🇮🇷
📝 #صرفا_جهت_اطلاع | «رد اشکها»یی که ۴۰۰۰ نفر را کشت!
🍃🌹🍃
🔻 یکی از موانع مهم بر سر راه سفید پوستانی که از قلب اروپا به آمریکا مهاجرت کرده بودند سرخپوستانی بودند که در آن سرزمین ساکن بودند.
🔸 #سفیدپوستان با ترفندهای مختلف #سرخپوستان را مجبور به مهاجرت میکردند. البته اگر سرخپوستان تن به مهاجرت نمیداند به روشهای مختلف از بین میرفتند.
🔹 در یکی از این موارد مردم #چروکی با یک قرارداد غیرقانونی بنام «ایکوتای جدید» فریب خوردند و مجبور به مهاجرت از سرزمینهای خود شدند.
🔸 ۷۰۰۰ سرباز آمریکایی چروکیها را مجبور به مهاجرت به سوی سرزمینهای غربی کردند؛ مهاجرتی که طی آن ۳ الی۴ هزار نفر دربین راه بر اثر سرما و گرسنگی و بیماری جان باختند.
🔺 پیادهروی چروکیها بعدها به «رد اشکها» معروف شد.
📚 کتاب جنایات غرب، ص ۶۸۶
✒ دکتر مهدی سعیدی
#روشنگری | #ثامن | #جنایات_غرب
*﷽*
*🟣قصه های تکرار شده در تاریخ...*
*استوری*
*#دُراَفرا*
*#دومینوی_حقیقت*
محدودیت ها از میرحسین برداشته شد
🔻صبح امروز 2 درب سفید آهنی بن بست اختر که ورودی آن از ابتدای موضوع حصر میرحسین موسوی برای حفاظت از وی تعبیه شده بود با تصمیم شورای عالی امنیت ملی برداشته شد.
🔹گفتنی است از سال ۸۹ و به دلیل ادامه یافتن اقداماتِ ضد امنیت ملی و بر هم زننده آرامش مردم که توسط برخی از سران فتنه ۸۸ و اطرافیان آن ها صورت میپذیرفت، شورای عالی امنیت ملی بر اساس مصوبه ای، برخی محدودیت ها درباره رفت و آمد سران فتنه اعمال کرد.
🔸این محدودیت ها در طول سال های گذشته با روند کاهنده ادامه داشت و مشخصا متناسب با رفتارهای آن ها در میزان رعایت نظم عمومی و آرامش جامعه، تنظیم می شد.
🔹بر اساس این گزارش، در ماه های اخیر با اغماض نسبت به کارنامه این افراد در فتنه ۸۸، محدودیتهای وی به مرور در حال کاهش بود.
📌 میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در سال ۱۳۶۹، به همراه سه فرزندشان به این خانه در "کوچه اختر" در محدوده خیابان پاستور تهران آمدند، خانهای دو طبقه با حیاطی سرسبز .
*﷽*
*🟣کجای دنیا اینچنین مردمی وجود دارد...؟*
*استوری*
*#دُراَفرا*
*#دومینوی_حقیقت*
1.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥#استوری | حادثه طبس
🍃🌹🍃
🌺 پنجم اردیبهشت ماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در طبس و شهادت سردار شهید محمد منتظرقائم گرامی باد.
