eitaa logo
عَـطَـۺ انـٺِـظـــــاࢪ
45 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
176 فایل
علت ڪوࢪے یعقوب نبے معلــوم استッ شہࢪ بے یاࢪ مگࢪ اࢪزش دیدن داࢪد⁉️
مشاهده در ایتا
دانلود
- نمیمونی‌دیگه‌مشتی :)! آره‌باتوام‌رفیقِ‌حسین 💔 باتویی‌که‌وقتی‌کارت‌گیره‌متوجه‌نمیشی داری‌چجوری‌حرف‌میزنی‌با‌کسی‌که واست‌هرکاری‌کرده ! اون‌کسی‌که‌تورفاقتش‌کم‌نزاشته اربابه :) اون‌کسی‌که‌ پایِ‌رفاقتتون‌مونده‌اربابه :)💔 ولی‌اون‌کسی‌که‌‌فقط‌ادعاداره‌‌و زده‌زیرِ‌هرچی‌رفاقته‌تویی‌؛تو !!
خدایا :) خودت‌واسه‌حالِ‌دلم‌‌پادرمیونی‌کن من‌انقدشرمندم‌که‌دیگه‌روم‌نمیشه برم‌درِ‌خونه‌یِ‌اربابم روم‌نمیشه‌برم‌بگم‌ایندفعه‌قول‌میدم دیگه‌دلتونشکونم روم‌نمیشه‌برم‌ازشون‌کمک‌بخام . . میدونی‌خدا :)! ایندفعه‌نمیخام‌بگم‌چیزی‌میخام ! نمیخام‌بگم‌حاجت‌دارم . . ایندفعه‌من‌میخام‌حقِ‌رفاقتِ‌چندسالمو به‌جابیارم :)💔 میخام‌بگم .. رفیقِ‌خوبِ‌زندگیم ارباب ایندفعه‌فقط‌خودتونومیخام ! اومدم‌تمومِ‌گذشتموجبران‌کنم‌ ! اومدم‌بگم‌میخام‌بشم‌‌نوکرِ‌واقعیت توعالمِ‌رفاقت‌حرفموزمین‌نمیزنی‌که 💔نه؟ میدونم‌که‌میبخشیُ‌فرصتِ‌جبران‌میدی ..
توامیدِنوکراتی آره‌خلاصه :) ازتمامِ‌جهان‌سهم‌ِ‌من‌توباشیُ‌بس !💔 بیاین‌همین‌الان واسہ‌همدیگہ‌دعاکنیم آدم‌شیم :( رفقا . . امشب‌براحالِ‌دلم‌ویژه‌دعاکنین:)💔 !
درستہ‌بدم! گناه‌ کردم ! خطا کردم .. یادم رفت خوبیاتو :)💔 همش درست آقا همش قبول دورت بگردم!
میدونم نورِ چشمِ مهدیه فاطمم :) میدونم امیدِ دل مهدیه فاطمم! میدونم مهدیه فاطمه رو منه جوون .. یہ حساب دیگه اۍ باز کرده! حتی اینم میدونم .. امیدشو ناامید کردم ولی ..! اقا نکنه دورم بندازی!؟... اقا نکنه بگی این نوکره روسیاه لایق نگاهِ منه حسین نیست! دورت بگردم _حسین! منو دور ننداز ..💔 برا حال نوکرت گریه هم میکنی .. گریه کن ولی .. نوکرت عین اشڪ از چشمات نیوفته :) ڪہ اگه از چشمت بیوفتم !.. پوچم .. هیچم ..
نقش حروف ربطِ تو جمله رو دیدی!؟ کاربرد زیادی نداره!.. اگه از فعلو فاعلو نهادو گزاره تو جمله خبری نباشه! این حروفِ ربطِ میشه به درد نخور! پوچ..الڪی..مسخره.. میخوام بگم آقا ... من تو جمله‌ای که همه ساختمونش از تو ساخته شده.. اون حرف ربطیم که :) تو نباشی...! بہ هیچ دردی نمیخورم!💔
پس منو اون حرف ربطی ڪن ڪہ .. ربطِ حسینه .. همه به حسین بشناسنش!🌿 اقا ترسم از اینه تو این جمله بشم حرف اضافه ... اگه زیادی باشم برات! اگه لایقت نباشم ‌" اگه از این جمله حذفم کنی!💔 چیکارکنم‌حسین!؟ یه راه داره .. اینکه حیِّ عشقت بشم! زنده باشم به عشقت.. کار کنم فقط به عشقت خدمت کنم فقط به عشقت :) هدفم تو باشیو... تو باشیو ... تو :)💔 نه مردم...نه شهرت...نه هیچی!
رفیق بسہ هرچی.. برا دنیایی کار کردیم که توش چندتا نامحرم زدن! حیفه برا دنیایی کار کنیم که توش حضرت زینب از خیمه ها تا گودال جلو چشم چندتا حرامی!💔.. میدوید تا به برادر برسه! هی نشست...هی پاشد..!
حیفه کار برا دنیایی که! مهدی زهرا ... هزارو خرده‌ای ساله غریبه!💔 هزارو خرده‌ای ساله بہ خاطر گناه شیعه هاش صبح تا شب گریه میکنه! آسمون چشاش شده سرخابِ خون!💔 گاهی از گریه... نفسش بند میاد... گاه به خس خس میوفته :) این دنیا، دنیایی که ... یه پسرو تشنه جلو پدرش تیکه تیکه کردن! اربا اربا کردن " ولی به جای تسلی دادن به این پدر! بالا سرش هلهله کردن.. پایکوبی کردن :)💔 _یاحسین! این دنیا، دنیایی که.. _حتی به طفل سه ساله هم رحم نکردن!
ختم کلام اینکه.. برا آخرتت کار کن! اب میخوری راه میری حرف میزنی آخرتو در نظر بگیر!... به نیت اخرتت قدم بردار! خیلی زود لیستمون میره تو اسامی درگذشتگان!.. تا دیر نشده به خودمون بیایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝زندگینامه 💝 … 💢٢۰💢 💚شهید محسن حججی در سوریه💚 … …ضربان قلبم بالا رفت. یکی از بچه های افغانستانی را دیدم. با هول و ولا از او پرسیدم: "جابر، جابر کو!?" گفت: "زخمی شد و بیهوش افتاد روی زمین. بردنش عقب." سریع خودم را به عقب رساندم. همینجور فریاد می زدم: "جابر کو!? جابر کو!?" . جنازه ای را نشانم دادند. گفتند: "اونجاست." قلبم میخواست بایستد. با خودم گفتم: "یعنی محسن شهید شده!?" رفتم جلو و پتو رو از روی جنازه کنار زدم. دیدم محسن نیست. . فریاد کشیدم: "اینکه جابر نیست." دیگر داشتم دیوانه می شدم. یعنی محسن کجا بود!? . بی سیم زدم به بچه هایی که جلو بودند. بهشان گفتم: "من الان اونجا بودم. بهم گفتن جابر زخمی شده و فرستادنش عقب. اومدم عقب اما جابر اینجا نیست اشتباه شده. ببینید کجاست?"⁉️ گفتند: "ما همه شهدا و زخمی‌ها را منتقل کرده ایم عقب. هیچکس اینجا نیست." عقلم به جای قد نمی داد. نمی دانستم چه بکنم. با تعدادی از بچه ها، تا شب همه آن منطقه را گشتیم و زیر و رو کردیم. اما خبری از محسن نبود. دیگر راستی راستی داشتم دیوانه می‌شدم. . . ساعت ۱۰ شب رفتم اتاق کنترل پهباد. با اصرار از بچه‌های آنجا خواستم تا یک پهپاد بفرستند بالای پایگاه چهارم; جایی که محسن آنجا بود; شاید از این طریق پیدا شود. خودم هم ایستادم پایه مانیتور. استرس و اضطراب داشت و را می کشت. یک دفعه یکی از نیروهای عراقی آمد طرفم و موبایلش را داد دستم. نفسم بند آمد. چشمانم سیاهی رفت. آب دهانم خشک شد. آنچه را می دیدم باور نمی کردم. یک داعشی چچنی با خنجری که توی دست داشت محسن را به اسارت گرفته بود! ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-✨--«یا صاحب الزمان (عج)»--- ✨ تنگِ غروبِ جمعه شد،دلم گرفت از خزان شدم اسیرِ درد و غم،وقتِ شنیدنِ اذان آهِ دلم برون شد از،سینه یِ پر ز آتشم دیده یِ پر ز اشکِ من،گشت ضعیف و خونچکان فرصتِ گفتگویِ من،با تو به انتهایِ خود رسید و بغض،حائلی،گشت به موسمِ بیان وقتِ توسل و دعا،طی شد و من ز مجلست دور شدم شکسته دل،همرهِ رنجِ بیکران فکرِ دوباره آمدن،به مجلسِ تو در سرم بود ولی اگر بُوَد،بارِ دگر مرا توان امیدِ من به عشقِ تو،زنده بُوَد به روز و شب مگیر عشقِ خویش را،ز عاشقت به هر زمان به وقتِ رفتنم تو را،گفتمت ای بهارِ جان بیا و فصلِ رویش و،شکوفه را بده نشان بیا که با تو در دلِ،حادثه هایِ زندگی راحت و سهل می شود،عرصه یِ سختِ امتحان بیا و زردیِ مرا،که هست عاملِ مرض بدل نما به سرخی و،زردیِ رنگِ زعفران 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
با کسب اجازه و سلام به آقا امام زمانمون محفل رو شروع میکنیم🌸
- بسـٰم‌رب‌الصاحبَ‌الزمـٰان جمعه ای دیگر .. و ما همچنآن بی امام مانده ایم .. وامروز‌هم‌نیامدۍ(: من با گناهانم راه آمدنٺ را بستہ ام💔