فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✌️ رهبر انقلاب: اگر آمریکاییها ما را تهدید کنند، تهدیدشان میکنیم، اگر تهدید خود را در مورد ما عملی کنند ما هم تهدید خود را عملی خواهیم کرد. اگر آمریکاییها به امنیت ملت ایران تعرض کنند ما هم بدون تردید به امنیت آنها تعرض خواهیم کرد
🔹فرمانده کل قوا، صبح امروز در دیدار فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش:
✏️آمریکاییها نشستند، روی کاغذ دارند نقشه جهان را تغییر میدهند. البته فقط روی کاغذ است، هیچگونه واقعیتی ندارد. دربارهی ما هم نظر میدهند، حرف میزنند، اظهار نظر میکنند، تهدید میکنند. ما اگر تهدیدمان بکنند، تهدیدشان میکنیم. اگر این تهدید را عملی کنند، ما هم تهدید را عملی میکنیم. اگر به امنیت ملت ما تعرض کنند، ما هم به امنیت آنها تعرض خواهیم کرد بدون تردید.
✏️این رفتار درس گرفته از قرآن و دستور اسلام است و این وظیفهای است که بر عهده ما است. امیدواریم خدای متعال ما را در انجام وظایفمان موفق بدارد. ۱۴۰۳/۱۱/۱۹
🖼 #بسته_خبری | تهدید نظام اسلامی | تغییر هندسه دنیا
💻 Farsi.khamenei.ir
۳۳۱)
#تینا
#قسمت_۳۳۱
با نگرانی گفتم:
-ولی از پرهام می ترسم. نکنه بیاد و همه چیز رو خراب کنه؟ اگر چیزی به سعید بگه، چه کار کنم؟ نمی خوام سعید رو از دست بدم.
-نگران نباش، خوبه که از قبل سعید رو در جریان گذاشتید. مطمئن باش نمی تونه کاری کنه.
فقط سعی کن اصلا پیام ها و تماس هاش رو جواب ندی. خودت با سعید صحبت کن.
با اینکه حرف هایش کاملا منطقی و درست بود، ولی نگرانیم برطرف نشد. ساعتی دیگر کنارشان بودم و با امیر علی بازی کردم. با وجود آن فرشته کوچولو، غمی نمی ماند. وقتی سعید دنبالم آمد. از حانم محمدی قول گرفتم که حتما به منزلمان بیاید. خداحافظی کردم و رفتم. با دلی پر از غصه و بغض به گلو، وارد خانه شان شدم، ولی با سبکبالی و خوشحالی خارج شدم. با دیدن سعید لبخندم عریض شد. گویی سال ها از او دور بودم. بینهایت دلتنگ شده بودم و از دیدنش، به وجد آمدم. به اتومبیلش تکیه داده بود. با دیدنم لبخند زد. سلام و احوالپرسی کردیم. خانم محمدی جلو آمد و پس از احوالپرسی او را تعارف کرد. تشکر کرد و گفت:
-ببخشید خانم ما زحمتتون داده.
قند توی دلم آب شد، من خانمش بودم. کاش همیشه همین گونه خطابم کند.
از خانم محمدی خداحافظی کردیم. اتومبیل را که روشن کرد، به سمتم برگشت:
-خوش گذشت؟ حالا دیگه ما رو بی خبر می گذاری؟ به کدامین گناه؟
خندیدم و ببخشیدی گفتم.
ادامه داد:
-لطفا مواظب گوشیت باش که هیچ وقت خاموش نشه.
سرم را زیر انداختم. باید واقعیت را می گفتم.
اتومبیل را روشن کرد و راه افتاد.
نمی خواستم موقع رانندگی حواسش را پرت کنم.
به چهره جدابش نگاه کردم:
-ببخشید اگر نگرانتون کردم.
-اشکال نداره این یه دفعه رو می بخشم. ولی دیگه تکرار نشه.
لبخند زد. به خودم جرات دادم:
-اگر می شه بریم یه جایی با هم صحبت کنیم؟
-چیزی شده؟
سکوتم را که دید، دیگر حرفی نزد.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
۳۳۲)
#تینا
#قسمت_۳۳۲
راهش را کج کرد و به سمتی دیگر راند. گوشی اش را به دستم داد و گفت:
-به مادرت زنگ بزن بگو، ناهار بیرونیم.
چشمی گفتم و اطاعت امر کردم.
در رستورانی سنتی، روی تختی نشست که کنار جوی آب بود. صدای شر شر آب، حس خوبی برایم ارمغان داشت. با لذت به موج های کوچک آب که سنگ کوچکی را زیر پا می گذاشتند و می رفتند، خیره شدم. لا به لای سنگ ها، ماهی های ریزی چشمم را گرفتند. با خوشحالی گفتم:
-وای اینجا ماهی هم داره. نگاه کن.
به سمتش برگشتم، که علت سکوتش را بدانم.
