📜 #حدیث
امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف:
هریک از شما باید کاری کند که با آن به محبت ما نزدیک شود.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
24.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طب_و_زندگی
🎞 سخنان شنیدنی حجت الاسلام و المسلمین اخوان در مورد مصرف میوه و آجیل
#سلامتی_و_تغذیه #نوروز #زندگی_سالم #زندگی_بهتر #خانواده_سالم #تغذیه_صحیح #تغذیه_مناسب #تغذیه_سالم
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ
۲۴ اسفند سالروز انفجار در نماز جمعه تهران در سال ۶۳
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت سی و نهم🍃 گفتم: قرار ما این نبود.
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران
(قصه شهید منوچهر مدق)
🍃قسمت چهلم🍃
از زور درد نه می توانست بخوابد، نه بنشیند. همه آمده بودند. هدی دست انداخت گردن منوچهر و همدیگر را بوسیدند. نتوانست بماند. گفت: نمی توانم این چیزها را بیینم، ببریدم خانه. فریبا هدی را برد. یکدفعه کف اتاق را نگاه کردم دیدم پر از خون است. آنژیوکت از دستش در آمده بود و خونش می ریخت. پرستار داشت دستش را می بست که صدای اذان پیچید توی بیمارستان. منوچهر حالت احترام گرفت. دستش را زد توی خون ها که روی تشک ریخته بود و کشید به صورتش. پرسیدم منوچهر جان، چی کارمیکنی؟ گفت: روی خون شهید وضو می گیرم. دو رکعت نماز خوابیده خواند. دستش را انداخت دور گردنم. گفت: من را ببر غسل شهادت کنم. مستاصل ماندم. گفت: نمی خواهم اذیت شوی. یک لیوان آب خواست. تا جمشید یک لیوان آب بیاورد، پرستار یک دست لباس آورد و دوتایی لباسش را عوض کردیم. لیوان آب را گرفت. نیت غسل شهادت کرد و با دست راستش آب را ریخت روی سرش. جایی از بدنش نمانده بود که خشک باشد. تا نوک انگشتان پاش آب می چکید. سرم را گذاشتم روی دستش. گفت: دعا بخوان. آن قدر آشفته بودم که تند تند فاتحه می خواندم. حمد و سه تا قل هوالله و اناانزلنا می خواندم. خندید. گفت: انگار تو عاشق تری. من باید شرم حضور داشته باشم. چرا قاطی کرده ای؟ همدیگرو بغل کردیم و گریه کردیم. گفت: تو را به خدا، تو را به جان عزیز زهرا دل بکن. من خودخواه شده بودم. منوچهر را برای خودم نگه داشته بودم. حاضر شده بودم بدترین دردها را بکشد، ولی بماند. دستم را بالا آوردم و گفتم: خدایا، من راضیم به رضایت. دلم نمی خواهد منوچهر بیشتر ازاین عذاب بکشد. منوچهر لبخند زد و تشکر کرد. دهانش خشک شده بود. آب ریختم دهانش. نتوانست قورت بدهد. آب از گوشه ی لبش ریخت بیرون. اما یاحسین قشنگی گفت. به فهیمه و محسن گفتم وسایلش را جمع کنند و ببرند پایین. می خواستند منوچهر را ببرند سی سی یو. از سر تا نوک انگشتان پاش را بوسیدم. برانکار آوردند. با محسن دست بردیم زیر کمرش، علی پاهاش را گرفت و نادر شانه هاش را. از تخت که بلندش کردیم کمرش زیر دستم لرزید. منوچهر دعا کرده آخرین لحظه روی تخت بیمارستان نباشد. او را بردند. از در که وارد شد، منوچهر را دید. چشمهاش را بست. گفت: تو را همه جوره دیده ام. همه را طاقت داشتم. چون عاشق روحت بودم، ولی دیگر نمی توانم این جسم را ببینم. صورت به صورتش گذاشت و گریه کرد. سر تا پاش را بوسید. با گوشه ی روسری صورت منوچهر را پاک کرد و آمد بیرون. دلش بوی خاک می خواست. دراز کشید توی پیاده رو و صورتش را گذاشت لب باغچه ی کنار جوی آب. علی زیر بغلش را گرفت، بلندش کرد و رفتند خانه. تنها برمی گشت. چه قدر راه طولانی بود. احساس می کرد منوچهر خانه منتظر است. اما نبود. هدی آمد بیرون. گفت: بابا رفت؟ و سه تایی هم را بغل کردند و گریه کردند...
