eitaa logo
طبیب آنلاین
3.1هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
74 فایل
⁦⚜️⁩⁦هو الطبیب⁦⚜️⁩ سلام «این کانال متعلق به 🍎عطاری طبیب* هست» #آموزش_طب_اسلامی_ایرانی #آگهی_محصولات #مشاوره_تغذیه_و_درمان ⁦☎️⁩شماره تماس 09915229404 @Toonak ادمین🆔
مشاهده در ایتا
دانلود
معمولأ کودک در موقعیتهایی که رنجیده می شود ، خجالت می کشد یا وقتی خسته است والدین خود را می زند که این کار تا سن 2-4 سالگی در کودک مشاهده می شود . 👫👯👭👯 ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
14.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️🎈☀️🎈☀️ قصه های آموزشی « شهر قصه » این قسمت : « آدم برفی دلشکسته » ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo .........🐌🌸🐌.........
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 فیلم کوتاه: 🖍سیگار رنگی🖍 🔸کودک، کرده ها را میشنود 🔹نه گفته ها را.. ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
كودك وابسته و بدون اعتماد به نفس تربيت نكنيد: وقتی همه کارهای کودک را بهش یادآوری می کنیم 🚸 مشقاتو نوشتی؟ 🚸 جورابتو درآوردی؟ 🚸 کتابهای فرداتو برداشتی؟ 🚸 دستشویی نداری؟ خودتو خیس نکنی... 🔸 این بچه ها وابسته به تذکرات شما می شوند و تا به آنها یادآوری نشود، کارهایشان را انجام نمیدهند و باید دائم آنها را هُل داد!... ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
قصه در رشد روانی و اخلاقی کودکان تأثیر بسیار دارد. قصه، پلی است میان کودک و دنیای اطراف او. قصه گفتن مستقیماً در تخیل کودک تأثیر می‌گذارد و به تخیلات کودکانه او، جهت می‌دهد. ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارتباطي .. ✔️معلم برای اینکه بین بچه ها ارتباط مثبتی ایجاد كند،هر هفته يك نفررا به عنوان مسئول استقبال تعیین میکند،دانش اموز هر روز صبح بنا به خواست دانش آموزان باهاشون دست بده یا بغلشون کنه ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
قصه مادرانه: 💕💕 😍😘 قصه_شب وسایل کیف مانی 👜👛👝 یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. امسال اولین سالی بود که مانی می خواست بره مدرسه .خیلی هم خوشحال بود و عجله داشت .کیفشو برداشت تا وسایل مدرسه شو توی کیفش بذاره .اما بعد از یه مدتی با خستگی و عصبانیت اومد پیش بابا و گفت :هر کاری می کنم کتابام توی کیفم جا نمی شه !💼📚 بابا نگاهی به کیف مانی کرد و با تعجب گفت :مگه چی توی کیفت گذاشتی که این همه باد کرده .👀💼 بعد کیف مانی رو گرفت و وسایلشو درآورد تا ببینه مانی چه چیزایی باخودش برداشته . اول خرس کوچولو ،بعد تلفن اسباب بازی ،ماشین کوکی ،چند تا کتاب قصه …زیر همه اینها هم یه دفترچه بود که البته مچاله شده بود و جلدش خراب شده بود .🚗📔📘📖 بابا گفت :آخه عزیزم دیگه قرار نیست بری مهد کودک .تو باید بری مدرسه ،اینها هیچ کدوم توی مدرسه به درد نمی خوره. 🤔 مانی از مخالفت بابا ناراحت شد و گفت آخه خرس کوچولوم می خواد درس بخونه .تازه تلفن باید باشه تا به مامان زنگ بزنم .کتاب قصه هامو هم برداشتم تا وقتی باسواد شدم خودم بخونم …🙁 بابا گفت مدرسه جای آدم های بزرگ و مهمه .تو هم الان یه آدم بزرگ و مهم هستی که باید درس بخونی و بعد بری سر کار و کارهای خیلی مهم انجام بدی .این اسباب بازی ها برای نی نی هاست که تو مهد کودک بازی می کنن.🎓 مانی گفت: مثل شما ،مثل عمو … آره خیلی بزرگ شدم .بعد یه کم فکر کرد و گفت اصلا خرسه بمونه توی خونه تا من برگردم .تلفن هم نمی خوام .آخه اینکه واقعا زنگ نمی زنه .بابا با لبخند گفت کتاب قصه ها تو هم بذار توی خونه .تو مدرسه باید کتابای درسی مدرسه رو بخونی .☺️📚 مانی گفت پس چی بذارم تو کیفم ؟ بابا اول کتابای مانی رو توی کیفش گذاشت .بعد جلد دفترچه مانی رو با کاغذ کادو و چسب درست کرد و گذاشت توی کیفش. بعد یه لیوان ،یه دستمال،یه جعبه مداد رنگی و مداد پاکن و تراش و ..📚✏️ بابا همه وسایل لازم رو توی کیف مانی گذاشت ولی هنوز کیف مانی پر پر نشده بود و سبک بود .مانی گفت حالا راحت می تونم کیفمو ببرم .💼😊 فردا صبح وقتی می خواست بره مدرسه بابا صدا زد راستی مانی جان یادت نره همیشه باید زیب های کیفتو ببندی .اگه زیب کیفتو باز بزاری ممکنه مدادات ، پاکن یا تراشت بیفتن و گم بشن . مانی گفت حواسم هست و بعد راهی مدرسه شد تا یه آدم مهم و با سواد بشه .☺️🎓💼 ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
قابل بودن مادر و رفع فيزيكي ، تعاملات محبت آميز مانند :در گرفتن و بدني ، صحبت كردن ونجواي دوستانه در گوش او ، و ... موجب شكل گيري درنوزاد مي گردد 🌺 ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
مہم ترین ارثے کہ والدین براے فرزندان مےگذارند خونہ، ماشین، دارایے گزاف نیست! بلکہ دو چیز است: : باور بہ توانایے خود : احساس ارزشمندے راجع بہ خود ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo
" کانگورو" نقاشی آسان با اشکال هندسی ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo 🎨🎨🎨🎨👫
🦉🦉🦉🦉 جغد 🦉🦉🦉🦉 هر روز با یک آموزش جدید نقاشی همراه شما هستیم😊 ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo 🎨🎨🎨🎨👫
💕💕 🐸🐽🐼 قصه_شب ⛵️قایق من⛵️ 🐸من یک قورباغه هستم، اسم من قورچه است. 🐸 هرروز صبح از یک طرف رود، شنا می‌کردم و می‌رفتم آن طرفش؛ البته به همراه دو تا از دوستانم. 🐸آن طرف رود پر بود از وسایلی که آدم‌ها دور می‌ریختند:پیچ... دکمه... مهره های رنگی... من و دوستانم هرروز می‌رفتیم و از آن وسایل چند تا برای حیوان‌های جنگل می‌آوردیم تا برای تزئین خانه یا ساختن وسایل از آن‌ها استفاده کنند. 🐸آن‌ها هم به ما خوراکی و غذاهای خوشمزه می‌دادند. 🐸مهم تراز همه این که همه باهم جمع می‌شدند و شنا کردن ما را تماشا می‌کردند و برای مان دست می‌زدند. 🐸یک روز، وقتی من و دوستانم مشغول شنا بودیم؛ رود خیلی گل آلودشد. کمی بالاتر چرخ یک ماشین توی آب گیر کرده بود. رود پر از خاک و سنگ شد؛ چون آب گل آلود شد من نمی‌توانستم جایی را ببینم. 🐸یکی از آن سنگ‌ها به پای من خورد. پایم خیلی درد گرفت. دکتر جغد پایم را با چند برگ، محکم بست و گفت: «تا وقتی پایم خوب شود، نباید شنا کنم.» 🐸 بعد از آن، من بیکار شدم و تمام روز فقط استراحت می‌کردم. دوستانم از غذای‌شان به من می‌دادند؛ ولی من احساس بدی داشتم و از آن‌ها خجالت می‌کشیدم. فکر می‌کردم یک قورباغه‌ی بیمار به درد جنگل نمی‌خورد. 🐸باید مثل اجدادم می‌نشستم یک گوشه و شروع می‌کردم به خوردن پشه ها و پروانه‌ها؛ 🐸ولی من نمی‌توانستم آن‌ها را بخورم چون با من دوست بودند. 🐸شب‌ها کنار رود می خوابیدم و به ماه نگاه می‌کردم. یک شب باد تندی آمد. برگی از درخت جدا شد و روی رود افتاد. برگ، روی آب با شادی می‌رقصید. من هم خندیدم؛ چون با دیدن آن برگ فکر خوبی به فکرم رسید. 🐸صبح که شد به سمور آبی گفتم، یک تکه چوب کوچک برایم بیاورد. از دارکوب نجار هم خواستم با آن چوب برایم یک قایق درست کند. دارکوب با نوک تیزش این کار را زود انجام داد؛ حالا من یک قایق داشتم با دو پارو. 🐸من با قایق ام حیوانات زیادی را این طرف و آن طرف می‌بردم. 🐸سنگ، پای من را زخمی کرد؛ ولی درخت، یک قایق به من داد. من فهمیدم که جنگل مراقب همه هست، هر قدر هم که آن‌ها کوچک باشند. 🐸حالا پای من خوب شده؛ دوستان من هم بیشتر شده‌اند. زهرا عبدی-تبیان 🐸🐽🐮🦁🐸 ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• @farzande_nikoo