#روشنگری | #ثامن | #ماه_رمضان
*﷽*
*🟣خبرهای خوبی که نباید دیده شوند...*
*استوری*
*#دُراَفرا*
*#دومینوی_حقیقت*
🟣 *غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد.*
🔹️ سردار مدافع حرم حاج مهدی نیساری درشب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد ، سردار نیساری فردی که برای شناسایی پیکر *شهیدحججی* به مقر داعش رفت وازطرف سیدحسن نصرالله لقب پهلوان مقاومت گرفت
🔹️ *ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسنحججی:*
◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"*
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!*
*اللهم عجل لو
*﷽*
*🟣انسان دوستی از نوع غربی...!*
*استوری*
*#دُراَفرا*
*#دومینوی_حقیقت*
هدایت شده از خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
🌸تا شادیمان
🌷بی حد و اندازه شـود
🌸تا باغ بهـارمان
🌷پر آوازه شود
🌸خورشیـد شو و
🌷پنجره ها را بگشا
🌸لبخند بزن که صبحمان تازه شود
🌸درود بر شما دوست عزیز
🌷صبحتون بخیر و شادی
🌸سهشنبه تون پراز اتفاقات خوب
دوستان عزیز توجه داشته باشند آخرین وقت برای آزادی زندانیان تا پنج شنبه ظهر می باشد نفر 10هزار تومان کمک کنید که بتوانیم 20زندانی که به خیریه شهدا خط شکن دادند شد برای آزادی اقدام کنیم یاد و نگاه داشتن خاطر شهدا هم کمتر از شهادت نیست 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹توجه. توجه با سلام و احترام در شهرستان فلاورجان فقط مرکز نیکوکاری خیریه شهدا خط شکن
برای آزادی زندانیان کمک جمع آوری می کند
در دین اسلام نیز بر برپایی جشن گلریزان و برطرف کردن مشکلات فقرا تأکید شده و امام علی(ع) در نامهای خطاب به فرزندشان حضرت مجتبی(ع) در باب کمک به نیازمندان میفرمایند: مناسبترین زاد و توشه براى لحظههاى هولناک صحراى محشر، کمک به فقرا و احسان به نیازمندان است. این کار در حقیقت شبیه آن است که این زاد و توشه را در دنیا تحویل آنها دهیم و آنها با خود حمل کنند و در قیامت تحویل ما دهند.
مرکرنیکوکاری خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
جهت آزادی زندانیان
شماره حساب وکارت جهت واریزکمکهای شما مردم خط شکن شهرستان فلاورجان برای آزادی زندانیان
مرکز نیکو کاری خیریه شهدای خط شکن
110769749001شماره حساب بانک ملی شناسه واریز881105084
شماره کارت
6037997950411455
تماس۰۹۱۳۱۳۵۲۲۶۴
۰۹۱۳۳۳۸۵۶۷۷
۰۹۱۳۱۰۸۷۴۰۰
۰۹۱۳۰۸۵۷۶۲۵
فیش واریزی عکس گرفته و ارسال کنید 09130857625
با تشکر
💚💙💚💙💚💙
هدایت شده از 🇮🇷 کانال رسمی حامد سبزی پور 🇮🇷
[۴/۲۶، ۱۵:۱۰] H؛s:
🗯واقعا مشکل خیلی از ما انسانها این است که:
همانقدر که مسخره می کنیم احترام نمیگذاریم
همانقدر که اشتباه میکنیم تفکر نمیکنیم
همانقدر که عیب میبینیم برطرف نمیکنیم
همانقدر که از رونق می اندازیم رونق نمیبخشیم
همانقدر که کینه به دل می گیریم محبت نمیکنیم
همانقدر که حرف میزنیم عمل نمیکنیم
همانقدر که می گریانیم شاد نمیکنیم
همانقدر که ویران میکنیم آباد نمیکنیم
همانقدر که کهنه میکنیم تازگی نمیبخشیم
همانقدر که دور میشویم نزدیک نمیکنیم
همانقدر که آلوده میکنیم پاک نمیکنیم
از نظر ما همیشه دیگران مقصرند و ما گناه نمیکنیم!
🌻 @sokhanziba
[۴/۲۶، ۱۵:۱۲] H؛s: به خاطر بسپار...
زندگی بدون چالش؛ مزرعه بدون حاصل است.
تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد، مرغ است!
.
زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود،
با "تحول" آغاز میشود.
.
لازم نیست "بزرگ" باشی تا "شروع" کنی،
شروع کن تا بزرگ شوی...
.
اگر قبل از رفتن کسی خوشبخت بودید،
بعد از رفتنش هم میتوانید خوشبخت باشید...
.
باد با چراغ خاموش کاری ندارد،
اگر در سختی هستی بدان که روشنی...
.
ما فقط برای یک بار جوان هستیم؛ ولی با یک تفکر غلط میتوانیم برای همیشه نابالغ بمانیم...
.
بخشش، گذشته را دگرگون نمیسازد؛
ولی سبب گشایش آینده میشود...
.
و در آخر:
نمی توانیم پیش آمدن لحظات دشوار زندگی را متوقف کنیم؛ اما میتوانیم تصمیم بگیریم زندگی را کمتر سخت بگیریم...
.
جان ماکسول
🌻 @sokhanziba
[۴/۲۶، ۱۵:۱۴] H؛s: دقایقی را که به عیب جویی،
دیگران می گذرانیم،
اگر صرف،
اندیشیدن به عیبهای خود کنیم،
فایده های زیادی می بریم،
که کوچکترین آن خودشناسی است ..
🔹امیرالمومنین علی علیهالسلام:
عاقلترین مردم کسی است که به عیبهای خویش بینا، و از عیوب دیگران نابینا باشد.
🌻 @sokhanziba
بيا در حقِ خودت خوبي کن
❣"اگر ها" و "اي کاش ها" را فاکتور بگير،🎐
❣مهره هاي "تقصير" و "قسمت" را دور گردن گذشته بنداز،🎐
❣و گذشته را در گذشته رها کن…🎐
❣باور کن "تو" و "خودت" دنيايي هستي از ناشناخته ها ي دنيا،
❣خودت را بشناس ، کشف کن و لحظه لحظه های زندگیت را زندگی کن
🌻 @sokhanziba
[۴/۲۶، ۱۵:۱۵] H؛s: 🤍می رود قافله ی عمر،چه ها می ماند..؟
❄️هر که غفلت کند از قافله جا می ماند
🤍شیشه ی عمر چه زیباست ولی حساس است
❄️که به رویش اثر ِلکه و "ها" می ماند
🤍باید از شیشه ی خود لکه زدایی بکنی
❄️خوب و بد در پس ِاین شیشه بجا می ماند
🤍هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد
❄️دست ِاو یکسره در دست ِخدا می ماند
🤍هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد
❄️آخر ِقصــــه گرفتـــــــار ِبلا می مانـــد
🤍امیدوارم که قطار زندگیتون
❄️روی ریل موفقیت پیش برود
🌻 @sokhanziba
شعری زیبا از زنده یاد " #سهراب_سپهری "
❣️زندگی ذره كاهیست ، كه كوهش كردیم
❣️زندگی نام نکویی ست كه خارش كردیم
❣️زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
❣️زندگی نیست بجز دیدن یار ،
❣️زندگی نیست بجز عشق ،
❣️بجز حرف محبت به كسی ،
❣️ورنه هر خار و خسی ،
❣️زندگی كرده بسی ،
❣️زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
❣️دو سه تا كوچه و پس كوچه و اندازه ی یك عمر بیابان دارد .
❣️ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم ؟! ...
.
🌻 @sokhanziba
سنگريزه ريز است و ناچيز اما اگر در جوراب يا کفش باشد ما را از راه رفتن باز ميدارد
در زندگي هم ؛ بعضي مسائل ريزاند و ناچيز ...
اما مانع حرکت به سمت خوبي ها و آرامش ما ميشوند
کم احترامي يا نامهرباني به والدين ؛
نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛
تکبر و فخرفروشي به مردم ؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛
نپذيرفتن عذر خطاي دوستان ؛
بخشي از سنگريزه هاي مسير تکامل ما هستند
آنها را بموقع کنار بگذاريم
تا از زندگي لذت ببريم🌹
🌻 @sokhanziba
👈زمان زیادی گذشت ....
#_فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه...!
#_فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً "دوستت" نيست!
#_فهميدم كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس... !
#_فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه...
#_تنفر يه نوع عشقه ...
#_دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته...!
#_غرور بزرگ ترين دشمنه...
#_خدا بهترين دوسته ...
#_خانواده بزرگ ترين شانسه ...
#_سلامتى بالاترين ثروته...
#_اسايش بهترين نعمته ...
#_فهميدم" رفتن" هميشه از روى نفرت نيست ...
#_هركى زبونش نرمه دلش گرم نيست...
#_هركى اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست!
#_هركى ميخنده، بدون درد و غم نيست!
#_ظاهر دليلى بر باطن نيست...
#_فهميدم كسى موظف به اروم كردنت نيست...
#_فهميدم بحث كردن با خيليا اشتباهه محضه...
#_فهميدم خيلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگريه و التماس، انجام شدنى نيست ...
#_فهميدم گاهى اوقات توو اوج شلوغى تنهاترينى!
#_گاهى اوقات دلت تنگه اون آدماى دوست داشتنى سابق ميشه...
#_گاهی اوقات صمیمی ترین کست میشه غریبه ترین ادم...
🌻 @sokhanziba