eitaa logo
عَـطَـۺ انـٺِـظـــــاࢪ
45 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
176 فایل
علت ڪوࢪے یعقوب نبے معلــوم استッ شہࢪ بے یاࢪ مگࢪ اࢪزش دیدن داࢪد⁉️
مشاهده در ایتا
دانلود
مهدی جان عمرمان که به تباهی گذشت... روزها و شب‌هایمان هم به بطالت گذشتند...😓 بی آنکه بدانیم هدفمان چیست... وقتی به این می‌اندیشم که تمام دنیا خلاصه می‌شود در شما... از خودم شرمنده میشوم...😢 مرا ببخش مولای غریبم من بی شما به روزها و شب‌هایم که گذشتند بد کردم! بد کردم که هر ثانیه ثانیه‌اش یادتان نبودم! بد کردم که فقط گاهی به یادتان می‌افتم! من عذر تمام گناهانم را از شما می‌خواهم! پدر مهربانم جایی خوانده بودم که مدام یاد ما هستید، و ما هم فکر هر چیز غیر از شماییم،😰 مهدی جان من اگر شما را از یاد میبرم، لطفا شما مرا یادت نرود، من فقط با شما زندگی‌ام رو به راه است، مولای من! ازخدا میخواهم که من نیز همیشه به یادت باشم و برای ظهورت دعاکنم و از شما میخواهم که مرا در زمره یاران خود قبول کنید😥 ▪️اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🍃🌟🍃°●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ ⏰ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ... دارند ضرر می‌کنند مردم دنیا بدون تو 🔅 الهم عجل لولیک الفرج °●‌《 @atashe_entezar 》●°
قسمت ۱۶ فدايي رهبر اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد. آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامي آنها قرار گرفت. آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظماي ولایت قصد خروج از دانشگاه را داشتند. اما با ممانعت نيروي انتظامي روبه رو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارتهاي خود ادامه دادند! خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟! با تعجب گفتم: چطور؟! گفت: من ميخواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد. با تعجب ديدم كه ابراهيم هادي و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گوديني و جواد افراسيابي و... با لباس نظامي روبه روي درب دانشگاه ايستادهاند و با عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه ميكنند. گفتم: يكي از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر ميگيرم. به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب دانشگاه چه خبر بود؟ ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه ميگويي پلاکارد بزرگ تصوير حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبري! لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم: هادي جان كجا؟ ميخواي بري عمليات!؟ يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نميدونيم!؟ خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي دانشگاه تجمع كنند. بچه هاي بسيج آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است. گفتم: مگه نميخواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو ميكني صاحبكار حتماً اخراجت ميكنه. لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي ميخوايم كه تو كشور ما امنيت باشه و كسي در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير ميشه. رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقر مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم. در طي مسير يكباره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاشگران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد. هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همينجا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي دانشگاه. من همينطور داد ميزدم: هادي برگرد، تو تنهايي ميخواي چي كار كني؟ هادي... هادي... اما انگار حرفهاي من را نميشنيد. چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت ميشد و نميتوانست تحمل كند. همينطور كه هادي به سمت درب دانشگاه ميدويد يكباره آماج سنگها قرار گرفت. من از دور او را نگاه ميكردم. ميدانستم كه هادي بدن ورزيدهاي دارد و از هيچ چيزي هم نميترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود. همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره آجر محكم به صورت هادي و زير چشم او اصابت كرد. من ديدم كه هادي يكدفعه سر جاي خودش ايستاد. ميخواست حركت كند اما نتوانست! خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي زمين افتاد. از شدت ضربهاي كه به صورتش خورد، نميتوانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از سنگ و چوب هادي را به عقب آوردم. خيلي درد ميكشيد، اما ناله نميكرد. زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش غرق خون بود. هادي چنان دردي داشت كه با آن همه صبر، باز به خود ميپيچيد و در حال بي هوش شدن بود. سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم. چند روزي در يكي از بيمارستانهاي خصوصي تهران بستري بود. آنجا حرفي از فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد. آن ضربه آنقدر محکم بود که بخشهايي از صورت هادي چندين روز بي حس بود. شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتي هادي لبخند ميزد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود. بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج ميخوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس ميگرفت تا آنها نگران سلامتي اش نباشند. بعدها رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد. حتي يكي از دوستان گفت: من پيگيري ميكنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن هادي، برايش درصد جانبازي ميگيرم. هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد! هادي هيچ وقت از فعاليتهاي خودش در ايام فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان ميدانستند كه او به تنهايي مانند يك اكيپ نظامي عمل ميكرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•🌴🌺 یادمون باشه از چشاے خوشگلمون بگذریم...☺️😍 📲 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و ما از این احترام ها خیلی خیر ها شنیده ایم مثل داستان حر و ....🙃 °●‌《 @atashe_entezar 》●°
‍ منتظر امام زمان بودن برابر است با قبولیه اعمال... 💬ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه روزى آن حضرت فرمودند: ▪️آيا شما را از چيزى آگاه نكنم كه خداوند بدون آن هيچ عملى را از بندگان نمى‌پذيرد؟ عرض كردم: بفرمائيد، حضرت فرمودند: گواهى دادن بر اينكه هيچ معبودى جز خدا نيست و اينكه محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله بنده[و فرستادۀ] او است، و اقرار به هر آنچه خداوند امر فرموده و ولايت براى ما و بيزارى از دشمنان ما يعنى ما امامان بخصوص و تسليم شدن به آنان و پرهيزگارى و كوشش و خويشتن‌دارى و چشم به راه قائم عليه السّلام بودن، سپس فرمودند: همانا ما را دولتى است كه هر گاه خداوند بخواهد آن را بر سر كار مى‌آورد، ▫️سپس فرمودند: هر كس كه بودن در شمار ياران قائم شادمانش سازد بايد به انتظار باشد و با حال انتظار به پرهيزگارى و خلق نيكو رفتار كند و اوست منتظر، پس اگر اجلش برسد و امام قائم عليه السّلام پس از درگذشت او قيام كند، بهرۀ او از پاداش كسى است كه آن حضرت را دريافته باشد، پس بكوشيد و منتظر باشيد، گوارا باد شما را اى جماعتى كه مشمول رحمت خدا هستيد 📚غیبت نعمانی باب ۱۱ صفحه ۲۸۵ حدیث ۱۶ 🍃🌟🍃°●‌《 @atashe_entezar 》●°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت۱۷ به عشق شهدا راوی:دوستان شهيد ورود هادي به مسجد با مراسم يادواره ي شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علي مصطفوي، هادي را شهدا انتخاب كردند. از روزي كه هادي را شناختيم، هميشه براي مراسم شهدا سنگ تمام ميگذاشت. اگر ميگفتيم فلان مسجد ميخواهد يادواره ي شهدا برگزار كند و كمك ميخواهد، دريغ نميكرد. اين ويژگي هادي را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار ميكرد. از شستن و پخت و پز گرفته تا ... تقريباً هر هفته شب هاي جمعه بهشت زهرا سلام الله علیها ميرفت. با شهدا دوست شده بود. و در اين دوستي سيد علي مصطفوي بيشترين نقش را داشت. هيئتي را در مسجد راه اندازي كردند به نام »رهروان شهدا« هر هفته با بچه ها دور هم جمع ميشدند و به عشق شهدا برنامه ي هيئت را پيگيري ميكردند. هادي در اين هيئت مداحي هم ميكرد. همه او را دوست داشتند. اما يكي از كارهاي مهمي كه همراه با برخي دوستان انجام داد، نصب تابلوي شهدا در كوچه ها بود. من اولين بار از سيد علي مصطفوي شنيدم كه ميگفت: بايد براي شهداي محل كاري انجام دهيم. گفتم: چه كاري؟ گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نميشناسد. لاقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره ي شهيد آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل برسانيم. كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهداي محل جمع آوري شد. هادي در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرمافزارهاي كامپيوتري را ياد گرفت. استعداد او براي فراگرفتن اين كارها زياد بود. تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه ي مشخص طراحي كردند. بَنر تهيه مي شد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبي در آورد. كار خيلي سريع به نتيجه رسيد. هادي وانت پدرش را ميآورد و با يك دريل و... كار را به اتمام ميرساند. ّ يادم هست بيشتر کوچه هاي محل ما با تابلوهاي قرمزرنگ شهدا مزين شد. برخي ها مخالف اين حركت بودند! حتي از بچه هاي بسيج! ميگفتند شما اين كار را ميكنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به شهدا اهانت ميكنند. اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات دوستان ما بود. الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار هادي و دوستانش را روي ديوارهاي محل مي بينيم. هيچ کس به اين تابلوها بي احترامي نکرد، بر عکس آنچه تصور ميشد، تقاضا براي نصب تابلو از محلات ديگر هم رسيد. در بسياري از محلات اين حرکت آغاز شد. بعد هم بسيج شهرداري، حرکت عظيمي را در اين زمينه آغاز کرد. بعد از آن در برگزاري نمايشگاه براي شهدا فعاليت داشت، هادي كسي بود كه به تأييد تمام دوستان، وقتي كار براي شهدا بود، با تمام وجود كار ميكرد. يكبار در ميدان شهيد آيت الله سعيدي او را ديدم. نيمه هاي شب آنجا ايستاده بود! نمايشگاه شهدا در داخل ميدان برقرار بود. تمام دوستانش رفتند اما هادي مانده بود تا مراقب وسايل و لوازم نمايشگاه باشد. از ديگر کارهاي هادي که تا اين اواخر ادامه يافت، فعاليت در زمينه ي معرفي شهدا بود. براي شهدا پوستر درست ميکرد، در زمينه ي طراحي تصاوير کار ميکرد و... حتي رايانه ي شخصي او، که پس از شهادت به خانواده تحويل شد، پر بود از تصاوير شهداي مجاهد عراقي که هادي براي آنها طراحي انجام داده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «یک دقیقه از عمر شما!» 👤 استاد ⏰ چقدر از عمرتان را در فضای مجازی می‌گذرانید؟ °●‌《 @atashe_entezar 》●°
سلااااامم چطوریاین رفقااا
فاطمیه خط مقدم ماست فاطمیه هویت شیعه س... خیلی حواسمون بهش باشه راحت نگذریم خیلی چیزا تو فاطمیه میدن ... که اگه بچه زرنگ باشی... بدست میاریش...
خدایا اونقدر بهمون مشغله بده که دیگه فکر گناهم به سراغمون نیاد...
دقت کردین اکثرا بیشتر از حجاب و چادر مقدس حضرت مادرمون الگو میگیرن؟؟ خیلی تعداد کمی هستن که توی نقش فرزندی یا مادری یا حتی اجتماعی ایشونو الگو قرار بدن... خصوصا نقش اجتماعی... به کل فراموش کردیم ...
حضرت زهرا هیچوقت بخاطر نقش همسریش نقش اجتماعیش رو ول نکردن... یا هیچوقت برای یکدوم از وظایف کم نمیذاشتن حضرت زهرا اومدن تا نمونه ی کامل یه زن مسلمان رو نشون بدن تا منو شماها که نمیدونیم چیکار کنیم از ایشون الگو برداری کنیم ... بریم یه نگاه مختصر داشته باشیم به اینکه حضرت زهرا توی این نقش ها و وظایف چه کارهایی میکردن...
رسالت فرزندی تا حالا فکر کردی این طرز برخوردت با پدر مادرت هیچوقت تو رو به خدا نمیرسونه؟ دقت کردی رسالتتو داری نابود میکنی با بی احترامی بهشون؟؟ حضرت زهرا ارتباطشون با پدر بین مردم هم معروف و شناخته شده بودن حضرت زهرا کمک حال و مشاور پدر بود ارامش دل پیامبر بود پیامبر باهاش درددل میکرد هیچوقت به پدرش بی احترامی نکرد اونقدر عزیز پدر بود که بهش لقب ام ابیها داده شد ینی مادرِ پدرش(:
حضرت زهرا نسبت به همسرشون برخوردشون طوری بود که حضرت علی میفرمودن فاطمه هیچ گاه کاری نکرد که منو ناراحت و عصبانی کنه یا میفرمودن هر وقت فاطمه رو میدیدم همه درد ها و غم هامو فراموش میکردم چقد غمخوار همسرت هستی؟؟ چقد انتظار بی جا نداری؟؟ چقد درکش میکنی؟؟
حضرت زهرا نسبت به فرزندانشون مادری که فرزندانی مث زینب(صبر بی مثالش) حسن (ع)حسین(ع) رو تربیت کرد... طرز صحبت کردن با فرزندانشون توی حدیث کساء خیلی با محبته میگن که قره عینی....ینی نور چشم من ثمره فوادی...میوه دل من
حضرت زهرا نسبت به جامعه و امام زمانشون با این همه مشغله و عبادت و رسالت هاشون بازم کلاسایی که میذاشتن واسه مردم ترک نمیشد امور پشت جبهه ها مدیریتش با ایشون بود مداوای مجروحان جبهه از امام زمانش جوری دفاع کرد که توی این راه جونشو داد اون همه گریه و زاری و تقلا واسه به حکومت رسیدن حضرت علی فقط بخاطر اینکه همسرشون بودن نبود... بلکه امام زمانشونو شناخته بودن و به همه معرفی میکردن و واسه شناسوندن امام زمان خودش به مردم از جون خودش هم گذشت
خب حالا شما دخترا که بواسطه چادر حضرت فاطمه به دختر مذهبی شناخته شدین... چقد الگوی زندگیتون حضرت مادر بوده؟؟؟ چرا بعضیاتون وقتی خونه دار و بچه دار شدین وظیفه اجتماعی تون یادتون رفت و بوسیدین و گذاشتینش کنار؟؟
نمیگم برو بیرون کار فرهنگی کن تو همین خونه تو فضای مجازی خیلی کارای فرهنگی و امام زمانی میشه کرد...
اگه هنوز مجردید یکیو به عنوان همسر انتخاب کنید که جلوی کار فرهنگی کردنتونو نگیره چون این یه نقش و جزو رسالت های اصلیتونه... اگه خواستگارتون هم همراهی نمیکنن حداقل باهاشون طی کنید که جلوی راهتونو نگیرن...
دوستان؟ به تک تک این رسالت ها بشینید فکر کنید از خود حضرت زهرا کمک و مدد بگیرید خدا ازتون انتظار بی نقص بودن نداره... چون اصن خودش شمارو اینطوری نیافریده... فقط این انتظارو داره که تموم تلاشتونو بکنید و بی تفاوت نباشید...
شایدخیلیاتون بگید ما نمیتونیم به پدر مادر بی اعصاب و بداخلاقمون مهربونی کنیم... اگه قرار بود هممون پدری مث پیامبر داشتیم و همسری مث امام علی و...که دنیا گلستون میشد حضرت زهرا معصوم بودن ... و ما طبیعتا معصوم نیستیم...ما اومدیم به این دنیا که رشد کنیم وخودمونو به ایشون و خدا نزدیک کنیم و شما فقط و فقط و فقط توی این خانواده میتونید رشد و پیشرفت کنید... شما دوتا انتخاب دارید... یا مقابله به مثل کنید و بداخلاقی پدر مادر همسر و... با بدی بدید و رشدی نکنید توی مسیر خدا... یا هم میتونید از این موقعیت سکوی پرتاب بسازید و زندگی ابد تونو قشنگتر کنید... انتخاب با خودتونه... خیلیا تو این اوضاعی که شما دارید یا شایدم بدتر رشد کردن و یادتون باشه که اجر تحمل کردن پدر و مادر بداخلاق و بد بیشتره(: سخته ها...میدونم...ولی درسی که قراره ازش بگیری خیلی درس بزرگیه... فکر کن
چه به مرور آرزوهام تغییر کرد... دغدغه هام عوض شد... زندگیم هدف دار شد... علی علی🍂🖐🏼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا