ملا نصرالدین از همسایه اش دیگی قرض گرفت، پس از چند روز دیگ را به همراه دیگ کوچکی به او پس داد.
وقتی همسایه قضیه دیگ اضافی را پرسید، ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه ی خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد
به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.
تا مدتی از ملانصر الدین خبری نشد، همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد😊
همسایه گفت: مگر دیگ هم میمیرد؟ چرا مزخرف می گویی!!!
ملا گفت: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی دیگ نمیزاید؟ دیگی که میزاید حتما مردن هم دارد😄
+این حکایت بعضی از ماست که هرجا به نفعمان باشد عجیب ترین دروغ ها و داستان ها را باور میکنیم اما کوچکترین ضررها را برنمی تابیم😅
موافق 🤣
@asromid
افکار مثبت باعث ایجاد زندگی مثبت میشوند
بنابر این چشمان خودرا بـه امید آینده اي روشن تر ببند
یک خواب خوب
و رویاهای شیرین داشته باش
شب بخیر همراهان عصرامید
@asromid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چنین صبح آرامش بخشی رو براتون آرزو دارم 🙃
#صبح_بخیر اهالی عصرامید
موفقترین انسانها آنهایی نیستند
که به ثروت یا قدرت رسیدهاند،
بلکه کسانیاند که هیچگاه دیگران را نرنجاندهاند،
دل کسی را نشکستهاند و باعث غم و اندوه هیچکس نشدهاند.
@asromid
سرماخوردگی را با دمنوش آویشن ضربه فنی کنید !☕
▫️نوشیدن روزانه ۱ فنجان چای آویشن علاوه بر بهبود آنفلوانزا و سرما خوردگی، به بهبود وضعیت سلامتی در برخی از بیماریها مانند ام اس و التهاب مزمن تیروئید کمک میکند
+ آویشن برای تسکین دردهای عادت ماهانه، افزایش ادرار و پیشگیری از سقط جنین نیز مفید میباشد.
@asromid
اگر ما دیشب و الان در آرامشیم، مدیون نیروی پدافند هوایی ارتشیم
#ارتش_قهرمان
@asromid
#داستانک
ارزیابی خود
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد.
پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟»
زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.»
پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.» ...
زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود.
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.»
پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند.»
@asromid