eitaa logo
عطرِظهورِمولا
6.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
103 فایل
⚘به جامع‌ترین کانالِ ایتا خوش‌آمدید⚘ به کانال استیکر ما هم بپیوندید ↙️ https://eitaa.com/joinchat/2421358727C395e519fab گروه عطرظهورمولا↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/257818659Cab8649861b پیشنهادها و انتقادها @saheb12zaman تبلیغات @Zeinabp_2020
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝 علت غیبت علت غیبت حضرت اين است كه مردم كّره‏ زمين در دنيا فرو رفته و به يـاد منجى نيستند، هنوز به فكر دنيا هستند به فكر آمدن امام زمان  عليه‏ السلام نيستند. ⬅️ اگر تمام مردم کّره زمين آمادگى پيدا كردند، مثل كسى كه ظلمى را احساس می‌كند و می‌گويد يك فريادرسى برسد و وقتى كه فريادرس برسد در دامنش میفتد، اگر يك چنين حالتى باشد و جهان در انتظار امام زمان  عليه‏ السلام باشد و او را بپذيرند، حضرت ظهور می‌كنند. 📚 انوار صاحب الزمان ارواحنا فداه ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝 در شبانه‌روز ساعتی وقت بگذارید با امام زمانتان با زبان حال خودتان حرف بزنید، یقین داشته باشید خوشبخت دنیا و آخرت می‌شوید. ✨آقای غریبم چقدر داشتنت را کم داریم ... خدایا امام زمان ما را برسان. ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.Isra.013-14.mp3
3.66M
🔹سوره اسراء سوره ۱۷ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات ۱۴_۱۳ سوره اسراء⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝هفته‌ای دیگر آغاز شد با حجم بزرگی از دلتنگی... ... و من مانده‌ام با دلی بیقرار و چشمی به‌راه مانده و هفته‌های مکررِ پرانتظار ... ... من مانده‌ام و روزهای خاکستری فراق که سنگین و نفس‌گیر، عبور می‌کنند... ... من مانده‌ام و جای خالی شما در دنیایی که می‌بینم... ... من مانده‌ام و غم بزرگ یتیمی🏝 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 آمادگی‌برای‌اصل‌زندگی‌درعصرمهدوی معرفت‌امام‌حاضر اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🏝 شما هم دیگران را در کسب بیشتر معرفت‌ مهدوی،مهمان‌ کنید. کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق      قسمت 0⃣6⃣ نور ماه نیمی از چهره ات را روشن کرده..مبهوت و بادهانی باز یک قدم جلو م
    قسمت ⬅️ ۶۱ چهره‌ات لحظه‌ی نشستن جمع می‌شود و لبت راروی هم فشار می‌دهی کنارت می‌نشینم و مچ دستت را می‌گیرم _ درد داری؟؟ _ اوهوم…پام!! نگران به پایت نگاه می‌کنم.تاریکی اجازه نمی‌دهد تاخوب ببینم!! _ چی شده؟… _ چیزی نیست… ازخودت بگو!! _ نه! بگو چی شده؟… پوزخندی می‌زنی _ همه شهید شدن!!…من… دستت راروی زانوی همان پای اسیب دیده می‌گذاری _ فکر کنم دیگه این پا، برام پا نشه! چشم‌هایم گرد می‌شود _ یعنی چی؟… _ هیچی!!…برای همین میگم نپرس! نزدیک تر می‌ایم.. _ یعنی ممکنه..؟ _ اره..ممکنه قطعش کنن!…هرچی خیره حالا! مبهوت خونسردی ات،لجم میگیرد و اخم میکنم _ یعنی چی هرچی خیره!!! مو نیست کوتاه کنی درادا…پاعه! لپم را میکشی _ قربون خانوم برم! شما حالا حرص نخور… وقت قهر کردن نیست!! باید هرلحظه را باجان بخرم!! سرم راکج میکنم _ برای همین دیر اومدید؟ اقاسجاد پرسید همه خوابن..بعد گفت بیام درو باز کنم! _ اره! نمیخواست خیلی هول کنن بادیدن من!..منتظریم افتاب بزنه بریم بیمارستان! _ خب بیمارستان شبانه روزیه که! _ اره!! ولی سجاد جدن خسته است! خودمم حالشو ندارم… اینا بهونس..چون اصلش اینکه دیگ پامو نمیخوام!! خشک شده.. تصورش برایم سخت است! تو باعصا راه بروی؟؟…باحالی گرفته به پایت خیره میشوم…که ضربه ای ارام به دستم میزنی _ اووو حالا نرو تو فکر!!… تلخ لبخند میزنم _ باورم نمیشه که برگشتی… _ اره!!… چشمهایت پراز بغض میشود _ خودمم باورم نمیشه! فکر میکردم دیگه برنمیگردم…اما انتخاب شده نبودم!! دستت را محکم میگیرم _ انتخاب شدی که تکیه گاه من باشی… نزدیکم می ایی و سرم را روی شانه ات میگذاری _ تکیه گاه تو بودن که خودش عالمیه!! میخندی… سرم رااز روی شانه ات برمیداری و خیره میشوم به لبهایت… لبهای ترک خورده میان ریش خسته ات که درهرحالی بوی عطر میدهد!! انگشتم راروی لبت میکشم _ بخند!! می‌خندی… _ بیشتر بخند! نزدیکم می‌ایی و صدایت را بم و ارام می‌کنی _ دوسم داشته باش! _ دارم! _ بیشتر داشته باش! _ بیشتر دارم! بیشتر می‌خندی!!! _ مریضتم علی!!! تبسمت به شیرینی شکلات نباتی عقدمان می‌شود! جلوتر می‌آیی و صورتم را مریض گونه …… ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق(ع) می‌فرمایند: ✅هنگامی‌که خداوند به قائم (عجل الله فرجه الشريف) اذن ظهور دهد، بر فراز منبر قرار گرفته، مردم را به سوی خدای تبارک و تعالی فرا می‌خواند و آنها را از خدا بيم می دهد. و به سوی حق خود دعوت می‌کند که در ميان آنها به سيره ی رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) رفتار کند و همانند آن حضرت در ميان آنها سلوک داشته باشد. آنگاه خداوند جبرئيل امين را می فرستد تا به نزد او آمده، از اصول دعوتش بپرسد. چون رؤس دعوت خود را بيان کند، جبرئيل امين عرض می‌کند: من نخستين کسی هستم که با تو بيعت می‌کنم. پس می‌گويد: دستت را بده تا بيعت کنم. آنگاه دست آن حضرت را به عنوان بيعت می‌فشارد. در آن هنگام ۳۱۳ نفری که در آنجا گرد آمده اند بيعت می‌کنند و در مکه می‌مانند تا شمار ياران به ده هزار نفر برسد. آنگاه رهسپار مي شوند. 📘اعلام الوری، ص431 ↙️↙️↙️ @atr_ir
🏝قطع ارتباط یک سلول از بدن شما اگر تحت تأثیر و فرمان و در برنامه منظم خودش‌ نباشد و بی‌حساب تکثیر شود افراط و تفریط کند غده سرطانی می‌شود و انسان را‌ می‌کشد. ⬅️ اگر یک عملتان شما را از امام زمانتان دور کرد اگر دروغ گفتید این سبب‌ می‌شود که ارتباطتان قطع شود دروغ گفتن، غیبت کردن و امثال اینها مثل سلولی‌ کوچک است که هر روز بی‌حساب تکثیر می‌شود و غده سرطانی می‌شود و انسان را‌ می‌کشد. 📚مثال های حکمت آمیز   ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.Isra.015-16.mp3
2.36M
🔹سوره اسراء سوره ۱۷ قرآن کریم استاد قرائتی تفسیرنور ⚘تفسیر آیات ۱۶_۱۵ سوره اسراء⚘ ↙️↙️↙️ @atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
🏝به دنبالتان می‌گردیم، در کوچه کوچه‌ی دلتنگی! در خیابان خیابان پاییزها و زمستان‌ها! و در طلوع هر روزه صبح! در تکه تکه‌ی پازل روز! در حوالی رسیدن سرخی آفتاب! در تاریکی پهن شده در شب! در خواب‌هایی که از جمعه گذشته، بیدار می‌شوند! و در رویاهایی که به دنبال تعبیرشان "أمَّن یجیب ... " می‌خوانیم. برای سلامتی‌تان " اللّهم کن لولیک ..." خواندیم و می‌دانیم که به دست‌تان می‌رسد! ولی خدا کند با گناه، زخمی نزنیم ...🏝 ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 امام‌پرکاروکوشا معرفت‌امام‌حاضر اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🏝 شما هم دیگران را در کسب بیشتر معرفت‌ مهدوی،مهمان‌ کنید. کانال‌عطرظهورمولا ↙️↙️↙️ @atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق     قسمت ⬅️ ۶۱ چهره‌ات لحظه‌ی نشستن جمع می‌شود و لبت راروی هم فشار می‌دهی کنارت می‌نش
