🏴 💎 #کلام_ناب
❤️ به زبان خودتان با امام رضا علیهالسلام حرف بزنید
«سعی کنید درحرم امام رضا علیهالسّلام ولو دو دقیقه، ولو پنج دقیقه، دل را فارغ کنید از بقیّهی شاغلها و متّصل کنید به معنویّتی که در آنجا حضور دارد و حرفتان را بزنید. به زبان خودتان هم با امام رضا علیهالسّلام حرف بزنید. اشکال ندارد. گفت:
گوش کن با لبِ خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست.»
🎙 رهبر انقلاب حفظهالله
🗓۱۳۸۲/۱/۶
#شهادت_امام_رضا
◼️◾️▫️◾️◼️
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#عرض_ارادت
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ
📸فاطمهعباسی
〰️🌹〰️🌹〰️🌹〰️
@astanehmehr
📖 #کلام_امیر
💠 آباد کردن دل با یاد خداوند متعال
🔻و از وصیت های آن حضرت -علیهالسلام- است(به احتمالی به پسر بزرگوارشان امام حسن علیه السلام):
🔸فَاِنّى اُوصيكَ بِتَقْوَى اللّهِ ـ اَىْ بُنَىَّ ـ وَ لُزُومِ اَمْرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَ الاِْعْتِصامِ بِحَبْلِهِ ؛ وَ اَىُّ سَبَب اَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ؟!
🔹پسرم! تو را سفارش مى کنم به تقواى الهى، و ملازمت امرش، و آباد کردن دل به یادش، و چنگ زدن به ریسمانش ؛ و کدام رشته محکم تر از رشته بین تو و
خداوند است اگر به آن چنـگ زنى؟!
📔 نهجالبلاغه، بخشی از نامهی 31، ترجمهی استاد انصاریان
#امیرالمؤمنین_علیهالسّلام
#امام_حسن_علیهالسّلام #تقوا
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
#خاطرات_مامان_9
#کور_سوی_امید
🎨#معصومه_آیدین_ترکیه
هیچ وقت توی این پنج سال به مامان و دیگران نگفتم که بچه دار نمیشم.
حرف از بچه به میون می اومد ، از اعصاب آدمها می گفتم و اینکه سرشون درد می کنه برای دردسری بزرگ بنام بچه.
همیشه از آزادی گفتم و سفرهای زیارتی و سیاحتیم رو براشون شمردم.
نمیخواستم با حرفها و تجویزهاشون درگیر بشم و یا خاطرم مکدر بشه؛
خصوصا مامان اگه می فهمید من بچه دار نمیشم خیلی خودش رو اذیت می کرد .
احتمالا لیست غذاهای مفید و درمانگر از یک طرف و پرس و جوهای هفتگیش از طرف دیگه می تونست باعث رنجشم بشه و آرامشم رو بگیره.
با فهمیدن مامان اگه تا اون روز مشکلم بچه دار نشدنم بود بعدش دیگه مشکل اساسیم بچه دار نشدن دختر مامانم و نوه دار نشدن مامان می شد.
حورا اولین آدمی بود که محرم رازم شده بود.
بدون ریحانه اومده بود خونمون و گفت میثم ریحانه رو برده خونه مادرشوهرش "مهمونی".
من داشتم دست گرفتن "دفتین" و شونه" رو برای بار صدم به حورا آموزش می دادم. هنوز دستاش می لرزه شونه رو دستش بگیره و مدام عذرخواهی می کنه.
روسریش رو روی دهنش گرفته بود و داشت چندسانتی متری من "پود" می داد.
گفت آبجی ببخش اگه بو میدم.
دستش رو گرفتم بعد روسریش رو از روی دهانش برداشتم و گفتم عزیزمن تو اصلا بو نمیدی فداتشم ول کن این روسری رو.
اعتماد بنفس صفر... یادگیری صفر اما خانمی هزار...
داشت برام تعریف می کرد به خواهراش گفته یه همسایه مهربون داره که بهش قالی یاد میده . لبخند می زدم و حرفهای شیرینش رو گوش می دادم.
جملاتش رو خیلی قشنگ ادا می کرد. طرز انتخاب کلماتش عالی بود دلم می خواست از حرف زدنش برای شخصیت رمانم الهام بگیرم. گفت به آبجی هاش گفته که من براش کاسه همسایگی بردم . حلوای حاج قاسم عزیز رو می گفت. میگم که جملاتش قشنگ بود.
هنوز پاش باندپیچی بود و دلم می سوخت دردهای این دخترو می دیدم. هر روز یه دردی داشت دیگه.
خلاصه از اتفاقات و حوادث و بیماری رهایی نداشت ؛ خصوصا تنها بودنش توی این شهر ، باعث می شد دلم نیاد که از خودم برونمش.
همه خانوادش توی شوش دانیال زندگی می کردند. تنها راه ارتباطیش با خانوادش همین تلفن موبایلش بود. یه موبایل خسته و قدیمی که فقط می شد باهاش الو بله کنی.
میثم توی شرکت معروفی کار می کرد و معمولا دوشیفت مشغول کار بود. احتمالا وضع مالی و حقوق خوبی داشت اما از زندگیشون چنین چیزی پیدا نبود.
امروز قرار بود ساعت دو نیم احسان از محل کارش برگرده تا سه ونیم بریم مسجدی که همکاراش بهمون معرفی کرده بودن.
همکارش می گفت یه دکترخیلی خوب هر هفته مستقر میشه توی مسجد و بیماریهای مردم رو درمان می کنه.
خیلی امیدوار بودم تا این کورسوی امید بتونه مشکل مارو هم تشخیص بده و درمان بشیم تا یه بچه ناز مثل اونی که تو خوابام می بینم بیاد توی خونمون.
✍#مطهره_پیوسته
🎈👶🦋🐣🎈👶🦋🐥🎈
@astanehmehr
🍃 #مهر_و_ماه
چه زیبا، دو ماه عزاداری را با گریه بر غمِ تو به پایان بردیم...
به پایان آمده روضه، غَمَت اما به پایان نه
همان غم فراقی که قلب خواهر را به شعله کشاند
همان دلتنگیهایی که ادامهدار شد و در تاریخ به جا ماند درون قلب عاشقانت...
روضه خوانی میگفت: «اگر دلت تنگ مشهد شد، به خواهر سلطان بگو: حالا که به اشتیاق دیدار برادر به ایران آمدی ولی با غم فراقش، چشم از این دنیا بستی
مرا روانهی مشهدش کن تا به نیابت از تو، برادر را زیارت کنم؛
آنوقت میبینی چه زود کار و بار سفر مشهدت جور میشود.»
بانوجان، نائب الزيارة نمیخواهی؟
دلتنگی، بیچاره کرده ما را...
#امام_رضا #ربیع_الاول
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr | «آستانِ مهر»
#عرض_ارادت
دلم هوای پرواز کبوتران حرمت بر بامِ گنبد طلائیت را کرده.....
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
🌸 #مهربانو
✅ ترفند استفاده از خمیر دندان
اگر جای میخ یا سوراخهایی مانند آن روی دیوار گچی، زیبایی منزلتان را تحت تاثیر قرار داده، این مطلب را بخوانید، ذخیره کنید و سپس برای اطرافیانتان ارسال کنید.
⬅️ با کمک یک خمیردندان سفید رنگ میتوانید به راحتی سوراخهای روی دیوار را پرکنید.
با پر کردن خمیردندان در سوراخها کمی منتظر بمانید تا خمیر خشک شود آنگاه خواهید دید که دیوار مثل روز اول به نظر میرسد.
#خانه_داری #بازسازی
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#تلنگرانه
کار جهادی یعنی بخواهیم خدا ببینه نه بنده ی خدا.....
•┈┈••••✾•🌷•✾•••┈┈•
@astanehmehr
📖 #دو_خط_شعر
از خیابان اِرَم رد میشود ابيات من
میرود شعرم زیارت با همه حاجاتِ من
با سلامی این حرم را بوسه باران میکند
باز هم با عاشقی طی میشود ساعاتِ من
هر چه با ایوان آیینه صمیمیتر شدم
بیشتر شد شوقِ من! تکثیر شد لذّاتِ من
دارد از زهرا(س) نشان! دلداده اش هستم که هست
عمهٔ سادات نامش؛ فاطمه ساداتِ من
دلبخواهش میشوم هر روز نذر مادرش
کم شود کاهی اگر از کوهِ ایراداتِ من
خواندمش بی بی کریمه تا که دستم پُر شود
تا بگردانَد کرَم را جزو خُلقیاتِ من
خواهر شاه خراسان، عشق اجداد من است
دوستش دارند حتی تک تکِ امواتِ من
آرزو دارم بخوانم این زیارتنامه را
آنچنان با معرفت که دل بماند ماتِ من
إذن از موسی بن جعفر(ع) از ازل دارم اگر
هست نذر حضرت معصومه(س) احساساتِ من!
✍🏻 مرضیه عاطفی
#بانوی_کرامت #نگین_قم
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
🕊 #شهد_عشق
«رابطهاش با زن و فرزندانش رابطهای بود که خدایش از او انتظار داشت. او همسر بی نظیری بود و از ابتدای زندگی به من گفته بود مرز بین من و تو خداست و خدا در زندگی ما حاکم است و من تا زمانی از زندگی راضیم که خدا راضی باشد.
این قید زمانی زندگی را سخت میکند که همدلی و همفکری بین زن و شوهری نباشد.»
🎙 سیده طیبه ابطحی همسر شهید
🗓 ٧ مهرماه، سالگرد شهادت شهید هاشمی نژاد به دست عوامل منافقین
#سیره_خانوادگی_شهدا
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#عرض_ادب
اگرچه وصل نصیبمنشد همین کافیست
یکـی دو بار ، حـوالی یار دیـده شدم . . .
〰️⚜〰️⚜〰️⚜〰️
@astanehmehr
#دلنوشته
تیک تاک
تیک تاک
نگاهم بین عقربه های ساعت سر میخورد و رو به پنجره میرسد که امتداد مسیرش کوی توست .
بیقرار و سرگردان
در میان امواج التهاب و اضطراب
دلم وعده میدهد
وعدهی دیدار
که تو میآیی
و چه زود است که جمع میشود این فاصلهها
آقا جان !
من به عشق حضورتان آواز قناری را در گوش دشت خواندهام ، گیسوی گلگون گلبرگ ها را به دست نسیم سپردهام و تاج آسمان را از خواب ناز بیدار کردم تا بگویم
:(( حاضرم ، عالمی را برای آمدنت مهیا کنم )) .
مولا جان العجل
يک روز نسيم خوش خبر مي آيد
بس مژده به هر کوي و گذر مي آيد
عطر گل عشق در فضا مي پيچد
مي آيي و انتظار سر مي آيد
📝 فاطمه پاکدامن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
📚#معرفی_کتاب
⬅️ نام: جنگ پُر مَلات
✍🏻 نویسنده: فاطمه تقیزاده
🔸«جنگ پرملات» با نثری طنز روایت خاطرات طنزحسین پاینده از رزمندگان لشکر 17 علیبنابیطالب علیهالسّلام قم را روایت میکند.
🔹این کتاب ضمن پرداختن به بخشهایی از زندگی حسین پاینده با شهرت حسین ملات، فضای شاد و طنزی از جبهه و جنگ ارائه میدهد.
حسین ملات رزمندهای که هر کجا پا میگذارد خنده و شادی با خود میآورد.
🔖 برشی از کتاب:
یکروز دور از چشم آدمِ خجالتی درونش رفت سراغ فرمانده گردان و گفت: «پاسگاه زید که قسمت من نبود، میتونم نهرعنبر رو بهنام خودم بکنم؟» ابراهیم جنابان با تعجب پرسید: «به نام شما؟» حسین سرش را کج کرد و با حسرت گفت: «بله دیگه! من که توی قم بهجز یه موتورگازی چیزی ندارم. میخوام وقتی شهید شدم بگن پاسگاه شهید حسینملات! میخوام صاب پاسگاه باشم.» فرمانده چارهای جز موافقت نداشت. گفت: «قبول! به شرطیکه کسی دور و برت نباشه و تو رو نبینه.»
#هفته_دفاع_مقدس #ادبیات_پایداری
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
#زائر_کوچولو
🔸شما می توانید عکس فرزند دلبندتان را حین عرض ارادت به بانوی کرامت به آیدی زیر:
@karimeh_135
ارسال کنید.
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
💐 #عرض_ارادت
و به نام آنکه به ید قدرت از گِل آدم دل کرد
رو به آستان با صفایت میایستم و عطر خوش ضریحت را به درون پر رنگ و نگار خود میفرستم تا که از عطر شما تمام وجودم رنگ خدا بگیرد .
ای بانوی زیبایی ها !
این مژده ، ترنم لب های فرشتگان کویت گشته : (( صفر به پایان رسید )) .
السلام علیک یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها
📸 امیر حسامی نژاد
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها
@astanehmehr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💑#همسرم_باش
💝شکار قلب همسر
قانون دوم از ۳ قانونی که آقایان باید در زندگی به کار بگیرند
#جلسه_پنجم
#قسمت_سوم
#استاد_اخوان
➿🌷➿🌷➿🌷➿
کانال رسمی " آستان مهر" حرم
#حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
#خاطرات_اربعین_من
#ارسالی_شما
بسم رب الحسین ع
کربلای اربعین 1401 ، 13 تا 20 شهریور
کاروان دختران حاج قاسم صدرا
اربعین امسال اصلاقرار نبود راهی کرب و بلا شوم ، نه پولش را داشتم ، نه شرایطش را و نه خیلی از ملزومات دیگر سفر را ،
اما آنوقت که مقصد، حسین بن علی ع است باید همه ی اسباب و علل دنیایی را کنار گذاشت و تنها به محضر خود ارباب متصل
شد ، اما آنوقت که یار ما در کرامت و رأفت مثل و مانند ندارد ، نباید از پیش برچسب امسال که زائرش نیستم به خود زد ، چرا
که اگر او بخواهد همه شرایط را مهیا میکند ،
مگر کم شنیده ایم الطاف این خاندان کرامت را....
اما نکته ی مهم بعدی اینکه به قول حاج آقا تقدیری ، مسئول کاروان مان، هرکسی را که خریده اند ، هر آنکه اینجا آمده است ،
هر آنکه در مسیر رسیدن به کربلای حسین ع گام برداشته ، هرکه به مهمانی ارباب دعوت شده است ، قطعا با او کاری دارند و
قطعا رسالت و وظیفه ی عظیمی بر دوش او نهاده اند و بی شک ما در این سفر همچون سربازی هستیم که برای انجام وظیفه
آمده ایم ، حاال وظیفه مان چیست؟
راه حسین علیه السلام و حکایات و ماجراهای طریق الحسین ، که این وظیفه کامل ما
نشر و گسترش فرهنگ اربعین ، روایت اربعین است.
مگر می شود کسی بهشت برود ، بهشت و بهشتیان را ببیند و از آنچه دیده روایت نکند ، مگر می شود کسی تا چشمه ی
آب برود و تشنه برگردد ، باید شور و شوق اربعین و قدرتش را به گوش همه رساند ، طوری که آرمان مردم ما ،حضور در
مشایه و چشیدن این احواالات باشد
لذا هم حضور و هم روایتگری ما در اربعین یک وظیفه است
خاطره ی اتفاقات به دور از تصور ما بود به قول خودمان به حقیقت مهمان سفره ی اهل بیت بودیم :
اخرین لحظات سفر ، حاج آقا ، خطاب به همه مان فرمودند که موظفیم خاطره ای از این سفر بنویسیم و برایشان ارسال کنیم ،
من هم گوشه ای خلوت و شروع کردم از هر خاطره ای که به یاد داشتم ، کلیدواژه ای بنویسم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که
وجه اشتراک یک سری از اتفاقاتی که افتاده این است که بدون برنامه ریزی قبلی قسمت ما رقم خورده ، با خود گفتم چه
خوب میشود اگر این اتفاقات را بنویسم :
اول از همه اینکه حضور خودم به شخصه در این کاروان و کربلارفتنم ، کاملا اتفاقی بود ، تا چند روز قبل از حرکت کاروان ،
نه پولش جور شده بود ، نه سایر شرایط و ملزومات سفرم ، اما خیلی عجیب ، خود ارباب همه چیز را جور کرد و شرایط فراهم
شد که من هم کربلایی شوم ، سفر که آغاز شد ، بهمان گفتند خیلی اتفاقی یک هتلی در کربال فراهم شده و آنجا قرار است محل
اسکانمان در کربال باشد ، به کاظمین که رسیدیم بعد از ساعات بسیاری در راه بودن و خسته و تشنه و گرسنه و به دنبال غذا گشتن ،
امام کاظم و امام جواد علیهمالسلام ما را به شیرینی و آبمیوه ای دلچسب مهمان کردند و درست روبه روی گنبدشان ، یک خانواده بهمان
نذری خوشمزه ای دادند ، چیزی که اصلا پیش بینی نشده بود ، آن زن و شوهر به حدی به ما عزت و احترام گذاشتند که حقیقتا
خجالت کشیدیم و شرمنده ی محبت بسیارشان شدیم ، به نجف که رسیدیم باز یک اقامتگاه خیلی خوبی قسمت مان شد که تا به
حال به کسی اجازه ی اسکان در آن مکان را نداده بودند ، صافی صفا را میگویم ، جایی که طبقه ی پایینش مزار شهید مجربی
بود که حاجات بسیاری را داده بود ، موقع خروج از نجف ، بعد از وداع با علی بن ابی طالب ع، باز حضرت ما را مهمان
مزار شهید دیگری کردند ، مزار ابومهدی المهندس ، مزاری که به عبارتی آرامگاه حاج قاسم هم هست ، چرا که این دو دوست
در اثر انفجار، بدنشان با هم مخلوط شده است و حاال اینجا ، هم مزار ابومهدی است و هم حاج قاسم ، این هم اتفاق دیگری بود
که بدون پیش بینی رقم خورد و اصلامگر از اهل بیت چیزی به جز لطف و رحمت و مهمانی های بی نظیر میتوان انتظار
داشت ؟!..
✍ الهام عسگری از قم
@astanehmehr
قسمت یازدهم 1361.mp3
13.03M
🎧 #رمان ۱۳۶۱
😊🍃
بااحمد همراهید؟
توی قسمت قبلی دیدیم مجید نرم تن راست قامت شده بود و خانم جونشو خیلی خوشحال کرده بود میگفت توی جبهه لوله کشی میکنن و میخوان نفت عراق رو بدزدن😳 ....
آه دوباره مجید میخواد برگرده که دنیایی از غم تو دل احمد لونه کرد ولی روی تصمیمش مصمم تر شده که ....
امیدوارم این رمان قشنگو دنبال کنین 😊
🎙 با خوانش هنرمندانه نویسنده ی کتاب: مطهره پیوسته
#قسمت_یازدهم
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr