🔴 تحلیلی بر استیضاح روحانی توسط حجت الاسلام طائب:
🔹امروز کسانی که بر طبل استیضاح روحانی میکوبند دانسته یا ندانسته در زمین دشمن بازی میکنند.
🔹شرایط امروز ما همانند روزهای پایانی حکومت عثمان است که حضرت امیر در آن روزی که فساد تمام جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و مردم از سراسر حاکمیت اسلام به مدینه آمده بودند برای کشتن عثمان و برداشتن او از قدرت، امیرالمؤمنین در دفاع از عثمان بلند شد و حسنین (ع) و ابوالفضل(ع) و بنی هاشم را برای دفاع از او اعزام کرد، اما وقتی بصیرت در بین مردم نباشد مانند کسی که در تاریکی راه میرود و نمیداند به چه سمتی میرود میگفتند چرا علی از عثمان دفاع میکند، دفاع امیرالمؤمنین دفاع از شخص عثمان نبود بلکه دفاع از اسلام بود.
امیرالمؤمنین قصد داشتند عثمان در قدرت باقی بماند تا یک اقدام صورت بپذیرد و آن اینکه عثمان والی های بلاد اسلامی را عوض کند و افراد مورد تایید اسلام را بگذارد تا حضرت زیر آن را امضا کند و مردم را آرام کند و امید به اصلاح شدن امور دهد.
یکی از آن والی های فاسد که باید توسط عثمان عزل میشد معاویه بود، نکته بسیار مهمی که معاویه باید به دست عثمان عزل میشد نه امیرالمؤمنین.
🔹دفاع امروز ما از روحانی دفاع از انقلاب است نه شخص او، امروز روحانی همانند عثمان برای جبهه مقابل حق تبدیل به یک مهره سوخته شده است و بهترین حالت برای این جبهه حذف او است و ساختن پیراهن عثمان برای معاویه(متفکرین برجام) است.
روحانی مانند عثمان باید تا آخرین روز در قدرت بماند تا به یک سوال جواب بدهد و آن اینکه شما در طول ۸ سال ریاست جمهوری چه مشکلی از کشور را حل کردید و نتیجه اعمال شما در سطح زندگی مردم چه بوده است؟
🔹امیرالمؤمنین میخواستند با بقای عثمان معاویه را نابود کنند و امروز ما میخواهیم با بقای روحانی تا روز آخر قدرت، معاویه امروز که متفکرین برجامی هستند را نابود کنیم، استیضاح رئیس جمهوری که بر اساس یک تفکر و ایدئولوژی روی کار آمده است درست نیست چرا که دشمن اصلی آن تفکر است نه شخص، ما باید آن تفکر را نابود کنیم ولی با استیضاح بحث و فضا عوض میشود شخص مسئول به ظاهر از بین میرود ولی آن تفکر به حیات خود ادامه میدهد.
🔹استیضاح روحانی و جانشینی جهانگیری چه سودی دارد جز بهم ریختگی بیشتر اوضاع کشور.
🔹 آیا مجلسی که زیر ۵۰ درصد مردم به او رای دادند مشروعیت لازم برای عزل دولتی که بالای ۵۰ درصد آرا را دارد خواهد داشت.
🔹امروز بجای طرح استیضاح باید مجلس و همه دستگاه ها مانند سپاه به میدان بیایند و از همه ظرفیت خود برای کنترل اوضاع تا انتخابات بعدی استفاده کنند.
🔹قطعا طرح استیضاح روحانی نقشه شوم آمریکا و خائنین داخلی است برای به زمین زدن انقلاب...
🆔 @pedarefetneh 🔜
بخورید حق چنین آدمهای که بخاطر خانواده اشکشون آراوردید پس بخورید حق اینها
بخدا قسم خوردنی نیست فردایی قیامت آتشی خواهد شد در شکم شما اگر قبول دارید قیامت را
عالی بود عالی عالی👌👌
بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟
وقتی وارد حمام میشد و میدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی و هدر میدی!!! همیشه ازم انتقاد میکرد...
بزرگ و کوچک در اَمان نبودند و مورد شماتت قرار میگرفتن... حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود. تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید و کاری پیدا کردم ...
امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم! اگر قبول شدم این خونه کسل کننده، این دارالمجانین رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم. صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم بزنم بیرون! داشتم گرده های خاک را از روی کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد بهم چند تا اسکناس داد و گفت: مثبت اندیش باش و خودت رو باور کن، از هیچ سوالی تنت نلرزه!! نصیحتشو با اکراه قبول کردم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست... مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه! اسنپ گرفتم؛ از خونه به سرعت خارج شدم و به طرف شرکت رفتم..
به دربانی شرکت رسیدم. خیلی تعجب کردم!
هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما!!
به محض ورودم متوجه شدم دستگیره از جاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه. یاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچهٔ شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه ها. با خودم گفتم که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابام افتادم که آب رو هدر ندم ...
شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم و آب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم... چراغهای آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!
به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم و منتظر نوبت شدم!
وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره و لباس و کلاسشون رو دیدم، احساس خجالت کردم؛ مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شون تعریف میکردن! دیدم که هر کسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون! با خودم میگفتم اینا با این دک و پوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا!!! فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!!
یاد نصحیت پدرم افتادم: مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش... نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد و این برام غیر عادی بود😳
توی این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش) شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کردن... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟
دچار اضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟
یاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم: نلرز و اعتماد بنفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم.
یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟! سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مدّ نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی و تلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند!!!!!!!
در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد؛ کار، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم!
پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش سنگ دلیست اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است.
دیر یا زود تو هم پدر یا مادر میشوی و نصیحت خواهی کرد... دلزده نشو از نصایح پدرانه. ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران حکمت آن را خواهی فهمید.
چه بسا آنها دیگر نباشند ...😔😔😔