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
📜 #حدیث
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله:
رجب ماه بارش رحمت الهی است. خداوند در این ماه رحمت خود را بر بندگانش فرو می ریزد.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
هدایت شده از آستانِ مهر
#خانه_ی_مهر
🔸شما هم دعوتید به خانه ی مهر، خانه ای مملو از شادی و آرامش.
🔸آستان مهر برای همه خانواده ها برنامه ای ویژه دارد. به #پویش_خانه_ی_مهر بپیوندید تا در این روزها از برنامههای متنوع بهرهمند شوید، در مسابقه شرکت کنید و جایزه ببرید و همراه خانواده شادترین لحظات را رقم بزنید.
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#پویش #خانه_ی_مهر
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
📚 #معرفی_کتاب
📗#سلیمانی_عزیز
کتابی تازه منتشر شده با خاطراتی متفاوت و خوانده نشده از سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی؛ از کرمان تا کرملین، از جنگ با آمریکاییها در نجف تا نبرد با داعش در شهر محاصره شده آمرلی، از عموقاسمِ فرزندان شهدای مدافع حرم تا ژنرال سلیمانیِ دلهرهآور اوبامابا، که روایت گر آن ابراهیم شهریاری است.
✂️برشی از کتاب:
قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد، حاجی هم بلند شد اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن، بعد هم ایستاد به نماز. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر، به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران (قصه شهید منوچهر مدق) 🍃قسمت چهلم🍃 از زور درد نه می توانست بخو
📖 #داستان جذاب و عاشقانه اینک شوکران
(قصه شهید منوچهر مدق)
🍃قسمت چهل و یکم(پایانی)🍃
دلم می خواست منوچهر زودتر به خاک برسد. فکر خستگی تنش را می کردم. دلم نمی خواست توی آن کشوهای سردخانه بماند. منوچهر از سرما بدش می آمد. روز تشییع چه قدر چشم انتظاری کشیدم تا آمد. یک روز و نیم ندیده بودمش، اما همین که تابوتش را دیدم، نتوانستم بروم طرفش. او را هرطرف می بردند، می رفتم طرف دیگر، دورترین جایی که می شد. از غسالخانه گذاشتندش توی آمبولانس. دلم پر میزد. اگر این لحظه را از دست می دادم دیگر نمی توانستم باهاش خلوت کنم. با علی و هدی و دوسه تا از دوستانش سوار آمبولانس شدیم. سالها آرزو داشتم سرم را بگذارم روی سینه اش، روی قبرش که آرامش بگیرم، ولی ترکش ها مانع بود. آن روز هم نگذاشتند، چون کالبدشکافی شده بود. صورتش را باز کردم. روی چشم ها و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند. گفتم: این که رسمش نشد. بعداز این همه وقت با چشم بسته آمده ای؟ من دلم می خواهد چشم هات را ببینم. مهرها افتاد دو طرف صورتش و چشم هاش باز شد. هرچه دلم خواست باهاش حرف زدم. علی و هدی هم حرف می زدند. گفتم: راحت شدی. حالا آرام بخواب. چشم هاش را بستم و بوسیدم. مهرها را گذاشتم و کفن را بستم. دم قبر هم نمی توانستم نزدیک بروم. سفارش کردم توی قبر را ببینند، زیر تنش و زیر صورتش سنگی نباشد. بعد از مراسم، خلوت که شد رفتم جلو. گل ها را زدم کنار و خوابیدم روی قبرش. همان آرامشی که منوچهر می داد خاکش داشت. بعد از چند روز بی خوابی، دو ساعت همان جا خوابم برد. تا چهلم، هر روز می رفتم سرخاک. سنگ قبر را که انداختند، دیگر فاصله را حس کردم. رفت کنار پنجره، عکس منوچهر را روی حجله دید. تنها عکسی بود که با لباس فرم انداخته بود. زمان جنگ چه قدر منتظر چنین روزی بود اما حالا نه. گفت: یادت باشد تنها رفتی، ویزا آماده شد. امروز باید باهم می رفتیم... گریه امانش نداد. دلش میخواست بدود جایی که انتها ندارد و منوچهر را صدا بزند. این چند روزه اسم منوچهر عقده شده بود توی گلوش. دوید بالای پشت بام. نشست کف زمین و از ته دل منوچهر را صدا زد، آنقدر که سبک شد. تا چهلم نمی فهمیدم چه بر سرم آمده. انگار توی خلا بودم. نه کسی را می دیدم، نه چیزی می شنیدم. روزهای سخت تر بعد از آن بود. نه بهشت زهرا و نه خواب ها تسلایم می دهد. یک شب بالای پشت بام نشستم و هرچه حرف روی دلم تلنبار شده بود زدم. دیدم یک کبوتر سفید آمد و کنارم نشست. عصبانی شدم. داد زدم منوچهرخان، من دارم با تو حرف می زنم، آنوقت این کبوتر را می فرستی؟ آمدم پایین. تا چند روز نمی توانستم بالا بروم. کبوتر گوشه ی قفس مانده بود و نمی رفت. علی آوردش پایین. هرکاری کردم نتوانستم نوازشش کنم. می آید پیشمان. گاهی مثل یک نسیم از کنار صورتم رد می شود. بوی تنش می پیچد توی خانه. بچه ها هم حس می کنند. سلام می کند و می شنویم. می دانم آن جا هم خوش نمی گذارند. او آنجا تنهاست و من این جا. تا منوچهر بود، ته غم را ندیده بودم. حالا شادی را نمی فهمم. این همه چیز توی دنیا اختراع شده، اما هیچ اکسیری برای دلتنگی نیست.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
doa emam sadegh.mp3
4.81M
🔈 #صوتی
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ»
خداوندا ! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى كند و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى دهى، قرار بده.
" الكافي، ج2، ص: 534 "
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
#دین_و_زندگی 🔺 طهارت الکل های ضدعفونی کننده 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه
#دین_و_زندگی
🔺 طهارت الکل های ضدعفونی کننده
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
16.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 اوریگامی در #خانه_ی_مهر
چطور در خانه پرنده های زیبا درست کنیم؟؟
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#پویش_خانه_ی_مهر
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
#خانه_ی_مهر 🔸شما هم دعوتید به خانه ی مهر، خانه ای مملو از شادی و آرامش. 🔸آستان مهر برای همه خانواد
⭕️ ترفند خانهداری در #خانه_ی_مهر
🍰 چگونه یک کیک را نرم نگه داریم؟
برای اینکه کیک تازه مصرف کنیم، لازم نیست هر روز کیک تازه درست کنیم یا کیک بخریم، کافیه👇
برای كیکهای معمولی: کیک را داخل یک نایلون پیچیده هواگیری کرده و در داخل یک ظرف در یخچال بگذارید. اگر نایلون به طور کامل هواگیری نشود، کیک خشک می شود و اگر درون ظرف دربسته نباشد، بوی یخچال را جذب می کند.
برای کیکهای خامهای: سمتی از کیک را که در معرض هوا قرار دارد با قطعات نان بپوشانید و با استفاده از چوب های خلال دندان فیکسشان کنید که نیفتند. نان ها بیات می شوند اما کیک نرم و تازه می ماند.
برای تازه نگه داشتن كیک میوهای: چند قاچ سیب كنار كیک بگذارید و آن را در یخچال نگه دارید.
#هنر_در_خانه #سبک_زندگی
#کرونا_را_شکست_میدهیم
#در_خانه_بمانیم
#پویش_خانه_ی_مهر
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr