eitaa logo
آستانِ مهر
7.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
3هزار ویدیو
69 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
37.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎞سالروز ورود تاریخی امام خمینی(رحمة الله علیه) به کشور میهن اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی 🇮🇷 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
📸 برگزاری محفل بنات الکریمه با موضوع ویژگی های شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها با سخنرانی خانم مرادی در رواق کودک و نوجوان دختران 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت چهارم🍃 گوشه ی ذهنم مانده بود که ا
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت پنجم🍃 بعد ازانقلاب سرمان گرم شد به درس و مدرسه. مسئول شورای مدرسه شدم. این کارها را از درس خواندن بیشتر دوست داشتم. تابستان کلاس خیاطی و زبان اسم نوشتم. دوستم، مریم، می آمد دنبالم، با هم می رفتیم. آن روز می خواستیم برویم کلاس خیاطی. در را نبسته بودم که تلفن زنگ زد. با لطیفه خانم، هم سایه ی روبرویی، کار داشتند. خانه شان تلفن نداشتند. رفتم صداشان کنم. لای در باز بود. رفتم توی حیاط دیدم منوچهر روی پله های حیاط نشسته سیگار می کشد. اصلا یادم رفت چرا آن جا هستم. من به او نگاه کردم و او به من، تا او بلند شد رفت توی اتاق. لطیفه خانم آمد بیرون. گفت: «فرشته جان، کاری داشتی؟» تازه به صرافت افتادم پای تلفن یک نفر منتظر است. منوچهر را صدا زد و گفت می رود پای تلفن. منوچهر پسر لطیفه خانم بود. از من پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «کلاس.» گفت: «وایستا منوچهر می رساندت.» آن روز منوچهر ما را رساند کلاس. توی راه هیچ حرفی نزدیم. برایم غیر منتظره بود. فکر نمی کردم دیگر ببینمش، چه برسد به اینکه همسایه باشیم. آخر همان هفته خانوادگی رفتیم فشم، باغ پدرم. منوچهر و پدر نشسته بودند کنار هم و آهسته حرف می زند. چوب بلندی را که پیدا کرده بود، روی شانه اش گذاشت و بچه ها را صدا زد که با خودش ببرد کنار رودخانه. منوچهر هم رفت دنبالشان. بچه ها توی آب بازی می کردند. فرشته تکیه اش را داد به چوب، روی سنگی نشست و دستش را برد توی آب ها. منوچهر روبرویش، دست به سینه، ایستاد و گفت:«من می خواهم بروم پاوه، یعین هرجا نیاز باشد. نمی توانم راکد بمانم.» فرشته گفت: «خب، نمانید.» گفت: «نمی دانم چطور بگویم.» دلش می خواست آدم ها حرف دلشان رک بزنند. از طفره رفتن بدش می آمد، بخصوص اگه قرار بود آن آدم شریک زندگیش باشد. باید بتواند غرورش را بشکند. گفت: «پس اول بروید یاد بگیرید، بعد بیایید بگویید»... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
💠 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «سردار شهید سلیمانی» به معنای واقعی کلمه سرشناس‌ترین و قوی‌ترین فرمانده مبارزه با تروریسم بود. کدام فرمانده دیگر قدرت داشت و میتوانست کارهایی را که او انجام داد انجام بدهد؟ ۱۳۹۸/۱۰/۲۷ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
🔈 🔸درس اخلاق ویژه خواهران، با حضور سرکار خانم الهی پور 🔹زمان شروع: پنجشنبه ها، ساعت ۱۲:۴۵ 🔹مکان برگزاری: شبستان حضرت نجمه خاتون(علیه السلام)، مدرس۶ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
📸 🔸آماده سازی رواق کودک و نوجوان حرم مطهر برای استقبال از کودک و نوجوان دختر، در ایام الله دهه فجر 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
📰 🔘 برپایی نمایشگاه ویژه ایام الله دهه فجر در حرم بانوی کرامت نمایشگاهی ویژه ایام الله دهه فجر، که فضا سازی آن به همت امور فرهنگی بانوان در حال انجام است، برای دومین سال متوالی در صحن صاحب الزمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(علیهاالسلام) برپا می شود. این نمایشگاه از ۱۷ تا ۲۲ بهمن ماه صبح ها ویژه برادران، عصرها برای بازدید خواهران و شب ها پذیرای خانواده ها خواهد بود. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت پنجم🍃 بعد ازانقلاب سرمان گرم شد ب
