eitaa logo
آستانِ مهر
6.3هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
61 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام تنها کانال بانوان اعتاب مقدس Admin: @karimeh_135 @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 در اين حريم، هيچ‌كسی بی‌مراد نيست بازار اهل معرفت اینجا کساد نیست همواره بی‌حساب فقط لطف می‌كند بيهوده نام او كه امامِ "جواد " نيست ديدم كه در تمامی حاجت‌گرفته‌ها فرقی ميان مجتهد و بی‌سواد نيست پرسيدم از حوائج و بين جواب‌ها حتی يكی‌ش، "حاجت ما را نداد"، نيست نامی برای درب ورودی مرقدش درخور تر از ورودی "باب المراد" نيست ✍🏻 نفیسه سادات موسوی 🏴 علیه‌السّلام ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴 داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را قلبی شکسته داری و لبریز از آهی بر گونه ات داری کماکان اشکِ نَم نَم را درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را ✍🏻 هستی محرابی علیه‌السّلام ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 فراتر است از ادراک ما، حقیقت ذاتش کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش کسی که وحی به شوق کتابتش شده نازل که خطّ کوفی او بوده زینت کلماتش کسی که خطبۀ غرّاست واژه واژه سکوتش کسی که حجتِ بحثِ ولایت است زکاتش کسی که شیفتۀ نامه‌های اوست بلاغت کسی که چشمۀ جوشانِ حکمت است دواتش علی‌ست او، که زمین مفتخر شده‌ به حضورش علی‌ست او، که زمان معتبر شده به حیاتش علی‌ست معنی حیّ علی الصلاة من و تو علی کسی‌ست که میزان سنجش‌ست صلاتش هرآنچه اشک به دامان چاه ریخت شبانه بدل به درّ نجف شد یکایک قطراتش علی معادل عدل‌ست، آن عدالت دلخواه بگو به دهر که تنها علی‌ست راه نجاتش ✍🏻 بشری صاحبی ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 بگو که وارث شکوه نخل‌های بی‌سری نشان بده که از تبار لاله‌های پرپری نشان بده که از تمام صخره‌ها، صبورتر نشان بده که از تمام قلّه‌ها فراتری اگر شب از هزار سو به قصد هجمه آمده‌ست نشان بده تو بار نور را به شانه می‌بری نشان بده که حرف‌های پوچ و پر فریب را هر آن‌قدَر گران؛ به یک پشیز هم نمی‌خری به یاد «حاج قاسم» و «ابوعلی» و «صابری» به یاد این همه شهید «کشوری» و «لشکری» بایست مثل نخل در مصاف تندبادها نشان بده که پای کار این نظام و رهبری ✍ فائزه زر افشان ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 بین تمام خستگی‌های زمانه در زیر بار کوه غم‌ها روی شانه با بال‌های زخمی و قلب شکسته تنها به عشق دوست خواهم شد روانه من انتخابم هر چه باشد سربلندم دشمن همین یک رأی را کرده نشانه هرگز نمی‌خواهد برای میهن من شادی و سهمی بیشتر از آب و دانه اما برای من قفس معنا ندارد در آسمان پَر می‌کشم بی هر بهانه من رأی خواهم داد و می‌دانم که حتماً دانه به دانه عشق خواهد زد جوانه ✍ ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 در این زمانه‌ی در شهر خود غریب شدن خوشا به دوست رسیدن، خوشا حبیب شدن بیا به سر بدویم این مسیر را زیباست به‌قصد کشته‌شدن در برش، رقیب شدن بخواه تا که بمیریم، در معیّت عشق کم است صاحبِ یک جان بی‌شکیب شدن بیا که می‌بردت روی شاخه‌های بهشت میان معرکه همراه عطر سیب شدن برای شکوه‌ی از میله‌های دنیا نه خوش است از غم آن یار عندلیب شدن اگر که آخر این جاده می‌رسد به حسین چه غم ز خسته و بیمار و بی طبیب شدن خوشا اگر نرسیدن، ز وصل حرف زدن به شوق گفتنِ از کربلا خطیب شدن ✍️ اعظم سعادتمند ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 سی سال گریه کرده‌ام آن ظهر داغ را چشمم سرود وسعت آن اتفاق را تنهایی‌ام صحیفه صحیفه ورق زده‌ست یعقوب‌وار قصه‌ی اشک و فراق را هر شب عبور قافله‌ای باز می کند در من مسیر تازه‌ی شام و عراق را بگذار تا ز خاک سجودم برآورم هفتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را بگذار لب به لب شوم از جام تشنگی در من بریز باده‌ی لبریز داغ را در آب و خاک... آتش من گُر گرفته است طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را حج مرا ببین و فرزدق شو و بخوان شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را ✍🏻 زهرا سادات هاشمی عليه‌السّلام ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 عاشق‌تر از خون تو در رگ‌های عالم نیست خون خدایی! انتظاری غیر از این هم نیست این شور حین سوگواری چیست در جان‌ها؟! الحق که روح این عزاداری فقط غم نیست اشک از سر هر شانه با زنجیر می‌ریزد این گریه‌ها آیا برای ماتم‌ات کم نیست؟ دریا هم از اشکش بسازد عابدی تا صبح تاثیر آن اندازه‌ی اشک محرم نیست گشتم تمام شهر را و کوچه‌هایش را جایی برایم امن‌تر از زیر پرچم نیست ✍ اکرم هاشمی سجزئی الهه ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 بیا و عجزِ نامردانِ رسوا را تماشا کن به قلبِ خستهٔ اسلام، إحیا را تماشا کن بیا که رفت در چشمانشان دودِ جنایت‌ها برایِ دیدنِ این صحنه، بالا را تماشا کن تمام آسمان، ماتِ غبارِ دودِ جنگنده‌ست شجاعت را ببین! مرگِ مدارا را تماشا کن به خاک و خون کشید آخر سپاه قدس، صهیون را به زیرِ نامه‌ی "ألمَوتْ"...، امضا را تماشا کن بگو بعد از أشداءُ عَلیَ الکفّار: یاحیدر از این مَنظر، تولّی و تبرّی را تماشا کن به شیطان، سخت حزب الله غالب شد از این لحظه هراس و اضطرابِ سختِ حیفا را تماشا کن :: ببند آن عهدِ دیرین را و در آدینه‌ی موعود کنارِ کعبه حاضر باش و آقا را تماشا کن! ✍ ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 بارانِ پُر مهرِ حرم را دوسـت دارم الماسِ چشمان ترم را دوست دارم وقتی که دفتر نوحه خوانِ ماتم توست خون گریه‌ی چشم قلم را دوست دارم کنج رواق عاشقی... در زیر باران طوفانِ شعر محتشم را دوست دارم غرقم میانِ موج موجِ روضه‌هایت طوفانِ اشک و سیلِ غم را دوست دارم عمری نمک گیرم کنار سفره‌ی تو احسانِ این بیت الکرم را دوست دارم چون از ازل مثلِ تمام خاندانم این خاندانِ محترم را دوست دارم هم پایِ جابر... ... پایِ برهنه تا کربلایت، هر قدم را دوست دارم جانا اگر مقصد تویی تا پای جانم این جاده‌یِ پُر پیچ و خم را دوست دارم نامت دلیلِ آشکار معجزات است بر نام تو حتّیٰ قسم را دوست دارم آقا به گیسویت قسم، از عمقِ جانم جان دادنِ زیرِ علم را دوست دارم *** در بیت آخر یک صِله می‌خواهم ارباب گرمایِ آغوشِ حــــــــرم را دوست دارم ✍🏻منصوره محمدی مزینان ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 همسفر با موج‌های بی قرار جاده‌ام من برای دل به دریایت زدن آماده‌ام از همان روزی که راهت را نشانم داده‌ای بی خیال جاده‌های پیش پا افتاده‌ام زخم و تاول کی حریف شوق و ذوقم می‌شود؟! من به چشمم قول دیدار حرم را داده‌ام عاشقانه مثل راهِ از نجف تا می‌رسد روزی به تو این قلب صاف و ساده‌ام بارها بوسیده پای خسته‌ام را در مسیر جاده هم سرخوش شده با حس فوق العاده‌ام ناگهان عطر اجابت در قنوتم می‌وزد در حرم وا می‌شود وقتی دلِ سجاده‌ام... ✍ ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 به شوق دیدنت، طفلِ دبستان پیش از اردویم همه آماده... کفش و کوله... حتی گیره‌ی مویم... به گوشت می‌رسم از دورها... از دورهای دور... ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم اِله بیکم...هِله بیکم...؟! نمی‌دانم چه می‌گوید! غذاهای بهشتی را تعارف می‌کند سویم ببین انگشت پایم تاولی کوچک زده اما به یاد کودکان چیزی نمی‌گویم رقیه -دوستم- موهای درهم برهمی دارد برای او ندارم هدیه‌ای جز گیرهٔ مویم... کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟! زنی با مهربانی می‌نشیند آه... پهلویم... :: من اینجا آسمان را دیده‌ام با قد کوتاهم نمی‌خواهم که پیدایم کنند آری... نمی‌خواهم... ✍ راضیه مظفری ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 هم آسمان به شوق حریمت پیاده است هم چشم بی قرار زمین، سمت جاده است جان داده است این دل همچون کویر را این اشک‌ها که در غم تو بی اراده است ای نبض جان ما شده در هر طپش حسین این قلب بی ولای تو بی استفاده است من خانه‌زاد ایل و تبار شما شدم سرمایه‌ام محبت این خانواده است دیگر کسی شبیه تو پیدا نمی‌شود همچون حسین، مادر گیتی نزاده است وقتی که فاطمه است خریدار اشک‌ها مردن برای نم نم این غم، چه ساده است شهد وصال جای خودش، تحت قبه‌ات طعم دعا برای فرج، فوق‌العاده است ذکر فرج زیاد بخوانید؛ چون ظهور در ایستگاه سبز دعا ایستاده است ✍ منصوره محمدی مزینان ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 همچون نسیم صبح و سحرگاه می‌رود هر کس میان صحن حرم راه می‌رود از هر چه غصه دارد و غم، می‌شود رها هر سائلی به خدمت این شاه می‌رود وقتی فرشته‌های حرم بال می‌زنند از سینه‌های شعله‌زده آه می‌رود اینجا بهشتِ رویِ زمینِ فرشته‌هاست از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنی‌ست هر شب به پای‌بوسی آن ماه می‌رود باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هر که از این راه می‌رود ✍🏻 فاطمه نانی زاد علیه‌السّلام ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را انگار نمی‌ديد دگر دور و برش را جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را شش سال، نگهداشت علیرغم اسيری ميراثِ به جا مانده‌ی نسلِ پدرش را پنداشته بودند اگر حبس كنندش از شاخه بريدند دگر برگ و برش را با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را تا شيعه به بيراهه‌ی ترديد نيفتد بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را ✍ نفيسه سادات موسوى علیه‌السّلام ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 "امین" و "امن" و "مؤمن" آن‌قَدَر دنیا خطابت کرد خدا طاقت نیاورد و سرانجام انتخابت کرد برای هر سری از روشنایت سایه‌بان می‌خواست که شب را پیش پایت سَر بُرید و آفتابت کرد حجازِ وحشیِ «زیبا ندیده» دل به حُسن‌ات باخت که بت‌ها را شکست و قبله‌ی دل‌ها حسابت کرد تو را از آسمان بارید مثل عشق بر دنیا زمین را تشنه دید و در دل هر قطره آبت کرد دوای درد دین و درد دنیا، درد بی‌دردی حضورت دردهای مرگ را حتی طبابت کرد هنوز از قله‌های مأذنه نام تو می‌روید فقط باید دعا خواند و یقین در استجابت کرد ✍🏻 سودابه مهیجی ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 قول دادم كه مردِ خانه شوم غير مادر، كمی پدر باشم نگُذارم كسی بفهمد اگر چند روز از تو بی‌خبر باشم قول دادم كه در نبودن تو روی پايم بايستم چون كوه خم نيفتد به ابرويم از درد هر قَدَر سخت باشد و انبوه قول دادم كه پيش چشم كسی ضربه‌ای به غرورمان نخورَد از من و قول‌ها، خيالت تخت! آب هم در دلت تكان نخورَد پسرم دائم از تو می‌پرسید: " آب، بابا..... کجاست پس بابا؟ نکند دوستم نداشت که رفت من چه کردم که مانده‌ام تنها؟" شب به شب در کنار لالایی از تو و رفتنت -که خاطره شد- قصه‌های تو را به او گفتم: "آن شبی که پدر محاصره شد..." از فداکاری‌ات به او گفتم غیرتت را به او نشان دادم تا به معنای عشق پی ببرد سال‌ها به دلش زمان دادم عاقبت در کشاکش دوران امنیت را به چشم‌هایش دید تازه فهمید قدر کار تو را جای نام‌پدر نوشت: شهید روزها یک‌به‌یک گذر کردند قصه‌ی غیرتت جهانی شد پیکرت گرچه برنگشت اما همه گفتند "آسمانی" شد دیشب از قد و قامتت پرسید از جوانی که دید بین خیال قاب عکس تو را نشان دادم: "نصف سن تو بود، بیست و دوسال!" ✍🏻 نفیسه سادات موسوی ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 این زن که خاکِ قم به وجودش معطر است تکرار آفرینش زهرای اطهر است تکرار آفرینش افلاک بر زمین تکرار آفرینش عرش مصوّر است این جلوۀ فرشته‌صفت، این شکوهِ غیب بر خاک می‌نشیند و از خاک برتر است دست سخاوتش پر از آمال دوستان چشم محبتش به غریبانِ مضطر است همشیرۀ شقایق و همراز رازقی با آفتاب مشرقی عشق خواهر است این زن که از نیایش او مست عالم‌اند معصومه است، مریم آل پیمبر است ✍🏻 پروانه نجاتی سلام‌الله‌علیها ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 در مه قدم برداشتم تا تو وقتی رسیدم صحن، باران بود حال قشنگی داشت گلدسته لبریز از آیات قرآن بود باران می‌آمد، ناگهان دیدم رنگین‌کمان روی حرم پل زد دیدم که: (والشمس بحسبانٍ) خورشید بالای شبستان بود آباد شد دنیای ویرانم آرامشی گل کرد در جانم آرامشی که قبل طوفان نه آرامشی که بعد طوفان بود از دور دیدم یک کبوتر را که دور می‌شد از حرم اما در چشم‌هایش شوقْ جریان داشت شاید که راهی خراسان بود دور ضریحت نور پیدا بود در اشک مردم شور پیدا بود می‌خواست مشهد را زنی از تو… این تازه یک تن از هزاران بود بانو قسم به چشم دریایت به قطره قطره اشک زیبایت زیر قدوم تو گلستان شد قم پیش از آن تنها بیابان بود دیده تو را چشمم هر آیینه هر بار در ایوان آیینه از لطف تو شب‌های آدینه در شهر من، آیینه‌بندان بود مِنْ نورِکُم کلُ الوطن مَعمور شیراز، مشهد، قم، سه شهر نور اما مدینه…. زادگاه تو ای کاش آن هم جزء ایران بود ✍🏻 سمانه خلف زاده سلام‌الله‌علیها ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 سلام ای مرقدت از صبح بیت النور زیباتر سکوتت از صدای خنده‌های حور زیباتر همیشه دوست دارم بیشتر نزدیکتان باشم اگرچه هست گاهی گنبدت از دور زیباتر به چشم ما سر ظهر خیابان ارم در قم همیشه بوده از شب‌های نیشابور زیباتر میان گریه‌های شوق از سمت ضریح تو صدایی می‌رسد از نغمه‌ی ماهور زیبا تر به سویت آمدند از راه‌هایی دور این مردم به شوق خنده‌ای از "سعیکم مشکور" زیباتر عجیب این است بین این همه دلداده می‌بینم مدارا کرده با این وصله‌ی ناجور زیباتر بسوزان دختر موسای عاشق‌ها گناهم را میان شعله‌های آتشی از طور زیباتر ✍عاطفه سادات موسوی سلام‌الله‌علیها ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 عارفه دهقانی یک مادر شاعر، شعری در وصف شهیده کرباسی بانوی ایرانی که در شهید شد، سروده است: 🔹صبح و شب مادرانه مشغولم خانه‌ام نذر عترت و قرآن که مگر باشم آخر سر از آن مادران حماسه ساز جهان مادران اثرگذار و صبور با بصیرت، شجاع و احساسی راهشان محو کامل صهیون، نامشان چون شهیده کرباسی ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 به سر بستم اگر با شوق سربند شهیدان را به سر هم می‌دهم‌ در پای باورهایشان جان را گرفتم دست‌های بیعتم را سمت مظلومان که حتی مرگ هم از من نگیرد عهد و پیمان را چه باک از گرگ‌های تشنه‌ی خون همچو اسراییل شهادت بیشتر کرده‌است مردانِ رجزخوان را بگو بیرون کند این فکرهای خام را از سر که این آشوب‌ها خالی نخواهد کرد میدان را بخوان منظومه‌های تلخ هر روز فلسطین یا بیاور پیش چشمت باز هم اندوه لبنان را برای گریه‌ی بیروت مرهم باش بی پروا کمی آرام کن بغض بلندی‌های جولان را به پا خیز ای مسلمان! شعله‌های خشم را بردار! بسوزان ریشه‌های سست جنگل‌های عصیان را رسیده لحظه‌ی فتح الفتوح لشکر سجیل که اینجا آهِ مظلومان به پا کرده‌است طوفان را شب اندوه طی خواهد شد و در صبح آزادی به نیکی باز خواهد بُرد دنیا نام را... ✍🏻معصومه سادات اسدیان ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند «مَنِ المبلّغُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی» چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسالتت نستایم، که در پیام تمامی تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی جمال عشق درخشید با پیام تو آن سان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده بر آید ز وصف چون تو مقامی تو سایبان یتیمان، طلایه دار حسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی چه نوش کرد گل ما، مگر ز جام صبوری که دسته دسته گل جان نثار کرده، به جامی به کربلاست روان بی امان سپاه حسینی هلا صبورترین! این سپاه را تو نظامی مراست آرزوی آن که آستان تو بوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی ✍🏻 سپیده کاشانی سلام‌الله‌علیها ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
🏴📖 جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد گریه‌ها می‌کرد تا اُمّت شود بیدار... حیف از صدای گریه‌اش اُمّت فقط بی‌خواب شد پشت در آمد بگوید، گوش عالم بشنود: «ارث دریا بود آنچه قسمت مرداب شد»... بشکند دستی که پای شعله را اینجا کشاند باب را آتش کشید، آتش کشیدن باب شد حضرت صدّیقه از گستاخی مسمار نه از طناب دور دستان علی بی‌تاب شد ما نمی‌دانیم، «نَعلُ السیف»* می‌داند چرا «مرتضایم را نبر...»، «فضه مرا دریاب» شد... ✍ مرضیه نعیم امینی * غلاف شمشیر 😞 ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══
📖 گریه‌هایش بر سر دنیایتان آوار شد آن طبیب مهربان، آخر خودش بیمار شد آفتابی بود و محروم از تماشایش شدید در شب روشنگری‌ها نور او انکار شد گرچه اشباه الرجال آتش به جان او زدند تا ابد شرمنده از آن ماجرا، مسمار شد بی زره، بی تیغ، بی خنجر به میدان آمده خاکریز جبهه‌اش بین در و دیوار شد گرچه مردان غیور شهرتان خوابیده‌اند کودکی قبل از تولد، عازم پیکار شد این که می‌سوزد میان شعله‌ها "عشق علی" است گرچه عشق آسان نمود اول، ولی دشوار شد ✍ عاطفه خرّمی ╔══✿══════✿══ ║@astanehmehr | «آستانِ مهر» ╚══✿══════✿══