربونت برم ببخشید، خب بابا من چیکار کنم این اکبر، عین زندانبانا وایستاده بالای سرم، نمیذاره از اتاقم جم بخورم، خب حوصله ام سر میره دیگه در ضمن برادر سارا خانوم، ایشون رو به من سپرده، باید از حالشون مطلع میشدم یا نه؟! بعدشم ایشون نگران برادرشون بودن و باید یه چیزایی رو میدونستن، که من از فرصت استفاده کردم هم با برادرشون تماس گرفتم تا صحبت کنن، هم اینکه داستان رو براشون توضیح دادم. البته نصفش رو، چون این اکبر آدم فروش، وسطش رسید و شمام که...
⏪ #ادامہ_دارد...
@asraredarun
اسرار درون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خداوند
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
@asraredarun
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
خنده دو قسم است خنده ايست كه خدا آن را دوست دارد و خنده ايست كه خدا آن را دشمن دارد، اما خنده اى كه خدا آن را دوست دارد، آنست كه مرد به روى برادر خويش از شوق ديدار وى لبخند زند اما خنده اى كه كه خداى والا آن را دشمن دارد آنست كه مرد سخن خشن و ناروا گويد كه بخندد يا بخندند و بسبب آن هفتاد پائيز در جهنم سرنگون رود.✨
@asraredarun
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم
تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارد
ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است
😔💔
#کجایی_مولای_من
#ظهور_تنها_راه_نجات_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
✅خواص شلغم
✍در فصل سرماے پاییزی برای پیشگیری از سرماخوردگی و بیماریهای تنفسی اقلا چندبار در هفته شلغم بخورید شلغم پخته بهترین صبحانه است
اینکار بدن را تمیز كرده و مواد سمی را ازبدن خارج می سازد و همچنین آب شلغم خام خواص بیشتری از شلغم پخته دارد بشرطی كه معده شما را ناراحت نكند
@asraredarun
✅خواص دارویی تره
✍رسول خدا (ص) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺗﺮﻩ، ﻣﻬم ﻭ ﺳﺮﺁﻣﺪ ﻫﻤﻪ ﺳﺒﺰﻯ ﻫﺎ است ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻯِ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺒﺰﻯﻫﺎ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺑﺮﺗﺮﻯِ ﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﭼﻴﺰﻫﺎﺳﺖ. تره، ﺁﻥ ﺳﺒﺰﻯ ﻣﻦ ﻭ ﺳﺒﺰﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥِ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻦﺍﺳﺖ و ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﻰﺧﻮﺭﻡ.
خواص دارویی تره: درمان تمامی عفونت ها، بر طرف کننده ناراحتی طحال، رفع یبوست دائمی، ترش کردن غذا و سوء هاضمه، رفع چاقی، تسکین درد مفاصل و نقرس
📚منبع: ﺍﻟﻤﺤﺎﺳﻦ ﺝ ۲
@asraredarun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 از معجزات گیاه آلوئه ورا بیشتر بدانید
👈 روش صحیح درمان انواع سوختگی
🔺اين كليپ را انتشار دهید تا به هموطنامون خدمتی كرده باشيم🔻
📚حکیم خیراندیش
@asraredarun
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅جایگاه بلند سبزی خوردن
✍در یک بشقاب سبزی خوردن، گیاه های مختلف با ویژگی های متفاوت حضور دارند ولی تقریبا همه آنها اشتها آور و مقوی گوارش هستند. در این میان، بیشترین توصیه به مصرف ریحان و نعناع است که به هضم بهتر غذا و رفع یبوست کمک شایانی می کنند. البته افرادی که ترش می کنند باید از زیاد خوردن نعناع پرهیز کنند چون می تواند موجب تشدید ریفلاکس شود.
در رده دوم سبزی ها جعفری قرار دارد که موجب ایجاد تعادل در گرمی وسردی سبزی خوردن و تقویت گوارش می شوند. مرزه و ترخون نیز به خاطر مزه تند و تیز و مزاج خیلی گرم و خشک شان دررده سوم قرار می گیرند. برخی سبزی ها مانند تره و تربچه، نفاخ اند که باید کمتر استفاده شوند. ترخون و تره نیز در مصرف زیاد مشکل زا هستند.
💥حجم سبزی خوردن در هر وعده غذا باید معقول باشد وگرنه به عکس گوارش را دچار اختلال می کند.
📚 سایت دکتر روازاده
@asraredarun
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴سس مایونز
✍حاوی مواد نگهدارنده است که سرطان زا هستند و به تجربه ثابت شده است که در اقلام غذایی هیچ چیز به اندازه سس مایونز موجب صدمه به پوست صورت و جوش صورت نمیشود .
سس حاوی زرده تخم مرغ روغن مایع و ادویه های مختلف بوده که مصرف این گونه مواد مشکلات زیر را دارد : سنگ های صفراوی ناراحتیهای کبدی آلرژی چرب شدن سریع پوست مو و مهمتر و خطرناکتر از همه گرفتگی عروق کرونر قلب را در پی دارد.
@asraredarun
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
📌پوست و پاکسازی بدن
✍استفاده از نوره و مصرف شربت سکنجبین روزانه فوق العاده توصیه میشود. فضولات بدن را دفع میکند وبه خنک شدن بدن کمک میکند
گذاشتن نوره به بدن هر هفته یا دوهفته یکبار یا نهایتا ماهی یکبار باعث تخلیه فضولات و سودای بدن شده از انباشته شدن سودا و سرطان پیشگییری کرده بدن را تطهیر و پوست را تازه میکند😌
افرادی هستند که بعد از نوره گذاشتن جوش میزنند این نشانه ی خوبی است فضولات کبد وبدن از طریق این جوشها تخلیه شده و کبد پاک میشود و از لک های آینده پیشگیری میکند
اما اگر دوست ندارید جوش بزند میتوانید نوره را با گلاب مخلوط کنید بجای اب و بعد از نوره روغن بنفشه زیتونی بمالید
@asraredarun
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
🔴 #دستوری_حرف_زدن_ممنوع
💠 خانمها دقت کنید یکی از قالبهای کلامی که برای مردان خوشایند نیست و اقتدار آنها را خدشهدار میکند دستوری و تحکّمی حرف زدن است.
💠 بهترین کار این است جملات امری یا دستوری خود را به مشورت و نظر خواهی تبدیل کنید و یا اینکه با قالب خواهش و طلب کمک با او صحبت کنید!
✅ مثلا بجای اینکه به مردتان بگویید:
"کمد رو بذار این طرف اتاق!"
بگویید: "نظرت چیه کمد رو بذاریم اینجا؟"، "خواهشاً اگر میتونی کمد رو برام بذار اینور اتاق"، "میشه کمکم کنی کمد رو بذاریم اینور اتاق"، و جملات دیگری که از دستوری بودن و تحکّمی حرف زدن، فاصله دارد.
💠 اقتدار مردتان را حفظ کرده و محبوبیّت خود را با اینگونه زیبا صحبت کردن بیشتر کنید.
@asraredarun
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
💠 گاهی مرد باید ساعتی با دقت تمام، همسرش را هنگام خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در تشکر از او اعلام کنید که گاهی با دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
@asraredarun
🌷
آیا میدانید مردهااگرعلاقه بیش ازحددریافت کنندممکن است روش رفتاری خود راتغییردهند؟
هنگامی که یک مرد دایماباحجم زیادی توجه، نگرانی،کادو،علاقه و..مواجه شود احساسش به شماعوض خواهدشد
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
🍃🌸🍃
"#تفاوتهای_کلامی_زنان_و مردان!"
وقتی خانمی تحت فشاره، حرف زدن با شوهرش را موهبتی بزرگ میدونه. ولی اگر مردی تحت فشار و استرس باشه، حرف زدنِ زنش را دخالت میدونه...!
زن دوست داره صحبت کنه و شوهرش را در آغوش بگیره، مرد دوست داره فوتبال ببینه. در این مواقع از نظر زن ،مرد بیعلاقه و سرده و برعکس از نظر مرد، زن مزاحم و پرحرفه.
این برداشتهای مختلف، به خاطر انعکاس ساختارهای مغزی متفاوت اونهاست. اینکه متوجه این تفاوت بشین، فشار را از وجود شما و شریک زندگیتون بر طرف میکنه و باعث میشه که دیگه طرف مقابلتون را مورد انتقاد و قضاوت قرار ندید!
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
🌷
آیامیدانید بهترین هدیه ای که می توانیدبه همسرتان بدهید چیست؟
اینست که از او تصویری زیبا درذهن نسبت به خودش بسازید.
این کارمیسر نخواهد شد مگر اینکه دست ازانتقاد و سرزنش و توبیخ او بردارید و بافروتنی و احترام شروع به تعریف و تمجید و تحسین رفتارهای خوب ومثبت او کنید.
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 عشقت را به زبان بیار!
🔴 #حجتالاسلام_دانشمند
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
003.mp3
1.58M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر
🌴 بخش سوم
⭕️ چرا داخل خانواده در مقابل ما، مقاومت شکل میگیرد؟
🔴 #دکتر_حبشی
@asraredarun
🌷#دلبرانه😍💖
خوش به حال من
چون یکی رو دارم که
میتونم بهش تکیه کنم
یکی که خیلی دوسم دارم
عشقم خداروشکر که تو زندگیمی
خیلی دوست دارم😍💕❣💕
@asraredarun
┄┅─✵💞✵─┅┄
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_شـصـت ✍با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_شـصـت_و_یـک
✍پرستار که حالا میدانستم اکبر نام دارد، به میان حرفش پرید: عه.. عه .. عه .. من کی مثل زندانبانا بالای سرت بودم؟؟ آخه بچه سید، اگه تو اتاق بقیه مریضا فضولی نکنی که من دنبالت راه نمیوفتم. تمام مریضایِ بخش میشناسنت. اینم از الانت که بدون ویلچر واسه خودت راه افتادی!
زن دستی بر موهای ِ نامرتب حسام کشید: فدایِ اون قدت بشم من، قبول کن مادر که تو آدم بشو نیستی. از الانم هر وقت خواستی جایی بری، بدون ویلچر تشریف ببری، گوشِت رو طوری میپیچونم که یه هفته هم واسه خاطرِ اون اینجا بستری بمونی...
حسام ابرویی بالا انداخت و آب دهانی قورت داد: مامان به خدا امروز دکترم گفت دیگه کم کم ویلچر رو بذار کنار مثلا، مگه من فلجم؟ این اکبر بیخود داره خود شیرینی میکنه، در ضمن گفتم سارا خانوم فارسی حرف زدن رو بلد نیستن، اما معنیِ کلماتی فارسی رو خوب متوجه میشنا! آبرمو بردین...
لبهایم از فرطِ خنده کش آمد، این مادر و پسر واقعا بی نظیر بودند.
ناگهان تصویر مادرِ بی زبانم در ذهنم تجدید شد و کنکاشی برایِ آخرین لبخندی که رنگِ لبهایم را دیده بود...
حسام سرش را به سمت من چرخاند: سارا خانوم ایشون مادرم هستن و اسم واقعی من هم امیر مهدیه، امروز خیلی خسته شدین بقیه ی ماجرا رو فردا براتون تعریف میکنم...
به میان حرفش پریدم که نه، که نمیتوانم تا فردا صبر کنم و او با آرامشی خاص قول داد تا عصر باقی مانده ی داستان را برایم تعریف کند.
مادر حسام پیشانی ام را بوسید و همراه پسرش از اتاق خارج شد.
چشمم به کبوتر نشسته در پشتِ پنجره ی اتاقم افتاد. مخلوطی از خاطراتِ روزهایِ گذشته ام و دیدار چند دقیقه پیش حسام و مادرش در ذهنم تداعی شد. چرا هیچ وقت فرصت خندیدن در خانه مان مهیا نمیشد؟ اما تا دلت بخواهد فرصت بود برایِ تلخی و ناراحتی...
تهوع و درد لحظه ای تنهایم نمیگذاشت و در این بین چقدر دلم هوایِ فنجانی چایِ شیرین داشت با طعم خدا...!
خدایی که خیلی دیر فهمیدم هست، درست وقتی که یک بند انگشت با نبودن فاصله داشتم.
دلهره ی عجیبی به سینه ام چنگ میزد. حتی نفسهایی که می کشیدم از فرط ترس میلرزید. کاش فرصت برایِ زنده ماندن بیشتر بود. من اصلا آمادگی مرگ را نداشتم.
آن روز تا غروب مدام خدا را صدا زدم، از ته دل، با تمام وجود، به اندازه تمام روزهایی که به خدایی قبولش نداشتم
و آرزو میکردم که ای کاش حسام بود و قرآن میخواند، هر چند که صدایِ اذان تسکینی بود برآن ترسِ مرگ زده، اما مسکنِ موجود درآن آیات و صوتِ حسام، غوغایی بی نظیر به پا میکرد بر جانِ دردهایم. حسام آمد یالله گویان و سربه زیر، در چهارچوب درب ایستاد.
از فرط درد پیچیده در خود رویِ تخت جمع شده بودم اما محض احترام، روسریِ افتاده رویِ بالشت را بر سرم گذاشتم؛ عملی که سرزدنش حتی برایِ خودم هم عجب بود!
حسام چشم به زمین دوخته، لبخند برلب نشاند. انگار متوجه روسریِ پهن شده رویِ سرم شد: پرستار گفت شرایطتون خوب نیست. اومدم حالتون رو بپرسم. الان استراحت کنید، بقیه حرفا بمونه واسه وقتی که حالتون بهتر شد. فعلا یا علی...
خواست برود که صدایش زدم: نرو! بمون! بمون برام قرآن بخون!
و ماند، آن فرشته سربه زیر…
⏪ #ادامہ_دارد...
📝نویسنده:اسعد بلند دوست
@asraredarun
اسرار درون