هدایت شده از عطرِظهورِمولا
#صبحتبخیرمولایمن
سلام آرزوی عاشقان دل شیدا
سلام ای سبب اتصال ارض و سما
سلام رحمت بیمنتها، ای دلدار
گناه از من و نجوای توست استغفار
السَلامُ عَلَیڪَ یا صَاحِبَ الزَّمان
🏝اگر تو نباشی،
ستارهها هم گم میشوند
و جاذبه،
قدرتِ کشیدنِ یک برگ را
هم ندارد
چه رسد به کُرات ومنظومهها!
میانِ دنیا قدم نگذاری،
آسمانها توانِ ایستادن ندارند
و جادهها خیالِ رسیدن.
نگاهِ گرمت را دریغ کنی.
خورشیدها خاموش
و ناامید در گوشهای کز میکنند
و صورتِ ماهها بدونِ نور، پر میشود از لکهای سیاه!
مولای من؛ #امام_زمان
اگر نبود فروغِ حیاتبخشِ تو و پدرانت، هستی شکل نمیگرفت
و خدا خیالِ پرستیده شدن
نداشت!🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق قسمت 6⃣2⃣ زینب بااسترس دست روی صورتش میکشد و جواب میدهد _ کجا سرخ شده؟ _ یکمم تپل
#مدافع_عشق
قسمت 7⃣2⃣
_ وا دخترخل شدی؟چرا میرقصی؟
روی تختم میپرم و میخندم
_ اخه خوشاااالم مامان جووونی.
لیوان راروی میزتحریرم میگذارد
_ بیا یادت رفت بقیشو بخوری..
پشتش رامیکند که برود و موقع بستن در دستش را به نشانه خاک برسرت بالا میآورد
یعنی…تواون سرت!شوهرذلیل!
میرود و من تنها میمانم با یک عالم#تو
……
مدتی هست که درگیرسوالی شده ام
توچه داری که من اینگونه هوایی شدهام
….
روی صندلی خشک و سرد راه آهن جابه جا میشوم و غرولند میکنم.مادرم گوشه چشمی برایم نازک میکند که:
_ چته ازوختی نشستی هی غرمیزنی.
پدرم که درحال بازی باگوشـےداغون و قدیمـےاش است میگوید
_ خب غرغراز دوری شوهره دیگه خانوم!
خجالت زده نگاهم راازهردویشان میدزدم و به ورودی ایستگاه نگاه میکنم.دلشوره به جانم افتاده ” نکند نرسند و ماتنها برویم”ازاسترس گوشه روسری صورتی رنگم را به دور انگشتم میپیچم و بازمیکنم. شوق عجیبی دارم،ازینکه این اولین سفرمان است. طاقت نمیاورم ازجت بلند میشوم که مادرم سریع میپرسد:
_ کجا؟
_ میرم آب بخورم.
_ وا اب که داریم تو کیف منه!
_ میدونم! گرم شده! شما میخورین بیارم؟
_ نه مادر!
پدرم زیر لب میگوید: واسه من یه لیوان بیار
آهسته چشم میگویم و سمت آبسردکن میروم اما نگاهم میچرخد درفکراینکه هرلحظه ممکن است برسید. به آب سردکن میرسم یک لیوان یکبارمصرف راپراز اب خنک میکنم و برمیگردم.حواسم نیست و سرم به اطراف میگردد که یکدفعه به چیزی میخورم و لیوان ازدستم می افتد ..
_ هووی خانوم حواست کجاست!؟
روبه رو رانگاه میکنم مردی قدبلند و چهارشانه باپیرهن جذب که لیوان اب من تماما خیسش کرده بود!بلیط هایی که دردست چپ داشت هم خیس شده بودند!
گوشه چادرم را روی صورتم میکشم ،خم میشوم و همانطور که لیوان راازروی زمین برمیدارم میگویم:
_ شرمنده!ندیدمتون!
ابروهای پهن و پیوسته اش رادرهم میکشد و درحالیکه گوشه پیرهنش را تکان میدهد تاخشک شود جواب میدهد:
_ همینه دیگه!گند میزنید بعد میگید ببخشید.
دردلم میگویم خب چیزی نیست که …خشک میشه!
اما فقط میگویم
_ بازم ببخشید
نگاهم به خانوم کناری اش می افتدکه ارایش روی صورتش ماسیده و موهای زرد رنگش حس بدی را منتقل میکند! خب پس همین!!دلش ازجای دیگر پراست!
سرم راپایین میندازم که ازکنارش رد شوم که دوباره میگوید
_ چادریین دیگه!یه ببخشید و سرتونو میندازید پایین هری!
عصبی میشوم اما خونسرد فقط برای باراخر نگاهش میکنم
_ مگه اسباب بازیه؟…نه اقای عزیز
✅ ادامــــــہ دارد...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
امام عصر(عج) در #جامعهی_کبیره!
8⃣ زیارت جامعهی کبیره نقشهی راه!
«سیّد رشتی» در سفر حج از کاروان عقب افتاد و وقتی مضطرب و نگران کناری نشست و درمانده بود که چه کند، توفیق زیارت امام زمان ارواحنافداه نصیبش شد.
هنگامی که به ایشان گفت از قافله جا ماندهام، امام عصر سلاماللهعلیه به او فرمودند:
نافله بخوان تا راه را پیدا کنی!
پس از نافلهی نماز شب مجدداً امام زمان ارواحنافداه به او فرمودند:
هنوز نرفتهای؟
و او پاسخ داد:
به خدا قسم راه را بلد نیستم.
حضرت فرمودند:
جامعه بخوان تا راه را پیدا کنی!
سیّد رشتی که تا آن موقع زیارت جامعه را حفظ نکرده بود، به برکت نفس و حضور امام زمان سلاماللهعلیه و بدون داشتن کتاب، زیارت جامعهی کبیره را از حفظ خواند.
میگویم در این روزگار ندانمها و چه کنمها، در این زمانهی سرگشتگی و گم گشتگی، در وانفسای گم شدنهای راه از چاه، چه خوب است که به زیارت جامعهی کبیره پناه ببریم.
زیارت جامعهی کبیره زیارت امام زمان ارواحنافداه و اجداد طاهرین ایشان است و عرض ادب به این بزرگواران موجب رستگاری و هدایت است.
اگر راه را گم کردهای، زیارت جامعهی کبیره نقشهی راه است. راه آشنایی با امام زمان ارواحنافداه و حقیقت دین!
✍ بهزاد فیروزمنش،
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝نعمت امام عصر ارواحنافداه!
آن كه بر كسى حقّ نعمت دارد، در عصر حاضر ولىّ نعمت ما حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء است.
اگر
"بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض والسماء"
[به برکت وجود ایشان به همهی مخلوقات روزی داده میشود و به خاطر وجود ایشان زمین و آسمان در جای خود پابرجا هستند.]
و اگر
" لو لا الحجة، لساخت الارض بأهلها"
[به فرض محال، اگر حجّت خدا روی زمین نباشد، زمین هر کس و هر چه روی آن است را فرو میبرد]
پس نعمت رزق و روزى، آرامش آسمان و زمين را مديون او هستيم.
اميدواريم كه سپاسگزار وجود پر فيض او باشيم.
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ به شبهاتی درباره فلسطین
🔻فلسطینیها خودشون زمین هاشونو به اسرائیلیها فروختن؟
🔸فلسطینیها ناصبی هستن و دشمن اهل بیت؟ فلسطینیها طرفدار صدام هستن؟ تو فلسطین مجسمه صدام رو زدن؟
🔹چرا حماس در حمله به اسرائیل غیرنظامی کشت؟ حماس چرا جنگ رو شروع کرد که اینطوری تلفات بده؟
🔸همه آتیشا زیر سر ایرانه که این دوتا با هم درگیر شدن. چرا به فلسطین کمک میکنیم؟
🔺اصلا درست... اسرائیل ظالم و فلسطین مظلوم.. آقا به فکر مردم خودمون باش ول کن فلسطین رو!
