🍍مردان دارای شخصیت آناناسی هستند. ظاهرشون خشک و زمخت است،
ولی در درون بچه و کوچولو و مهربانند ؛
مردان کودکی با سبیل و قامتی بزرگ هستند.👌
به قول معروف😊👇
پشت ستاره حلبیشون، قلبی از طلا دارند💥👏
پس زیاد گفتار و رفتارشون را جدی نگیرید👌
🤗 آقایون ظاهر بی احساسی دارند، ولی سرشار از احساسند؛
اما غرور مردانهشان اجازه نمیده که احساساتشون را بروز بدن👌
یک خانم با #سیاست گنج های نهان همسرش را استخراج می کنه و
انها را به نحو احسن توی زندگی به کار می بره👏
🤔 با مردان خلاصه حرف بزنید،،
مردان عاشق سکوتند.
از توضیحات اضافه بپرهیزید❌
انها اصلا حوصله شنیدن جزئیات را ندارند.
بپذیرید که جنس آنها با ما فرق دارد
اگر
از خریدهای روزانه یا ...
می خواهید صحبت کنید
حتما
حتما
با یک خانم صحبت کنید که برایش جذاب است.👌
❤️به مردان اگر زیاد محبت کنید دلزده می شوند !!!
پس محبت کنید اگر جواب گرفتید ،
باز محبت کنید.
اگر مدام شما محبت کنید،
خسته اش میکنید.
درست است که همه انسانها نیاز به محبت دارند
اما درصد این محبت در زنان بیشتر و در مردان کمتر است.
مردان بیشتر تشنه اقتدار دهی هستند تا محبت ✅
هیچ می دونید که دونستن همین چند نکته چقدر می تونه
نگاهتون را به همسرتون تغییر بده
و باعث
شیرین تر شدن زندگی تون بشه.
زندگی تون عسل🧉
#دلبرانه😍💞
میخوام دل باشم
وقتی کع دلبرش تویی❤️😘
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۵)
#تینا
#قسمت_۲۵
پرهام خیلی زود خداحافظی کرد و دوباره تنها شدم. آهی کشیدم. دستم را لابهلای موهای فر و به هم ریختهام فرو بردم. چهره جذاب پرهام از جلوی چشمم دور نمیشد. دلیل دلخور شدن و رفتنش و حالا دوباره برگشتتنش را نمیفهمیدم.
هرچه بود، با تمامِ استرسها و ناراحتیهایی که برایم به وجود میآورد، به بودنش احتیاج داشتم. چشمهایم را بستم و غرق در خاطرات گذشته شدم.
رفتارِ ضد و نقیض پرهام، بیمهریهای خانواده و یادآوری ساحل و مادرش، همه و همه با هم، قصدِ ویرانی مغزم را داشتند.
صداهای عجیب در سرم میپیچید. درد شدیدی همه ی سرم را فرا گرفت. دلم میخواست داد بزنم ولی نمیشد. بیصدا فریاد زدم و اشک ریختم.
هنوز صدای بلند موسیقیِ کرکننده از اتاقِ سینا میآمد ولی من جراتِ گریه کردن با صدای بلند را نداشتم.
مادر، دوباره صدایم زد و من باید سریع خودم را میرساندم. با توپ و تشر، امر کرد تا شام بپزم. چه زود شب شده بود.
هر چه امر میکرد، بی چون و چرا اطاعت میکردم. چارهای نداشتم وگرنه باید تا آخر شب، غرغرهایش را تحمل میکردم. بدبختی از جایی شروع شد که محبوبه خانم رفت و بدخلقیهایش شروع شد. پای تلفن نشست، بارها و بارها شماره پدر را گرفت اما پاسخی دریافت نکرد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۲۶)
#تینا
#قسمت_۲۶
بالشت را روی سرم گذاشتم تا صدایی نشنوم؛ ولی نشد که نشد. مادر با صدای بلند، ساحل و مادرش را نفرین میکرد و به پدر بد و بیراه میگفت. دندانهایم را روی هم فشردم. پتو را که روی سرم کشیدم که با بخیههای دستم برخورد کرد و نالهام بلند شد. انگار این زخمها هم قصد خوب شدن نداشتند. دردی به دردهایم اضافه شده بود.
آرزو کردم کاش زودتر صبح شود و از خانه بیرون بزنم. شاید حالا که پرهام آشتی کرده، ببینمش.
با یادآوری ساعات خوشی که کنارش بودم، نفس عمیقی کشیدم. کاش قبول میکرد و برای همیشه کنارش میماندم. ولی هر وقت اسم ازدواج آوردم طفره میرفت و میگفت
"فقط قراره برای هم مثل دوست باشیم."
خوب میدانست که من تنهایم و به توجه و محبت دوستانه نیازمندم.
با سر و صدای سینا که دنبال جورابهایش میگشت، از خواب پریدم.
دستم را دور تا دورم چرخاندم و گوشیام را برداشتم. سریع روشن کردم و وارد تلگرام شدم. با دیدن پیام پرهام لبهایم از هم شکفت.
"بعد از مدرسه بیا پارک"
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#نظر_شما
#مشاوره_تلفنی
سلام خانم فرجامپور عزیزم خوبید وقتتون بخیر خاستم بابت راهنمایی که اون روز کردید برای خواهرم ازتون تشکر کنم خدا رو شکر اون جریان به خیر گذشت و مشکل شون جدی نشد
من شماره شما رو به خواهرم دادم قرار شد زنگ بزنه و از شما وقت بگیره برای مشاوره
خاستم یه تشکر ویژه از شما کرده باشم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر، هر چه هست لطف خداست🌺
آی دی جهت هماهنگی مشاوره👇
@asheqemola
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490