چشمانم گرد شد، خیره و بدون حرکت، نگاهم می کرد. معذب شدم و صاف نشستم. نگاهی به سر و وضع خودم انداختم:
-چیزی شده؟
خنده شیطنت آمیزی کرد:
-آیا نگاه کردن به همسری زیبا، دلیل می خواد؟
سر به زیر انداختم. لبم را گاز گرفتم.
دستش را جلو آورد و گوشه لبم را از زیر دندانم بیرون کشید:
-پوست لبت را کَندی.!
کمی مکث کرد و ادامه داد:
-خب، چیزی شده؟ می خواستی حرفی بزنی؟
گفتنش برایم سخت بود. مکثم را که دید، نفس عمیقی کشید و به درختان رو به رویش چشم دوخت:
-می دونی تینا، گاهی خیلی ساکتی، گاهی هم بد جور هیجان زده می شی. مثل دیشب، مثل الان با دیدن این ماهی ها.
به سمتم برگشت:
-حقیقتش از رفتار دیشبت جا خوردم. توقع نداشتم جلوی مردهای نامحرم، یک دفعه صدات رو بالا ببری. شاید توقع من بالاست. ولی من تو رو بهترین می دونم.
سرش را در صورتم خم کرد و لبخند زد:
-از دستم که ناراحت نیستی؟
با زحمت لب باز کردم:
-نه، یعنی الان دیگه نه.
-اِه، یعنی قبلا ناراحت بودی؟ به خاطر همین گوشیت رو خاموش کردی؟
جا خوردم و با هول گفتم:
-نه، نه، یه دلیل دیگه داره.
-چه دلیلی؟
با حرف هایی که زد، ناچار شدم زودتر حرفم را بزنم:
-راستش، دیشب یه مزاحم تلفنی داشتم. مجبور شدم گوشیم رو خاموش کنم.
-مزاحم؟ نشناختیش؟
با شرمساری گفتم:
-چرا، می شناسمش. یعنی فکر کنم می شناسمش.
🖋نویسنده (فرجام پور)
⛔️کپی و فروارد حرام❌
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
#بازخورد_دوره_سیاستهای_زنانه
یا
#زنان_قدرتمند💪
سلام وقت بخیر خوبید خواهرجان
ممنونم از آموزشهای تخصصی و کاربردی و عالیتون همشون فوق العاده هستند مخصوصا مبحث امروز که مربوط به اتاق خواب بود لذت بردم اجرتون با خود آقا صاحب الزمان عج الله
ان شالله صدمیلیون بار اجرمعنوی این آموزشهای دلسوزانه و متعهدانه بیاد تو راه خودتون و عزیزاتون
من که به هیچ وجه و با زبان مادی قادرنیستم از این کار بزرگ شما تجلیل و تشکر کنم فقط میتونم بگم شامل دعای خاص آقا صاحب الزمان عج الله باشید و خدارحمت کنه پدرومادرتون رو و خداوند خیرکثیر که به خوبان عنایت کرده به شما هم عنایت کند🙏🌷😘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خدا را شکر که عالی بوده😊👌
ای دی ادمین ثبت نام👇
@asheqemola
┄┅─✵💝✵─┅┄
بنام و با توکل به
اسم اعظمت
میگشاییم دفتر
امروزمان را
ان شاالله در پایان روز
مُهر تایید
بندگی زینت
دفترمان باشد
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلام امام زمانم ❤️
سلام صبحتون پر نور🌹
━═━⊰🍃✺﷽✺🍃⊱━═━
#حدیث_نور
💚 امام صادق علیهالسلام فرمودند:💚
منافق به آنچه مؤمنان بواسطه آن خوشبخت مىشوند، ميلى ندارد، و خوشبخت سفارش به تقوا را مىپذيرد هر چَند مخاطب موعظه، شخص ديگرى باشد.
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انگیزشی💪
زندگی مثل یه پل قدیمیه..
به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیرتر خراب میشه...
به این فکر کن که اگه افتادی یکی باشه که دستت رو بگیره...
الهی به امید خودت❤️
الهی شکر، الحمدلله رب العالمین🌺
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
4_5850176727703098391.mp3
17.03M
✘ ظهور یک روز نیست!
یک #جریان است که طبق روایات مستند، انقلاب مشرق زمین، بخش آخرِ این جریان تاریخی است.
#استاد_شجاعی #حرف_خاص
منبع: صفحه «آینده حتمی و نزدیک جهان»
🌐 montazer.ir/la56
@ostad_shojae
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
مشاور خانواده| خانم فرجامپور
#همسرداری💞 #سیاستهای_زنانه_۱۴۷😍👏 رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌 روشهای جلب محبت هم
#همسرداری💞
#سیاستهای_زنانه_۱۴۸😍👏
رازهایی درباره مردان که باید هر خانمی بداند👌
روشهای جلب محبت همسر🤗👇