eitaa logo
عَـطَـۺ انـٺِـظـــــاࢪ
45 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
176 فایل
علت ڪوࢪے یعقوب نبے معلــوم استッ شہࢪ بے یاࢪ مگࢪ اࢪزش دیدن داࢪد⁉️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبارزه با نفس.mp3
2.98M
🔊 🎵 «مبارزه با نفس» 🎙 استاد 🔸 برای ترک گناه باید مبارزه با نفس رو یاد بگیریم...
❬🌼🍃❭ ❗️ ⚠️ خانه ابدی ⚠️ ‌دوست‌خوبم‼️ 💢 قبر تنگ‌و تاریک خانه‌همیشگی‌توست...⚡️ مخصوص خودت ،فقط‌برای تو... پنجره ندارد،درش‌هم‌با ورود تو تا قیامت‌ بسته می‌شود...🥀 اجازه نداری‌❌غیراز چندمترپارچه چیزدیگری‌باخودت،آنجا ببری...‼️ 🙂وقتےآنجانقل مکان‌کنی کسی‌به دیدنت‌نمےآید ...🍂 کسی‌برایت ایمیل نمےفرستد👋🏻 گروه های‌ اجتماعے از لیستشان‌حذفت مےکنند...❌ مطالبت‌لایڪ‌نمےخورد ...👍🏻 تنهایک چیزبه دردت میخورد ...☝️🏻 ✔️ نمازهایت ....✔️ ✔️ صدقاتت ....✔️ ✔️ و اعمال نیکت ...✔️ 🔺"حال با خودت فکر کن..."🔺 برای رفتن آماده هـســـتی ؟!"" 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪ
آدم دلش که سنگین میشه میگن بخاطرِ گناهایی هست که انجام داده (خواسته یا ناخواسته) و بهترین ذکری که روح رو پاکسازی میکنه از گناه و حس های منفی... همین‌ ذکرِ استغفار هست!
📛قبله به سمت شیطان...! خلبان سعودی نماز می خواند تا پرواز کند و کودکان یمنی را به شهادت برساند.💔🥺
🔵 امام باقر علیه السلام فرمودند: 🔴 هر كس شبها پيش از آنكه بخوابد سور مسبّحات را بخواند نمي‎ميرد، جز اينكه حضرت قائم (ع) را درك كند و اگر قبل از ظهور آن حضرت بميرد در بهشت همسايه حضرت رسول (ص) مي‎شود . 🌕 سوره های مسبحات: حدید ،حشر ،صفّ ،جمعه ،تغابن ،اعلی‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهم عجل لولیک الفرج⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️:⁩⁦❤️⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان روشنای دل من.... حضرت خورشید سلام....🌿
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ... و مژده داد :دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد و همین یک جمله کافی بود تا جانِ ز تن رفته ام برگردد که ناباورانه خندیدم و به خدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق! دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدرحرف بزنم که خودش تماس گرفت. حالم تماشایی بود که بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش رابدهم که با همه خستگی، خنده اش گرفت و سر به سرم گذاشت :واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس فردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم! و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :پس اون صدای چی بود؟ صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد! از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون. اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود :نرجس! بهم قول بده مقاوم باشی تا برگردم! انگار اخبار آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانی اش را پنهان کند که لحنش لرزید :نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی! با هر کلمه ای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد :به خدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم! و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی! چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته! وصدای عباس به قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش به هم ریخته و دیگر نمیداند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفسهایش را میشنیدم. انگار سقوط یک روزه موصل و تکریت و جاده هایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که به جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!