💌#مادرانهای_عاشقانه_۴
❤️مریم گُلی!😊
یادم آمد روزی را که قرار بود از سلامتی تو اطمینان پیدا کنم و اعضای بدن تو را بررسی کنند... تو هنوز یه موجود شیشه ای و ظریف بودی!😁
چقدر دوست داشتم بشنوم: «خانم بچهتون دختره!😍»
بالاخره لحظهی حساس و مهم زندگی من فرا رسید! همه جوره راضی بودم و فقط سلامتی تو را میخواستم اما به دختر بودنت ... دل بسته بودم!
به دسته گل داشتن، امید داشتم ... دختر دسته گل است!
به انیس داشتن و به قول امامان ما ، به فرزند بهتر داشتن! دل بسته بودم ...
بله! دختر، فرزند بهتر است!
انیس است!
تمیز است!
غمخوار است!
خودم یادم است اینها را خواندم در یک کتاب...
صحبت خانم دکتر تمام شد. تو سالم بودی... اما من مثل افراد طلبکار به خانم دکتر نگاه کردم 😁و گفتم :
- جنسیتاش معلوم نیست؟! قلبم به شماره افتاده بود...
- بذار ببینم... «بچهتون دختره!»
حالا چطور از خجالت خدا در بیایم؟! 😁 حالا چطور این لحظهی باشکوهِ دختردارشدن را وصف کنم ؟؟ گاهی فقط باید سجدهی شکر رفت ...!
حالا نگران جهیزیه و شوهر کردنات باشم ؟؟😁 هیچ وقت شیرینی داشتن تو را با این افکار تلخ نخواهم کرد !
تو دستهگل من هستی، 💐 و روزیات با خداست...❤️
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝بر گرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۴ ❤️مریم گُلی!😊 یادم آمد روزی را که قرار بود از سلامتی تو اطمینان پیدا کنم و ا
💌#مادرانهای_عاشقانه_۵
❤️ در انتظار یک گُل!
دختر کوچولوی نازنینم! 👼حالا چقدر ذوق دارد انتظار تو را کشیدن ، چقدر شیرین است دیدن دخترکان معصوم و دیدن لباسهای چیندار در ویترین مغازهها و غش رفتن برای تو...😊❤️
یادم آمد شبها در آشپزخانه روی یک صندلی زرد رنگ مینشستم و به شکمم که حالا مثل یک توپ بسکتبال شده بود ،😁 نگاه میکردم و جولان دادن تو را تماشا میکردم، چقدر تکان میخوردی!
مثل ماهی در تنگ شیشهای جست و خیز میکردی و چپ و راست میرفتی...
💞چه ذوق و شوقی داشتم!
اما عجب آدمی بودم من !😳 اگر زیاد تکان میخوردی نگران میشدم ، اگر تکان نمیخوردی هم نگران میشدم! 😁
مادر است دیگر! ❤️
💬شنیده بودم اگر برای تو سورهی «والعصر» بخوانم ، صبور میشوی... شبها برنامه ریزی میکردم و برای تو قرآن پخش میکردم.
روزها هم برای تو حرز و دعا میخواندم ، مثلا آیت الکرسی...
البته کنار اینها، شب و روز فکر خوراکیهایی بودم که برای سلامتی تو مفید است ؛ مثلا «به» برای زیبایی تو ، خربزه برای خوشخنده شدنِ تو😁 و هر چیزی که یک آدم میشود بخورد و خاصیت دارد!
یادم آمد انقدر میخوردم که احساس انفجار داشتم گاهی.😂 آخر کار هم ، دکتر گفت کمتر بخور!! و مجبور شدم چند ماه آخر را رژیم بگیرم !!😁
خیلی شیرین است نگهداری از تو و فکر تو بودن... اصلا زندگی یعنی همین.❤️
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝بر گرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۵ ❤️ در انتظار یک گُل! دختر کوچولوی نازنینم! 👼حالا چقدر ذوق دارد انتظار تو را
💌#مادرانهای_عاشقانه_۶
❤️ برگی دیگر از دفتر عشق
انیس مادر!
یک شب که خودم در خانه تنها بودم ، احساس کردم تو داری از دست میروی! هنوز چند ماه به آمدنت مانده بود اما...
