eitaa logo
عَـطَـۺ انـٺِـظـــــاࢪ
45 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
176 فایل
علت ڪوࢪے یعقوب نبے معلــوم استッ شہࢪ بے یاࢪ مگࢪ اࢪزش دیدن داࢪد⁉️
مشاهده در ایتا
دانلود
014.mp3
1.57M
صوت صفحه 14 قرآن کریم📖 با صدای استاد پرهیزگار🎧 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
015.mp3
1.53M
صوت صفحه 15 قرآن کریم📖 با صدای استاد پرهیزگار🎧 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5796280591854865382.mp3
4.89M
🔳 (س) 🌴فاطمه‌ی مظلومه 🌴یا حضرت معصومه 🎤 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↻•بســـــم ࢪبـــــ المہــــدے•↻
ali-fani-8.mp3
21.06M
صبحمان را با عهد برای تو آغاز میکنیم پدر جانم ❤️ دعای عهد با نوای علی فانی... 💫
🌼 🌼 🌼ای صبحدم همیشه جاوید بیا 💫عطر خوش بوستان توحید بیا 🌼دلها همه بیتاب شد از غیبت عشق 💫باران شکوفـه های امیـد بیـا 🌼گل کرده به باغ عشق ، بذر هوسم 💫با عطر حضـور سبـز تو هم نفسم 🌼ای صبح سپید عاشقی زود بیا 💫تا با تو به شهر روشنایی برسم 🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نرسیده‌بود‌برای‌امتحان‌خوب‌ بخونه! فقط‌دو‌درس‌اول‌رو‌خونده‌بود.. چیز‌زیادی‌بلد‌نبود‌تقریبا میدونست‌این‌درس‌رو میافته! سرجلسه‌یه‌نگاه ‌به‌برگه‌کرد ازهرسوال‌چندتا‌جمله‌میتونست‌بنویسه! یادش‌افتاد‌جزوه‌این‌درس‌تو‌ گوشیشه گوشیشم‌تو‌جامدادیش‌کنار ‌دستش گوشی‌آروم‌دراورد گذاشت‌کنار‌دستش چندبار‌خواست‌گوشی‌و‌باز‌کنه‌وجزوه‌رو‌بالا‌بیاره... اما‌همش‌میگفت‌به‌چه‌قیمتی! خدارو‌چیکارکنم‌داره‌میبینه!🌱 توکل‌بر‌خداخودش‌کمک‌میکنه! نمره‌اولیش‌شده‌بود۹ نمره‌نهاییشو‌استاد۱۰داده‌بود خوشحال‌بود‌که‌قبول‌شده گفتم‌انگار‌شق‌القمر‌کردی ! ۱۰اونم‌با‌کمک‌استاد‌ذوق‌داره؟ گفت:نه‌اینکه‌تو‌شرایط‌سخت ‌دستم‌به ‌گناه‌و تقلب‌نرفت‌ذوق‌داره.. ۱۰‌با‌کمک‌استاد‌شرافت‌داره ‌به‌بیست‌ با‌تقلب... نداره‌؟؟ ࢪفیق‌شرایط‌گناه‌کردن‌همیشه‌ فراهمه این‌تویی‌که‌باید‌‌با‌نفس‌‌‌خودت ‌بجنگی و‌شکستش‌بدی یادت‌نره‌خدا‌تورو‌میبینه °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐اگه دوست داری بخون🌸 ��دوست داری حافظه ات زیاد بشه؟؟ ۱-مسواک بزن ,۲-روزه بگیر, ۳-قرآن بخون. ��دوست داری گوش درد و دندون درد نگیری؟؟ بعد از هر عطسه ای که می کنی بگو:الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین ��می دونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره؟ ۱-خوابیدن بدون نیاز ۲-خوردن در حال سیری ۳-خندیدن بی جا ��می دونی چه کسی ثواب شب زنده داران و عبادت کنندگان رو می بره؟ کسی که با وضو می خوابه ��دوست داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟ ناخن هات رو روز جمعه بگیر . ��میدونی خوابگاه شیطان کجاست؟ زیر ناخن بلند ��می دونی روز قیامت چه کسی رو دست بسته میارن و جاش توی دوزخه؟ هر مردی که با زن نامحرم دست بده.) ��می دونی چه کسی راه بهشت رو گم می کنه؟؟ کسی که وقتی نام پیامبر (ص)رو می شنوه،صلوات فرستادن رو فراموش می کنه.پیامبر اکرم (ص) ��دوست داری گناه های چهل سالت محو بشه؟ هر صبح۱۰بار بر پیامبر صلوات بفرست 🌿🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآل محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹🌿 ‌ ‌ °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁💫آخرین چهارشنبه 🍂💗آبان ماهتون عالی 🍁💫و پراز موفقیت 🍂💗امـروزتان شـاد و 🍁💫سرشاراز عشق و رضایت 🍂💗سلامتی ساکن جانهایتان 🍁💫و لبخنـد جاری 🍂💗بر لبهایتان باشد 🍁💫کسب و کارتون خوب 🍂💗شادیهاتون دائمی 🍁💫و زندگیتون عالی باشـه 🍂💗روزتون زیبا ودر پناه
°وَقتـئ‌مـئ‌گؤیَـم: مَـن‌لـٕئ‌غَیرُڪ‌یَعنـئ بُـریده‍ ٱم‌ٱز‌ایـن‌دُنیـٱی‌بـئ‌أرزش ٱز‌ایـٓن‌دُنیٱئ‌بـئ‌مهـٓدی...🥀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢از زبان همسر شهید💢 هفته دفاع مقدس بود; مهر ماه . بزرگی توی نجف آباد برپا شده بود. من و محسن هر دو توی آن نمایشگاه بودیم. من توی قسمت خواهران و او توی قسمت برادران. چون دورادور با ارتباط داشتم ، می دانستم محسن هم از بچه های آنجاست.. برای انجام کاری ، موسسه را لازم داشتم. با کمی و رفتم پیش محسن گفتم: "ببخشید، شماره موسسه شهید کاظمی رو دارید؟" محسن سرش رو بالا آورد. نگاهی بهم کرد. و شد. با صدای و گفت: "ببخشید خانم. مگه شما هم عضو موسسه اید؟" گفتم: "بله." چند ثانیه سکوت کرد. چیزی نگفت. سرش را بیشتر پایین انداخت. و بعد هم شماره رو نوشت و داد دستم. از آن موقع، هر روز ، توی نمایشگاه یکدیگر را می دیدیم. سلام خشک و خالی به هم میکردیم و بعد هر کدام مان میرفتیم توی غرفه مان. با اینکه سعی میکردیم از زیر نگاه همدیگه فرار کنیم، اما هر دومان متوجه این شده بودیم که حس خاصی نسبت به هم پیدا کرده ایم. با این وجود نه او و نه من، جرات بیان این احساس را نداشتیم. یکی دو روز بعد که توی غرفه بودم ، پدرم بهم زنگ زد و گفت: "زهرا، . توی قبول شدی." حسابی ذوق زده شدم. سر از پا نمی شناختم. گوشی را که قطع کردم، نگاهم بی اختیار رفت طرف غرفه ی برادران. یک لحظه محسن را دیدم. متوجه شده بود ماجرا از چه قرار است. سرش را پایین انداخت. موقع رفتن بهم گفت: "دانشگاه قبول شدید؟" گفتم: "بله.بابل." گفت: "می‌خواهید بروید؟" گفتم: "بله حتما" یکدفعه پکر شد. مثل تایری پنچر شد! توی خودش فرو رفت. حالتش را فهمیدم. ادامه دارد…
صفحه شانزدهم قرآن کریم📖 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
016.mp3
1.43M
صوت صفحه 16 قرآن کریم📖 با صدای استاد پرهیزگار🎧 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
🔸 هنگام بارش و رحمت الهی °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا