امام علی النقی علیه السلام
ماکلمات[خداوند جل جلاله عظم شانه]هستیم، که پایان نمی پذیرد و فضیلتهای ما درک نمی شود
🌑شهادت مظلومانه امام هادی تسلیت باد🌑
👈کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
@atna_ir
#اعمال_لیله_الرغائب
روزه روز پنج شنبه
نمازلیله الرغائب
شب زنده داری
👈کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
@atna_ir
#پیام_صبحگاهی
#یاد_خدا_واصلاح_دلها
🔹کلید حل مشکلات؛ دعا، یاد خدا و اصلاح دلها است و ماه رجب عید کسانی است که قصد اصلاح قلوب خود را دارند.
۹۷/۱/۲۰
👈کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
@atna_ir
1⃣
☀️هر روز با یک داستان تمدن ساز
✍شهرت عوام
چندی بود که در میان مردم عوام نام شخصی بسیار برده میشد و شهرت او به قدس و تقوا و دیانت پیچیده بود. همه جا عامه مردم سخن از بزرگی و بزرگواری او میگفتند. مکرر در محضر امام صادق(ع) سخن از آن مرد و ارادت و اخلاص عوام الناس نسبت به او به میان میآمد. امام به فکر افتاد که دور از چشم دیگران آن مرد «بزرگوار» را که تا این حد مورد علاقه و ارادت توده مردم واقع شده از نزدیک ببیند. یک روز به طور ناشناس نزد او رفت، دید ارادتمندان وی که همه از طبقه عوام بودند غوغایی در اطراف او بپا کردهاند. امام بدون آنکه خود را بنمایاند و معرفی کند
@atna_ir
2⃣
ناظرجریان بود. اولین چیزی که نظر امام را جلب کرد اطوارها و ژستهای عوام فریبانه وی بود. تا آنکه او از مردم جدا شد و به تنهایی راهی را پیش گرفت.
امام آهسته به دنبال او روان شد تا ببیند کجا میرود و چه میکند و اعمال جالب و مورد توجه این مرد از چه نوع اعمالی است؟.
طولی نکشید که آن مرد جلو دکان نانوایی ایستاد. امام با کمال تعجب مشاهده کرد که این مرد همینکه چشم صاحب دکان را غافل دید، آهسته دو عدد نان برداشت و در زیر جامه خویش مخفی کرد و راه افتاد. امام با خود گفت شاید منظورش خریداری است و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد. ولی بعد فکر کرد اگر اینطور بود پس چرا همینکه چشم نانوای بیچاره را دور دید نانها را بلند کرد و راه افتاد.
باز امام آن مرد را تعقیب کرد و هنوز در فکر جریان دکان نانوایی بود که دید در مقابل بساط یک میوه فروش ایستاد، آنجا هم مقداری درنگ کرد و تا چشم میوه فروش را دور دید، دو عدد انار برداشت
@atna_ir
3⃣
و زیرجامه خود پنهان کرد و راه افتاد.
بر تعجب امام افزوده شد. تعجب امام آن وقت به منتهی درجه رسید که دید آن مرد رفت به سراغ یک نفر مریض و نانها و انارها را به او داد و راه افتاد. در این وقت امام خود را به آن مرد رساند و اظهار داشت: «من امروز کار عجیبی از تو دیدم.» تمام جریان را برایش بازگو کرد و از او توضیح خواست.
او نگاهی به قیافه امام کرد و گفت: «خیال میکنم تو جعفر بن محمدی.».
•.بلی درست حدس زدی، من جعفر بن محمدم.
•.البته تو فرزند رسول خدایی و دارای شرافت نسب میباشی، اما افسوس که این اندازه جاهل و نادانی.
•.چه جهالتی از من دیدی؟.
•.همین پرسشی که میکنی از منتهای جهالت است، معلوم میشود که یک حساب ساده را در کار دین نمیتوانی درک کنی، مگر نمیدانی که خداوند در قرآن فرموده: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها»
@atna_ir
5⃣
مردم را به نام صدقه و احسان به دیگران دادی نه تنها حسنهای نداری، بلکه به عدد هر یک از آنها گناه
دیگری مرتکب شدی. پس چهار گناه دیگر بر چهار گناه اوّلی تو اضافه شد و مجموعا هشت گناه شد، هیچ حسنهای هم نداری.
امام این بیان را کرد و در حالی که چشمان بهت زده او به صورت امام خیره شده بود او را رها کرد و برگشت.
امام صادق وقتی این داستان را برای دوستان نقل کرد، فرمود: «این گونه تفسیرها و توجیه های جاهلانه و زشت در امور دینی سبب میشود که عدهای گمراه شوند و دیگران را هم گمراه سازند.»[1]
1.وسائل، ج 2/ ص 57. ↩
@atna_ir