     قسمت 2⃣6⃣ نان تست برمی‌دارم ،تندتند رویش خامه می‌ریزم و بعد مربای آلبالو را به ان اضافه می‌کنم. ازاشپزخانه بیرون می‌ایم و باقدم‌های بلند سمت اتاق خواب می‌دوم. روبروی اینه‌ی دراور ایستاده‌ای و دکمه‌های پیراهن سفید رنگت را می‌بندی.عصایت زیربغلت چفت شده تابتوانی صاف بایستی. پشت سرم محمدرضا چهاردست و پا وارد اتاق می‌شود. کنارت می‌ایستم و نان را سمت دهانت می‌اورم.. _ بخور بخور! لبخند می‌زنی ویک گاز بزرگ از صبحانه‌ی سرسری‌ات می‌زنی. _ هووووم! مربا!! محمد رضا خودش را به پایت می‌رساند و به شلوارت چنگ می‌زند.تلاش می‌کند تا بایستد.زور میزند و این باعث قرمزشدن پوست سفید و لطیفش میشود.کمی بلند میشودوچندثانیه نگذشته باپشت روی زمین می افتد!هردو میخندیم حرصش میگیرد،جیغ میکشدو یکدفعه میزند زیر گریه. بستن دکمه هارا رها میکنی ،خم میشوی و اورا ازروی زمین برمیداری.نگاهتان درهم گره میخورد.چشمهای پسرمان باتو مو نمیزند…محمدرضا هدیه همان رفیقی است که روبه روی پنجره ی فولادش شفای بیماری ات را تقدیم زندگی مان کرد…لبخند میزنم و نون تست رادوباره سمت دهانت میگیرم.صورتت را سمتم برمیگردانی تا باقیمانده صبحانه ات را بخوری که کوچولوی حسودمان ریشت را چنگ میزند و صورتت را سمت خودش برمیگرداند.اخم غلیظ و بانمکی میکندودهانش را باز میکندتا گازت بگیرد. میخندی و عقب نگهش میداری _ موش شدیا!! .. باپشت دست لپ های اویزون و نرم محمد رضا رالمس میکنم _ خب بچه ذوق زده شده داره دندوناش درمیاد _ نخیرم موش شده!! سرت راپایین می آوری،دهانت راروی شکم پسرمان میگذاری و قلقلکش میدهی _ هام هام هام هااااام….بخورم تورو! محمدرضا ریسه میرود و دراغوشت دست وپا میزند. لثه های صورتی رنگش شکاف خورده و سردوتا دندان ریزو تیز ازلثه های فک پایینش بیرون زده.انقدرشیرین و خواستنی است که گاهی میترسم نکند اورا بیشترازمن دوست داشته باشی.روی دودستت اورابالا میبری و میچرخی.اما نه خیلی تند!درهردور لنگ میزنی.جیغ میزند و قهقهه اش دلم را اب میکند.حس میکنم حواست به زمان نیست،صدایت میزنم! _ علی!دیرت نشه!؟ روبه رویم می ایستی و محمدرضا راروی شانه ات میگذاری.اوهم موهایت راازخدا خواسته میگیرد و باهیجان خودش رابالا پایین میکند. لقمه ات را دردهانت میگذارم و بقیه دکمه های پیرهنت را میبندم.یقه ات راصاف میکنم و دستی به ریشت میکشم. تمام حرکاتم را زیر نظر داری. و من چقدر لذت میبرم که حتی شمارش نفسهایم بازرسی میشود در چشمهایت! تمام که میشود قبایت را ازروی رخت اویز برمیدارم وپشتت می ایستم.محمد رضارا روی تختمان میگذاری و اوهم طبق معمول غرغرمیکند.صدای کودکانه اش رادوست دارم زمانی که باحروف نامفهوم و واج های کشیده سعی میکند تمام احساس نارضایتی اش رابما منتقل کند قبا را تنت میکنم و ازپشت سرم راروی شانه ات میگذارم… آرامش!!!! شانه هایت میلرزد!میفهمم که داری میخندی.همانطورکه عبایت راروی شانه ات میندازم میپرسم _ چرا میخندی؟؟ _ چون تواین تنگی وقت که دیرم شده،شما ازپشت میچسبی!بچتم ازجلو بااخم بغل میخواد روی پیشانی میزنم اااخ_وقت! سریع عبارا مرتب میکنم.عمامه ی مشکی رنگت را برمیدارم و مقابلت می ایم.لب به دندان میگیرم و زیر چشمی نگاهت میکنم _ خب اینقد خوبه.. همه دلشون تندتند میخواد سرت راکمی خم میکنی تاراحت عمامه را روی سرت بگذارم.. چقدر بهت میاد! ذوق میکنم و دورت میچرخم..سرتاپایت را برانداز میکنم…توهم عصا بدست سعی میکنی بچرخی! دستهایم رابهم میزنم _ وای سیدجان عالی شدی!!! ✅ ادامــــــہ دارد... ↙️↙️↙️ @atr_ir