خیلی نگران شدم ، طوری که احساس کردم تمام زندگیام دارد از دست میرود. چقدر ترسیدم ، اصلا داشتم میمردم از ترس.😐😁 رنگم مثل گچ، سفید شده بود، البته چیزی سفیدتر از گچ بلد بودم هم میگفتم!😁 داشتم مَحو میشدم!!
اما الآن دارم میخندم که تو را دارم ! آن موقع واقعا ترسیدم...
به پدرت زنگ زدم و گفتم بیا که بچه دارد از دست میرود! چه مثبت اندیشیِ افتضاحی!😁 البته بعد به خودم گفتم محکم باش، بالاخره بارداری هست؛
کم و زیاد دارد...
نگرانی دارد...
غصه دارد...
شادی دارد...
نگاهت به خدا باشد...
این روزها هم به چشم بر هم زدنی ، میگذرد و به زودی تو چراغ خانهمان میشوی و انیس نفسهایمان.😊❤️
آن شب چقدر دنبال دکتر گشتیم و چقدر چرت و پرت در مورد تو شنیدیم و چقدر نگران شدیم! اما تو هیچ مشکلی نداشتی...
✅مسئله فقط این بود که تو شروع کرده بودی به ضربات سخت و سهمگین و من خیلی ترسو بودم و به جای شادی ، احساس خطر کردم!!😂
مادرت ترسو نیست اما ! عاشق است... عاشق!❤️😁
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۶ ❤️ برگی دیگر از دفتر عشق انیس مادر! یک شب که خودم در خانه تنها بودم ، احس
💌#مادرانهای_عاشقانه_۷
❤️ علفخواری!😁🤭
غنچهی زیبای مادر! 🌹
یادت هست برایت گفتم که انقدر خوردم تا گاهی به مرز انفجار میرسیدم!😁
همین خوردنها باعث شد سهم من علفخواری شود! 😂 چرا ؟؟ چون دیابت بارداری گرفتم !😐
اول که دکتر گفت واااای چقدر قندت بالاست، خیلی نگران شدم ، مخصوصا نگران اینکه چه بر سر تو خواهد آمد!؟ اما نه پرخوری دست من بود ، نه این دیابت ... بعد هم متوجه شدم که این دیابت موقت هست و با آمدن تو خواهد رفت!😁
به خاطر اینکه وزن تو خیلی بالا نرود ، دکتر به من گفت بهتر هست یک دکتر تغذیه بروی !!😐😁
وقتی که رفتم ، برنامهای به من داد که بیشتر سبزیجات و کاهو در آن بود و من مجبور شدم چند ماه آخر، علفخواری کنم...
الان یکدفعه یاد مامانبُزی افتادم.😂😂
سر شنگول و منگولش سلامت !😁
هر وقت گرسنه میشدم باید اینها را میخوردم مثلا: !😄
✅ فلفل دلمه
✅کاهو
✅سبزی خوردن
✅ خیار
✅گوجه
✨ وقتی شب تا صبح روی صندلی در آشپزخانه بنشینی و فکر کنی که چه چیزی مانده که نخوردی...😂 سرنوشت تو همین خواهد شد!🤭😁
البته غذا هم میخوردم ، اما مثلا آبگوشت ، اگر چهار کاسه خورده بودم الان باید نصف کاسه میخوردم !😒😁
تازه انقدر کاهو خوردم که یک بار یکی از دندانهایم با کاهو افتاد بیرون😁. تصور کردم که کاهو سنگ دارد ، دیدم نه ! ندارد.
یادش بخیر یک سیخ از آن دندان باقی ماند که مدتها به خاطر نگهداری از تو نتوانستم آن را بکشم و تحمل میکردم.
مادر است دیگر .❤️ عشق میکند با بوی تو و نگهداری تو و دیدن سلامتی تو...
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۷ ❤️ علفخواری!😁🤭 غنچهی زیبای مادر! 🌹 یادت هست برایت گفتم که انقدر خوردم تا گ
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۸
❤️خدا کند که ببینم رسیدنت را من...🧕👶
💗 هفتهها برای من به کُندی سپری میشد...
اصلا انسان وقتی دارد مادر میشود خیلی چیزها یاد میگیرد...
مثلاً انسان #انتظارِ زیبا را میآموزد، چطور؟؟
وقتی چند ماه زودتر همه چیز را برای حضور موجودی پاک و عطیهای الهی آماده میکنی... به به🙂 از گهواره گرفته تا لباس و شیشه شیر و پستانک و تمام وسایلی که برای نگهداری این مخلوق نازنین الهی نیاز هست... حتی چیزهایی که برای شاد کردنش نیاز هست... جغجغه ، عروسکهای ناز ...
نگاهم روی کمد و تزیینات و تمام چیدمان وسایل تو چرخید... همه چیز مرتب بود...خوشحال بودم ، داشتم مادر میشدم، دیدم تو هنوز نیامدی و من چقدر آمادهی پذیرایی و تحویل گرفتن تو هستم... هر روز فکر یک وسیله برای تو و یک قدم سمت تو و در آغوش گرفتنت...
مثلاً یک روز برایت شال و کلاه بافتن...
یک روز دنبال لباس نیم وجبی!
روز دیگر دنبال جوراب چهار سانتی ...
آری... اصلا انتظار همین است!
یکی #انتظار است که میآموزی خیلی قشنگ!
دیگری #صبوری ، اینکه خیلی نمونه دارد! یادم آمد زمانی که لگدهای جانانه میخوردم و از خواب ناز با فریاد میپریدم، دندههایم را هدف گرفته بودی جانا !😁❤️ چه عاشقانهی الهیِ قشنگی...😍
دیگر تمام وجود مرا گرفته بودی و گویی تو هم بیتاب آغوش من بودی که بیرون بیایی و با هم سفر خود را تا خدا آغاز کنیم ...🙂
من هم قبول دارم سخت است ؛
بیخوابی، سنگینی ،درد و نگرانی هفتههای آخر ...
گاهی شاید درک نکردن برخی اطرافیان ، دنیاست دیگر ، با همین کم و زیادها قدرمان سنجیده خواهد شد و إنشاءالله بهشتی میشویم.
💐 اما ... قرار بود #بهشت زیر پاهایم کشیده شود...
💐مگر شوخی است بهشتی شدن؟؟؟🙂
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۸ ❤️خدا کند که ببینم رسیدنت را من...🧕👶 💗 هفتهها برای من به کُندی سپری میشد.
💌#مادرانهای_عاشقانه_۹
❤️در آرزوی زاییدن!😂
دخترکم! عزیزکم! انیس لحظههای تنهاییِ مادر!
چند هفتهی آخر خیلی پیاده روی کردم که بلکه آثاری از آمدن تو در خودم ببینم ! اما خبری نبود که نبود...😐
بعضی شبها انقدر پلههای داخل خانه را بالا پایین رفتم و ساعتها در خانه قدم زدم اما فایده نداشت انگار!
یادم هست گاهی میخواستم خودم را بزنم.😂 چرا بزنم؟! خب معلوم است دیگر ! هیچ آثاری از آمدن ملکهی زندگیام نبود، هر چه راه میرفتم... ورزش میکردم! البته یواشکی بگویم کسی نفهمد؛ بعضی وقتها هم گریه میکردم!😂😐
شاید هم تو دلت میخواست برای همیشه به من بچسبی کلک.😁
موقع پیادهروی احساس میکردم میخواهم راه بروم اما چندین نفر تنومند و قوی مرا به عقب میکشند و میگویند نرو و من مثال رستم به جلو میتازیدم!!😂 جانا سنگین شده بودی و مثل هتل پنج ستاره مقیمِ جانِ مادر!
بالاخره شمارش معکوس آغاز شد و داشت میرفت که به هفتهی چهل و یکم برسی دلبرم!😁
اما مثل همیشه خدا کمک کرد و لحظات بینظیر و به یادماندنی آمدنت نزدیک شد...
مانند یک مادر قوی لباس پوشیدم و خیلی شیک و مادرانه و عاشقانه به بیمارستان رفتم.😁
ساک تو را که از ماه هفتم بسته بودم.😂 به عشق دیدنت؛
✓یک دست لباس صفر نوزادی گوگولی دخترانه
✓پوشک سایز یک
✓کهنه
✓پتو....
البته شنیده بودم در مفاتیح الجنان دعاهایی هست برای راحت زایمانکردن، آنها را هم نوشتم و همراه خودم بردم، راستش را بخواهی، دلگرمی عجیبی به من داد...
خیلی سخت بود و نگران بودم که چه خواهد شد؟ اما اینجاها آدم باید دلش به یکی گرم باشد که قویتر از همه هست وگرنه کم میآورد حتما، کی بهتر از خدا؟
من هم دلم را دادم به خدا و رفتم به امید سالم بغل کردنت...❤️
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۹ ❤️در آرزوی زاییدن!😂 دخترکم! عزیزکم! انیس لحظههای تنهاییِ مادر! چند هفته
💌#مادرانهای_عاشقانه_۱۰
✨ طعم شیرین بستری شدن!😁💐
صبح روز دوشنبهای در بهمن ماه زمستان، ناشتا خورده نخورده حاضر شدم...
چه لذتی دارد بیمارستان بروی وقتی میخواهی چراغ خانهات را با خود به خانه بیاوری...
چه بیمارستانرفتنِ شیرینی!😁
خلاصه... رسیدم دم درب بخش زایمان! یک مادر دیگر هم آنجا بود و معلوم بود که از اضطراب زیادی، رنگ و رو و حال و روزی ندارد! تازه میخواست به طور اجباری با کلی پول ، دلبندش را با عمل سزارین به دنیا بیاورد!...😔
اما خودمانیم هر چیزی طبیعیاش بهتر است و بیشتر خاصیت دارد.!😂
به من گفت تو نگران نیستی ؟؟ گفتم: «دیگه هر چی خدا بخواد!»
یواشکی بگویم : تازه من از اتاق عمل رفتن، میترسیدم!😁
بالاخره نوبت من شد که وارد بخش شوم و شکوهانگیزترین بستریِ بیمارستانیام را آغاز کنم.😁🤲
اول ،قلب تو را چک کردند و وضعیت را بررسی کردند ، بعد هم یک اتاق به من دادند که تنها من آنجا بودم و تو و خدایی که تو را به من هدیه داد، دخترک شیرینم.❤️
گهگاه ماماهای بخش هم رفت و آمد داشتند...
دستگاهی که کنار من بود مدام صدای زیبای قلب تو را پخش میکرد... زیباترین موسیقی زندگیِ یک مادر.😊❤️😁
نمیخواهم بگویم خیلی شجاع بودم و همه جوره تحمل کردم، به هر حال لحظه ای برایم پیش آمد که از شدت درد، خودم درخواست دادم که بروم اتاق عمل و دیگر تو را دربیاورند و راحت شوم!😁
اما خدا را شکر از اتاق عمل نجات پیدا کردم !
چون دیری نپایید که دردهای شیرین به من هجوم آورد😁 و لحظات هیجان انگیز و شیرین آمدنت نزدیک شد و هر لحظه منتظر بودم که روی ماه دخترکوچولوی خودم را ببینم و از ته دل خدا را شکر کنم...
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۱۰ ✨ طعم شیرین بستری شدن!😁💐 صبح روز دوشنبهای در بهمن ماه زمستان، ناشتا خورده
💌#مادرانهای_عاشقانه_۱۱
❤️ در انتظار زندگی!
درد هر لحظه بیشتر میشد و فاصلهی حملات کمتر😁
اضطراب و ترسی آمیخته با عشق و شور و افتخار...!
نازنینِ مادر...❤️
من واقعا نمیدانستم تو چه شکلی هستی و این خیلی غافلگیرانه و عاشقانه است که یک مادر ، منتظر دیدن روی ماه جگرگوشهاش باشد... آن هم مادری که شاید شدیدترین دردهای زندگی اش را دارد تحمل میکند.
میمیرد تا زندگیاش را ببیند، تو زندگی هستی دخترک معصومم.😘
این لحظه را هر زنی با اختیار از دست بدهد ، واقعا ضرر کرده و خودش را از شیرینترین و پرافتخارترین اتفاق زندگیاش، محروم کرده...
این لحظه هزار بار تقدیم مادران!😂
در همان لحظات پیچش درد!😁 ماما همراهم برایم سورهی انشقاق پخش کرد! خیلی عالی بود.
چون هم قرآن و یاد خدا برایم آرامش عجیبی داشت و هم سورهی انشقاق را شنیده بودم که برای زایمان راحت خوب است.
بالاخره بعد از ساعتها زجر و عشق و درد و پیچش!😁🤲 تو را در آغوش مادر گذاشتند و من هم از ته دل خدارا شکر کردم، با چشمان ریز و کوچولویت این طرف و آن طرف را نگاه میکردی ...👶
و این یعنی آغاز زندگی...❤️😍💐
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌#مادرانهای_عاشقانه_۱۱ ❤️ در انتظار زندگی! درد هر لحظه بیشتر میشد و فاصلهی حملات کمتر😁 اضطراب
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۱۲
❤️ آغاز شغل مبارکِ بچهداری😁
هنوز بند ناف تو را جدا نکرده بودند...
شب قبل مطالعه کرده بودم که بعد از دیدنت ، چه برایت بخوانم که سعادتمند و خوشبخت و سالم باشی، یادم آمد که در کتاب نوشته شده بود بهتر است قبل از جداشدن بند ناف برای دلبندمان اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ بگوییم...
من هم گفتم میخواهم برایش اذان بگویم ...
در همان لحظه صدایی شنیدم که گفت صبر کن بند ناف را جدا کنیم!
گفتم: نه! نه! همینطور میخواهم بگویم.
چقدر خوشحال شدم وقتی قبول کردند.
با صدای خسته و لرزان اما پر از عشق برایت اذان و اقامه خواندم ، اما خیلی سریع...
تازه این را هم شنیده بودم که کمی تربت امام حسین علیه السلام به تو بخورانم ،قبل از هر چیز! در خوشبختی تو مؤثر است...
این را هم خودم در دهانت گذاشتم...
دستهایم تمیز نبود و از ماما همراه مهربانم درخواست دستکش کردم و او هم سریع برای من آورد... دوست داشتم خودم این کار را انجام دهم😊
ناقلا چطور هم میخوردی!😁 بعد هم تو را در گهواره کنار تخت من گذاشتند...
خیلی ضعف داشتم و بیجان و بیحال بودم ... اما آرامشی عجیب ، حاکمِ وجودم شده بود.
یکی اینکه تو را سالم دیده بودم و دیگر اینکه شنیده بودم مادری که زایمان کند از تمام گناهان خود پاک میشود و انگار خودش هم تازه متولد شده!
چه لذتی داشت...
در همان حال که احساس سرمای شدیدی هم در وجودم بود ، موبایلم را گرفتم و به بابایت خبر دادم که تو سالم آمدی خدا را شکر...
چقدر صدایم میلرزید و دندانهایم بههم میخورد...! صدای بزبزقندی شبیه صدایم بود در آن لحظه!😂
فدای سر دخترک نازنینم.😁❤️
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۱۲ ❤️ آغاز شغل مبارکِ بچهداری😁 هنوز بند ناف تو را جدا نکرده بودند... شب قبل
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۱۳
❤️ غش کردن😐😁
تا آمدم ذوق کنم که تو آمدی و خدا را شکر توانستم تو را ببینم و ببویم و عاشقانه در آغوش بکشم... غش کردم !😁
چطور ؟ الان برایت میگویم نازنین مادر...
وقتی تو به دنیا آمدی و تو را به بخش نوزادان منتقل کردند، تازه نوبت من بود که بیایم در بخش مادران که تو را به من بدهند و از بودنت صفا کنم !😁
اما تا بلند شدم که کارها را انجام دهم و بیایم ، افتادم ...! ضعف است دیگر !
آن وسط یک انسان خوش فکر به من شیرینی تعارف کرد !😁 من داشتم میمردم ، عوض اینکه آبی در حلقم بریزند ، شیرینی دادند! آن هم کجا؟؟ در دستشویی 😂😂 گلاب به روی ماهت دخترم 😁
خلاصه با هر مصیبت و زحمتی بود روی تختم برگشتم و چند ساعتی دور از تو در همان بخش زایمان خوابیدم...
انقدر نگران تو بودم که درخواست دادم تو را دوباره برگردانند و روی ماهت را ببینم .😍
در این فاصله آمدند و لباس های تو را گرفتند و بردند تا تو حداقل لخت نمانی!😁
به هر حال خیلی سخت گذشت اما آدم همیشه باید برای سختی آماده باشد ، اصلا آدم با همین سختی ها آدم میشود!😁 البته من آدم نشدم هیچوقت😂
نگران بودم دور از من به تو چیزی بخورانند.😂
مثلا آبقند!😁
چون چند ساعت بود به جوجهی من شیر نرسیده بود...
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۱۳ ❤️ غش کردن😐😁 تا آمدم ذوق کنم که تو آمدی و خدا را شکر توانستم تو را ببینم
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۱۴
❤️ اندر احوالات ترخیص😁🤲
هر چه ماندم که توان حرکت پیدا کنم ، حالم خوب نمیشد!
من هم تصمیم گرفتم هر طور شده خودم را از بخش زایمان خلاص کنم.😂
گاهی این تصمیمات لازم است!😐😁
چکار کردم ؟ دیدم کمی بهترم اما هنوز گیج میزنم! گفتم من بهترم و با ویلچر مرا بردند...
بالاخره در اتاق بستری مادران ، عاشق به معشوق رسید و تو را آوردند کنار من😁😍
تخت کنار من هم مادری بود با مادرش! که مقداری به هم میپریدند😐😁 نمیدانم چرا این مادر و دختر ناسازگاری داشتند... خوب است آدم با مادرش مثل آدم صحبت کند!😁
حالا لحظه شماری برای رهایی از بیمارستان و بردن چراغ خانه ام به خانه ، آغاز شده بود...
اما تا فردا شب من و تو را نگه داشتند و از ما پذیرایی کردند!😂
بالاخره لحظهی ترخیص فرارسید! با چه ذوقی آمادهی ترخیص شدم! انگار همهی امید و آرزویم را داشتم به خانه میبردم!😍😁
مادربزرگ که همراه من بود گفت بچه را بده من بگیرم گفتم نه! ترسیدم از دستش بیفتی.😂😂
خودم در حالیکه احساس میکردم یک تریلر از روی بدنم رد شده، لنگان لنگان تو را به طرف ماشین بردم.😁
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr
آستانِ مهر
💌 #مادرانهای_عاشقانه_۱۴ ❤️ اندر احوالات ترخیص😁🤲 هر چه ماندم که توان حرکت پیدا کنم ، حالم خوب نمیش
💌#مادرانهای_عاشقانه_۱۵
❤️ خاطرهای ناب!😂
این را هیچ وقت یادم نمیرود! وقتی که تو سالم به دنیا آمدی، پدرت و مادربزرگت را در اتاق ما راه دادند که مثلا ما را ببینند، اما اینها با وضعیتی وارد اتاق شدند و چنان رنگ مادربزرگ پریده بود، که انگار آنها زاییده بودند و من باید از آنها دلجویی میکردم.😂
مادربزرگ پیشانی مرا بوسید و گفت مادر شدنت مبارک!😍💐
پدرت هم در حالی که به تو خیره شده بود و چهرهاش گل انداخته بود، میگفت چه گلی هستی بابا!😍🌸
نکته اینجاست که یک دسته گل نرگس خیلی بزرگ برای من گرفته بود که باورم نمیشد انقدر مورد توجه قرار گرفتم.😂
هنوز که هنوز است ناراحتم چرا عکس ندارم از این شاهکار پدرت!😂 آخر آنقدر هوش از سرش پریده بود که حتی یک عکس هم فراموش کرد بگیرد در آن لحظات.😂🤲
✍ مـامـانِ مریــمگُلی
📝برگرفته از واقعیات زندگی یک مادر
#مادرانه #عاشقانه #هدیهی_الهی #لذتِ_فرزند_آوری
📬 عاشقانههای مادری خودتان را اینجا برای ما ارسال بفرمایید.
📲@jelveyedidar
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر #حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
@astanehmehr