این مدرسه حضوری جفت پا پرید وسط برنامه ریزی من ،همه انرژیم پای مدرسه میره دیگه نا ندارم درس بخونم.
یه مزیتی که کرونا داشت این بود که باعث میشد به جای 6 ساعت فقط 3 ساعت بمونیم تو اون زندون.
معلومه همه سخت درحال تعلیم علم و دانشن که پیاما یدونه ام سین نمیخوره.
آفرین فرزندانم.
خسته و کوفته رو زمین پهن میشم و زل میزنم به فرم و سرمه ای خاکی و به چوخ رفته ام. آروم به کتفمی میگم و با حسرت به ایرپادِ میز جلوییم نگاه میکنم و غصه میخورم که چرا من ایرپاد نیاوردم و مجبورم با سیم هندزفری سر و کله بزنم که یه وقت لو نرم.
بهار رو میز من نشسته و قاچاقی لایو جونگ کوک رو میبینه، نمیدونم شایدم شوگاست،اعصابم از نیش بازش خراب میشه با پام جفتک میندازم و اشاره میکنم خفه شه.
معلم عربی داد میزنه «تو چرا رو زمین نشستی؟» آه میکشم و بلند میشم خب الان باید یه دروغی سرهم کنم نه؟
کلافه نگاش میکنم «این فعل منصوبه یا مجرور؟ » لبخند میزنم خب مفتوحه؟
عه بد شد که مفتوح نداریم اصلا، اوه اقای رائفی پور :) صدای عصام تو گوشم میپیچه
«رابا، با با رابا برابا
رابا، با با رابا برابا
رابا، با با رابا برابا
رابا با را را
عم تحكيلي، كل شي فيكي
وأنا هسه هون صافن بكيف جنبي خليكي..... »
سعی میکنم هندزفری رو از گوشم در بیارم زنگ مدرسه میخوره با خوشحالی به قیافه شاکی دبیر که داره غر میزنه نگاه میکنم و دوباره لبخند مسخره ام رو تکرار میکنم .
ای کاش فوق نداشتیم ای کاش.
امروز رفته بودم مهمونی خوشحال بودم که دیگه افطار یه غذای درست حسابی میخورم بعد اینا اصلا افطار نداشتن منِ بدبخت تا 10 منتظر شام بودم
استاریسم؛
امروز رفته بودم مهمونی خوشحال بودم که دیگه افطار یه غذای درست حسابی میخورم بعد اینا اصلا افطار نداشت
روزه های من پرومکس حساب میشن.
استاریسم؛
بچه ها میشه یه فاتحه بفرستین؟ متاسفانه حیوون خونگیم فوت شد
4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخرین لحظات ثبت شده از آن مرحومه مغفوره شادروان.
استاریسم؛
خدایا یا همین الان اذان میگی یا میرم مسیحی میشم.
خدا منو در محاصره دینی قرار داده.
مسیحی ام که بشم باید چل روز گیاهخوار بشم 😞