📖 جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت ششم🍃 منوچهر دستش را بین موهایش کشید. جوابی نداشت. کمی ماند و رفت. پدرم بعد از آن چند بار پرسید: «فرشته، منوچهر به تو حرفی زد؟» می گفتم: «نه، راجع به چی؟» می گفت: «هیچی همین جوری پرسیدم» از پدرم اجازه گرفته بود با من حرف بزند. پدرم خیلی دوستش داشت. بهش اعتماد داشت. حتی بعد از این که فهمید به من علاقه دارد، باز اجازه میداد با هم برویم بیرون. میگفت: «من به چشم هایم شک دارم، ولی به منوچهر نه.» بیشتر روزها وقتی می خواستم با مریم بروم کلاس، منوچهر از سر کار برگشته بود. دم در هم را میدیدیم و ما را می رساند کلاس. یک بار در ماشین را قفل کرد و نگذاشت پیاده شوم. گفت: «تا به همه ی حرف هام گوش نکنید، نمی گذارم بروید.» گفتم: «حرف باید از دل باشد که من با همه وجودم بشنوم.» منوچهر شروع کرد به حرف زدن. گفت: «اگر قرار باشد این انقلاب به من نیاز داشته باشد و من به شما، من می روم نیاز انقلاب و کشورم را ادا می کنم، بعد احساس خودم را. ولی به شما یک تعلق خاطر دارم.» گفت: «من مانع درس خواندن و کار کردن و فعالیت هاتان نمی شوم، به شرطی که شما هم مانع نباشید.» گفتم: «اول بگذارید من تأییدتان کنم، بعد شما شرط بگذارید.» تا گوش هاش قرمز شد. چشمم افتاد به آیینه ی ماشین. چشم هاش پر اشک بود. طاقت نیاوردم، گفتم: «اگر جوابتان را بدهم، نمی گویید چقدر این دختر چشم انتظار بود؟» از توی آیینه نگاه کرد. گفتم: «من که خیلی وقت است منتظرم شما این حرف را بزنید.» باورش نمی شد قفل ماشین را باز کرد و من پیاده شدم. سرش را آورد جلو پرسید: «از کِی؟» گفتم: «از بیست و یک بهمن تا حالا.» منوچهر گل از گلش شکفت. پایش را گذاشت روی گاز رفت، حتی فرامش کرد خداحفظی کند. فرشته خنده اش گرفت. اصلا چرا این حرف ها را به اوگفت؟ فقط می دانست اگر پدر بفهمد خیلی خوش حال می شود؛ شاید خوش حال تر از خود فرشته. اما دلش شور افتاده بود. شانزده سال بیش تر نداشت. چنین چیزی در خانواده نوبر بود مادر بیست سالگی ازدواج کرده بود. هروقت سر و کله ی خواستگار پیدا می شد، می گفت: «دختر هایم را زودتر از بیست و پنج سالگی شوهر نمی دهم.» فرشته این جور وقت ها می گفت: «ما را شوهر نمی دهند برویم سر زندگیمان!» و میزد روی شانه ی مادر که اخم هایش به هم گره خورده بود، و می خنداندش. هرچند این حرف ها را به شوخی می زد، اما حال که جدی شده بود، ترس برش داشته بود. زندگی مسئولیت داشت و اوکاری بلد نبود... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
📜 وَ أَحْسِنُوٓاْ إِنَّ اللَّه یُحِِبُّ الْمُحْسِنِینَ و به زیباترین شکل نيكى كنيد، كه خدا نيكوكاران را دوست مى‌دارد. "سوره بقره، آیه ۱۹۵" 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
25.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎞نقش زنان در رشد و شکوفایی انقلاب اسلامی 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
🔈 💠 مسابقه بزرگ « بی صدا فریاد کن » با دو برنامه متنوع و جذاب: 🔸کارگاه آموزش دست سازه ها، ویژه دختران همراه با مادر 🔹زمان: ایام دهه فجر از ساعت ۱۵ الی ۱۸. نمایشگاه صحن صاحب الزمان(علیه السلام) 🔸و جشن « بادبادک پیروزی » ویژه دخترخانم ها و آقا پسرای ۷ الی ۱۶ سال، به همراه اهدای ۳۱۳ جایزه نفیس به برندگان مسابقه 🇮🇷وعده ما: ۲۲ بهمن ماه، ساعت ۸ صبح، صحن جوادالائمه(علیه السلام) 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi
🔺دیدن مانع در اعضای وضو، پس از نماز 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanfarhangi