eitaa logo
Atabe
244 دنبال‌کننده
644 عکس
234 ویدیو
109 فایل
انجمن دانشگاهی توسعه ی علمی و فرهنگی عتبات عالیات جهت ارسال سوالات , انتقادات و پیشنهادات به آیدی زیر مراجعه فرمایید. https://eitaa.com/heidar_110
مشاهده در ایتا
دانلود
روز دوم زیارت مجازی طریق الحسین
از اول مسیر، حاج‌آقا علوی پیرامونِ شبیه شدن زائر به مزور سخنان بسیاری ایراد فرموده بودند. از کارهای مفیدی که در طریق مقدس نجف به کرب‌وبلا می‌شود انجام داد. یکی از رفقای همسفر ما، این‌طور به ذهن مبارکش رسید که: جمع کردن زباله‌های تولید شده توسط زائران، از مسیر راه، کار مفیدی‌ست. و البته فکر خوبی هم بود. اما مشکل اینجا بود که امکانات زیادی برای انجام این مهم نداشت! ایشان کاملا اتفاقی، از انبارِ كيسه فریزری‌هایی که در کوله‌ی بنده بود، اطلاع پیدا کرد. و فکری که به ذهنش رسیده بود را با من مطرح کرد و گفت که نیاز به کیسه‌ی فریزری برای جمع کردن زباله‌ها دارد. گفتم: زندگیم فدای ارباب، "" یک کیسه فریزری که این حرف‌ها را ندارد. اشاره کردم که از پشت کوله‌ام بردارد و مشغول شود. جمعیت خیلی زیاد بود. چند عمود جلوتر، دیدم مجدد آمد و تقاضای مشمع کرد. گفتم خواهش می‌کنم؛ این چه حرفیست، "". خودت از کیفم بردار. خلاصه... هر چند عمود یک‌بار که ما می‌رفتیم در حال و هوای خودمان، این بزرگوار می‌آمد و تقاضای کیسه‌ای می‌کرد. متوجه شدم که در مسیر که زباله‌ها را جمع می‌کند، چند دقیقه یک‌بار کیسه‌ای که به عنوان دست‌کش در دستش کرده بود را هم می‌اندازد به آشغالی. آمد،برداشت رفت آمد،برداشت،رفت آمد برداشت رفت... تا اینکه رو کرد به من و گفت: کیسه‌هایت همین‌ها بود؟ گفتم بله. گفت حیف شد... تمام شدند! خواستم به او بگویم: خادمِ حسابی؛ لااقل دوتایش را برای خودم می‌گذاشتی... ، اما به خودم نهیب زدم: "!" چهارتا کیسه زباله که این حرف‌ها را ندارد. از رفیق‌مان عذرخواهی کردم که امکانات بیشتری برای ارائه‌ی خدمتش در این مسیر نداشتم و با هم به طی کردن طریق پرداختیم. القصه... در طریق مقدس نجف_کرب‌و‌بلا، کار برای انجام دادن بسیار است، بار برای برداشتن از زمین، فراوان است. مهم این است که چه چیز، روزی‌مان کنند. از من به شما وصیت؛ قبل از گام برداشتن به سوی این مسیر منیر، طلب روزی کنید! که باید اذن بدهند. و برای انجام آن کار، از وطن برنامه‌ریزی کنید تا در راه، (زبانم لال) شرمنده‌ی روی مبارک ارباب نشوید. روز دوم
♦️زیارت عاشورا ٣٦ به نیت (حُر مدافعان حرم) شهید ٢٥ ساله در مسیر پیاده روی مجید این نوحه را زیر لب زمزمه می کرد: «پناه حرم...کجا داری میری بگو برادرم...». وقتی برای زیارت وارد حرم شدیم، دیدم که چشم های مجید قرمز شده است. دلیلش را پرسیدم و گفت: «نمی‌دونم چرا تا وارد حرم شدم، چشم‌هام پر از اشک شد...» از مجید پرسیدم: «چه حاجتی داشتی؟» گفت: «فقط از آقا خواستم که منو آدم کنه، همین!»
مردی صدا می‌کرد اشرب زائر آنقدر با این حرفِ ساده گریه کردم...😭 روز دوم سفر
✳️ نماز شب 🍃یکی از فرصت‌های پیاده روی اربعین؛ خوندن نماز شب هست! رفيق اربعینی! ما رو تو خشاب جا بده🙏
روز سوم زیارت مجازی طریق الحسین
ارباب جان ما همه تو هستیم...! شکر چایی تو حکم نمک را دارد.. روز سوم سفر
♦️زیارت عاشورا ٣٧ به نیت 🔹یکی از مؤسسین انجمن عتبه🔹 شهید ٥٩ ساله سردار شهید نصیری از جانبازان 8 سال دفاع مقدس هم بود و مدت طولانی در جبهه‌های سوریه برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) حضور داشت. این سردار رشید دچار مجروحیت شده بود و پس از اندکی مداوا، برای دفاع از حریم آل‌الله(ع) مجددا وارد میدان نبرد شد و به آرزوی دیرینه‌اش نائل آمد.
از شروع پیاده‌روی با یکی دیگه از خادمای گروه تقسیم کار کردیم و قرار گذاشتیم، وقت استراحت جلوتر برم دنبال موکب و ایشون هم همراه گروه باشن. باخودم عهد کرده بودم هربار که میخوام دنبال موکب بگردم به نیت یکی از اصحاب سیدالشهدا(ع) قدم بردارم تا اون موکب رو مهمون این شهید باشیم. هم‌زمان که به دنبال موکب بودم، با شهید نجوا می‌کردم یا روضه‌ای میخواندم و یا به نیتش ذکری می‌گفتم. یک بار به نیت "جون" ، راهی می‌شدم؛ در مسیر به خودم نهیبی زدم که همه منو به اسم خادم ارباب میشناسن، اما خودم بهتر میدونم که هم نیستم! باید بشوم؛ "یک دم نگاه کن که مرا زیر و رو کنی باید عوض شد آدم تو فرق می‌کند" بار دیگه به نیت "سعیدبن عبدالله" راه افتادم، سعیدی که مسیر کوفه تا کربلا را چهار بار رفته و برای خدمت به امامش خودش رو به آب و آتش زده بود؛ „عاش سعیدا و مات سعیدا„ خدایا یعنی میشه من هم زندگی و مرگی سعیدانه داشته باشم؟! روز آخر نیت این بود که مهمان جناب حبیب بشیم. هرچی که نزدیک کربلا می‌شدیم تعداد موکب‌ها کم می‌شد؛ خصوصا برای گروه ١٢نفره. هر موکبی رو که می‌رفتم یا جا نداشت یا به اندازه دو یا سه نفر ظرفیت داشت. هرچی می‌گشتم جای مناسبی پیدا نمی‌کردم؛ دیگه خسته شده بودم و نا امید، صبرم تموم شده بود. به خودم تشر زدم که ! یاد مصیبت‌ها و خستگی‌های حضرت زینب(س) افتادم، از غُرهايی که زده بودم شرمنده شدم تصمیم گرفتم صبرمو بیشتر کنم و باگفتن ذکر به نیت جناب حبیب گشتن رو ادامه دادم؛ داشتم به شب شش محرم و رسیدن حبیب به کربلا و خوشحال شدن اهل خیام از دیدنش و سلام رساندن حضرت زینب از طریق پیکی به او فکر میکردم، که مردعراقی صدام کرد گویا متوجه شد که دنبال جایی برای اسکان هستم. به صاحب موکب گفتم که ما دوازده نفریم(بماند که با چه زبان بی‌زبانی منظورم رو رسوندم) خانمی را صدا زد تا منو راهنمایی کنه، پشت موکب اصلی، موکب خلوت و مناسبی بود؛ توی این چند سالی که مشرف شده بودم بهترین موکبی بود که دیدم. الحمد لله که شدیم. روز سوم
✳️ الهی نَمیریم... « أَدْعُوكَ يَا سَيِّدِي بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ‏ ذَنْبُهُ» من تو را می‌خوانم، به زبانی که از فرط گناه، گردیده است.
روز چهارم زیارت مجازی طریق الحسین