@atna_ir☀️
دوره جامع تدریس مجازی #تاریخ_تطبیقی_اسلام جلسه یازدهم(۶)
✍درخواستهای موسی (ع) از خداوند در آغاز مأموریت
🔷حضرت موسی (ع) در ادامه درخواستهایی را به درگاه خداوند مطرح کرد: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي. وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي. يَفْقَهُوا قَوْلِي.وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي. هَارُونَ أَخِي» (طه/25-30)؛ خدایا! با همه این احوال به من شرح صدر بده. یعنی اینهایی که به من دادی، همهشان برای تفقد مادی خوب است؛ اما هدایت، تفقد معنوی میخواهد.شرح صدر چیزی است که خدای متعال با آن، بر پیامبر اسلام (ص) منت گذاشت: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (شرح/1)؛ یعنی شرح صدر پیغمبر ما در دنیا بینظیر است. البته ائمه ما اولاد پیامبر (ص) بودند و کلُّهم نورٌ واحدٌ؛ چنانچه بقیةالله الاعظم (عج) شرح صدر نبوی دارد؛ سالها تغییرات را میبیند و هیچ اقدام خارج از دستور خداوند نمیکند. این شرح صدر است.
🔶اما درباره «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي. يَفْقَهُوا قَوْلِي»: موسی (ع) از خداوند میخواهد که زبانم را باز کن. آیا واقعاً حضرت موسی (ع) لکنت زبان داشت؟ اصلاً خدای متعال، پیغمبر دارای لکنت زبان میفرستد که او هم نیاز به دعا برای رفع آن داشته باشد؟! اگر خداوند پیغمبر لکنتی بفرستد، اصلاً کسی به سخن او گوش نمیکند. نمیشود پیامبر، علائم مشخصه داشته باشد. همه پیامبران باید متعادل باشند؛ یعنی زبان و چهره آنها متعادل باشد. در تاریخ دیدهاید که یکی از انبیا (ع) یا ائمه (ع) را به یک وضع نامأنوس جسمی متهم کرده باشند؟! خداوند متعال در وجود انبیا (ع)، چیز خلاف عرفی قرار نمیدهد؛ چون باعث میشود که به سخن او گوش فرا ندهند.مراد از «وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي» این است که حضرت موسی (ع) ده سال است که در مصر نبود و در این ده سال، به زبان دیگری سخن میگفت. از طرفی، در این مدت خیلی از کلمات مصریان عوض شده است. اما چون لازم است پیامبر سلیس صحبت کند، از خداوند میخواهد: تو با اِعجاز خودت، زبانم را با گفتمان امروز باز کن تا بتوانم راحت ارتباط بگیرم.البته ادعیهای که انبیا (ع) انجام میدهند، لزوماً به این معنا نیست که قبل از دعا، خداوند آن خواسته را نمیدهد؛ بلکه برای درخواست استمرار، و از الزامات حرکت است. علاوه بر آن، به ما یاد میدهد که همه چیز را باید از خدا بخواهیم. نقلش هم برای تبیین این مطلب است که اگر میخواهید مانند حضرت موسی (ع) وارد مسیری شوید، شرح صدر و درخواست سهولت از خدا و بیان واضح، از الزامات آن است.و بالأخره از خدا میخواهد: «وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي. هَارُونَ أَخِي؛ یک نفر از اهلم را هم بفرست که به من کمک کند؛ برادرم هارون را بیاور». خدای متعال فرمود که همه خواستههایت را اجابت کردم.
🔶از کوه طور به آن طرف، قرآن راجع به زن و بچه حضرت موسی (ع) چیزی نگفته است؛ چون در مسیر مأموریت دخالتی نداشتهاند. ولی اینکه قرآن ساکت گذاشته است، برای ما درسی دارد و آن اینکه، خداوند کأنه میخواهد بگوید: وقتی من مأموریت دادم، دیگر نباید به هیچ چیز فکر کنی؛ فقط باید به مأموریت فکر کنی. یعنی اگر چیزی در این راه مانع شد، باید بگذاری و بروی. در مسیر خدا هیچ چیز نباید مانع شود، حتی زن و بچه: «قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» (توبه/24).
🇮🇷آموزشهای تمدن ساز (#تاریخ_تطبیقی_اسلام یکشنبه ها در کانال اتنا)
@atna_ir
@atna_ir☀️
دوره جامع تدریس مجازی #تاریخ_تطبیقی_اسلام جلسه یازدهم(۷)
✍حضرت موسی (ع) در کاخ فرعون
🔷حضرت موسی (ع) پس از دریافت مأموریت الهی، وارد مصر شد. او از اینجا به بعد، مخفیکاری را در پیش نمیگیرد. افرادی هم که او را میبینند، چون از مسیر عادی میآید، او را میشناسند. در هیچ نقلی نداریم که حضرت موسی (ع) برای ورود به کاخ فرعون با مشکل مواجه شده باشد. دلیلش هم این است که همه از او میترسیدند؛ چون ده سال پیش مأمور فرعون را کشته و فرار کرده بود و در این مدت، دربارهاش تبلیغ سوء کرده بودند.این پیامبر الهی، ساعتی را که فرعون با همه وزرایش جلسه داشت، انتخاب کرده و وارد کاخ شد. از قبل پیش بینی کرده بود که فرعون ابتدا مسأله قتل را مطرح خواهد کرد، و وقتی به عنوان قاتل محسوب شد، سخنانش حمل بر این میشود که میخواهد از مجازات فرار کند. به دلیل همین پیشبینی بود که قبلا از خداوند خواسته بود که برادرش، هارون (ع) را با او بفرستد تا وی سخنان موسی (ع) را تأیید کند، و اگر اتهام آدمکشی زدند، بگوید: هارون (ع) که آدم نکشته است؛ او هم این سخنان را میگوید.طبق پیشبینی حضرت موسی (ع)، فرعون به محض دیدن آن حضرت گفت: برگشتی؟ آیا رسم مروت این بود که من به تو خدمت کنم و تو انسانی را بکشی و فرار کنی؟ حضرت موسی (ع) جواب خوبی داد: «وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» (شعراء/22)؛ من را بزرگ کردی، ولی این از لطفت به من نبود. تو همه بنیاسرائیل را به اسارت کشیدی؛ مرا هم میخواستی بکشی که پدر و مادرم، مجبور شدند در آب بیندازند. از طرفی، من را هم نمیشناختی و چون علاقه داشتی صاحب فرزند شوی، مرا نگهداشتی و اگر میدانستی که من چه کسی هستم، حتی یک لقمه غذا نمیدادی. پس این غذاهایی که به من دادی، از باب لطف به من نبوده است؛ به خاطر خودت بوده است. اما در عین حال، وقتی من او را کشتم، به خاطر ارتباطش با تو نبود؛ من از حق دفاع کردم. این فرد در حال کشتن انسان دیگری بود.
🔶پس از آن، فرعون علت آمدن را از حضرت موسی (ع) پرسید. موسی (ع) گفت: من از طرف رب العالمین آمدهام. آمدهام بگویم که تو رب الأعلی نیستی که آن را ادّعا میکنی؛ تو هم انسانی مانند دیگران هستی. (تعبیر من این است که فرعون گفت فرد مناسبتری نبود که خدا بفرستد؟ چون موسی با لباسهای چوپانی آمده بود و یک چوب هم در دست داشت).فرعون در ادامه پرسید: علامت اینکه تو از طرف او آمدهای، چیست؟ موسی (ع) عصایش را انداخت و مار بزرگی ظاهر شد. اولین اتفاق این بود که تمام وزرا فرار کردند. اما فرعون فرار نکرد، چون اگر بلند شده و فرار میکرد، آبرویش میرفت.فرعون سیّاس بود؛ گفت: عصا را بگیر تا باهم مذاکره کنیم. موسی (ع) عصایش را گرفت. فرعون گفت: نشانه دیگری هم داری؟ موسی (ع) دستش را در گریبان فرو برد و درآورد. فرعون سرش را پایین انداخت. اگر به آن نگاه میکرد، کور میشد. گفت: آن را خاموش کن تا با هم مذاکره کنیم.از همان اول، وقتی خدای متعالی موسی (ع) را فرستاد، فرمود که با فرعون به تندی صحبت نکن. این را بدانیم که حق هرگز زور به کار نمیبرد، چون نیازی به آن ندارد.همه وزرا و حاضرین به جلسه بازگشتند؛ ولی همهشان به تردید افتادند که این چیست؟ اما فرعون، مغز متفکر است؛ در فکر فرو رفت که چه کار کند ربوبیت موهومش را برگرداند؟! بلافاصله گفت: سِحر خوبی بود. دیگران هم گفتند شاید موسی (ع) ساحر است. حضرت موسی (ع) بلافاصله گفت: اگر سحر است، آن را باطل کن! موسی (ع) در این کاخ بزرگ شده است و فرهنگ آنجا را خوب میداند؛ میداند که فرعون افرادی دارد که سحرها را باطل کنند.
🔷اینجا دعوا تمام میشود و موسی (ع) به فرعون و اطرافیانش مهلت میدهد. این مهلتدهی، برای خود حضرت موسی (ع) هم فرصتی فراهم میآورد تا با بنیاسرائیل، که با آمدنش برای آنها مایۀ تسکین شده بود، صحبت کند. هیچ کس هم حق تعرض به او را نداشت.
🔶حضرت موسی (ع) در مصر، دو مأموریت داشت:
1. فرعونیها را به سمت خدا دعوت کند.
2. بنیاسرائیل را آزاد کرده و با خود به قدس ببرد.
🔷در مورد مأموریت اول، از آنجایی که پول و نیرو و امکانات نداشت تا با اهالی مصر صحبت کند، روز یوم الزینه، روز جشن ملی را برای رو در رو شدن با ساحران انتخاب کرد. روز جشن ملی، همه فرعونیها میآمدند و در نتیجه حضرت موسی (ع) میتوانست با همه سخن بگوید.
🇮🇷آموزشهای تمدن ساز (#تاریخ_تطبیقی_اسلام یکشنبه ها در کانال اتنا)
@atna_ir
@atna_ir☀️
دوره جامع تدریس مجازی #تاریخ_تطبیقی_اسلام جلسه یازدهم(۸)
✍رو در رویی حضرت موسی (ع) با ساحران
🔷زمانی که سَحَره مارهای خود را به صحنه پرتاب کردند، حضرت موسی (ع) در یک لحظه ترسید؛ چرا که هزاران مار افعی ظاهر شدند، در حالی که حضرت موسی (ع) فقط یک چوب برای انداختن دارد. بین آن هزاران افعی، کسی میتواند این عصا را ببیند؟ حضرت موسی (ع) صحنه را ایجاد کرده است که برای خودش فرصت ایجاد کند، اما باز تهدید میشود.خدای متعال فرمود: موسی! نترس که تو برتری. چرا؟ چون هیچ گاه حقیقت در برابر دروغ شکست نمیخورد. پس از اقدام ساحران، حضرت موسی (ع) عصایش را انداخت. اولین کاری که عصا انجام داد، این بود که هر چه را آنجا بود، خورد. با مشاهده این صحنه، همه ساحران ایمان آوردند.
🇮🇷آموزشهای تمدن ساز (#تاریخ_تطبیقی_اسلام یکشنبه ها در کانال اتنا)
@atna_ir
@atna_ir☀️
دوره جامع تدریس مجازی #تاریخ_تطبیقی_اسلام جلسه یازدهم(۹)
✍کرامتی از امام رضا (ع)
😁در اینجا مناسب است به مطلبی اشاره کنیم و آن اینکه مأمون علیه امام رضا (ع) کارهای فنی زیادی انجام داد. افرادی تربیت کرده بود که در جلساتی که آن امام همام حضور داشت، جسارت میکردند. روزی یکی از آن افراد، جسارت زیادی به آن حضرت کرد و ایشان هم چیزی نگفت. آن شخص به پشتیای تکیه داده بود که نقش شیر بر روی آن بود. به امام (ع) گفت: به این شیر بگو تا من را بخورد. آن حضرت خطاب به نقش شیر فرمود: این فاجر را بگیر! شیر دهانش را باز کرده، او را خورد و سپس سمت مأمون رفت. امام (ع) فرمود: این طرف بیا! شیر آمد و سرش را روی پای آن حضرت گذاشت. جماعت حاضر در آن مجلس دیدند که از چشمان شیر اشک میآید. امام رضا (ع) دستی به سرش کشید و فرمود: به جای خود برگرد! شیر رفت و به پشتی تبدیل شد. مأمون که نیروی خرجکردهاش را از دست داده میدید، به امام (ع) گفت: اگر امکان دارد، آن شخص را برگردان. آن حضرت فرمود: اگر عصای موسی (ع) آنچه را که خورده بود برگرداند، این شخص هم بر میگردد!
🇮🇷آموزشهای تمدن ساز (#تاریخ_تطبیقی_اسلام یکشنبه ها در کانال اتنا)
@atna_ir
اَتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه چهل و سوم *
قسمت چهل و سوم شرح کتاب سه دقیقه تا قیامت. ⬆️⬆️
سه دقيقه در قیامت 44.mp3
31.61M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه چهل و چهارم
* داستان : با نامحرم
* ضرورت ارتباط با نامحرم
* مرز روابط محرم و نامحرم
* مثالهای قرآنی ارتباط نامحرم
. حضرت مریم (س)
. حضرت سلیمان(ع)
. حضرت موسی (ع)
* اثر گناه در رزق
* رابطه بین شهادت و چشم
* مرگ چه کسی شهادت است؟
* روزی شهادت با مراقبه چشم
🇮🇷کانال اتنا(اندیشکده تمدن نوین اسلامی)
@atna_ir