#فلسطین | #طوفان_الاقصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝 این بهترین تعبیر از حرفای سید حسن نصرالله بود
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
18.Kahf.047.mp3
2.15M
🔹سوره کهف سوره ۱۸ قرآن کریم
#تفسیر_صوتی_قرآن
استاد قرائتی
تفسیرنور
⚘تفسیر آیه ۴۷ سوره کهف⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
هدایت شده از عطرِظهورِمولا
#صبحتبخیرمولایمن
🏝هر کجای زندگی را
که نگاه میکنم،
هر صفحهی عمرم را
که ورق میزنم،
هر گوشهی دلم را
که سرک میکشم...
جای معطر شما خالیست
انگار همیشه،
میان تمام دلخوشیها،
بغضی مدام گلوی شادیهایم را
میفشرده است...
انگار،
نبودنتان هرگز نمیگذارد
که این دم،
نوش شود
بیایید و مثل عطر بهارنارنج،
کام جانها را مصفا کنید🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
عطرِظهورِمولا
#مدافع_عشق قسمت 7⃣2⃣ _ وا دخترخل شدی؟چرا میرقصی؟ روی تختم میپرم و میخندم _ اخه خوشاااالم
#مدافع_عشق
قسمت 8⃣2⃣
بزارید تو ادبیات کمکتون کنم! خانومم هستن..
_ برو اقا!برو به حد کافی اسباببازی گونی پیچت گند زد به اعصابم…ببین بلیطارو چیکار کرد!
نگرانی به جانم میافتد که الان دعوا میشود.اما تو سرد و تلخ نگاهت را به چهره مرد میدوزی.
دست راستت رابالا میآوری سمت دکمه اخر پیرهن مرد نزدیک گردنش و دریک چشم به هم زدن انگشتت را در فضای خالی بین دودکمه میبری و بافشار انگشتت دودکمه اول را میکَنی!!!
مرد شوکه نگاهت میکند.باحفظ خونسردیات سمت من میآیـے و بالبخند معناداری میگویـے
خواستم بگم این دوتا دکمه رو ما دهاتیا میبندیم!بهش میگن یقه آخوندی…اینجوری خوشتیپ تری!
این کمترین جواب بود برای اون کلمه ی گونی پیچت! یاعلی !!
بازوی مرامیگیری و بدنبال خود میکشی.مرد عصبی داد میزند وایسا بینم!و سمتمان می اید.باترس آستینت را میکشم.
_ علی الان میکشتت!
اخم میکنی و بلند جوابش را میدهی
_ بهتره نیای! وگرنه باید حودت جوابشون رو بدی
و به حراست اشاره میکنی.
مرد می ایستد و باحرص داد میزند
_ اره اونام ازخودتون!!
میخندی
_ اوهوم! همه دهاتی!!
و پشتت به اومیکنی و دست مرا محکم میگیری.باتعجب نگاهت میکنم.زیر چشمی نگاهم میکنی
_ اولن سلام دومن چیه داری قورتم میدی باچشات؟
_ نترسیدی؟ازینکه…
_ ازینکه بزنه ترشیم کنه؟
_ ترشی؟
_ اره دیگه ! مگه منظورت له نیست؟
میخندم.
_ اره!ترشی!
_ نه! اینا فقط ادا و صدان!
_ کارت زشت نبود؟…اینکه دکمشوپاره کردی
_ زشت بود!اما اگر خودمو کنترل نکرده بودم …..لاالله الا الله…میزدم… فقط بخاطر یه کلمش…
دردلم قند الاسکا میشود!!چقدر روم حساسی!!!باذوق نگاهت میکنم.میفهمی و بحث راعوض میکنی
_ اممم…خب بهتره چیزی به مامان بابا نگیم.نگران میشن بیخود.
پدرت ایستاده و سیبی را به پدرم تعارف میزند.مادرم هم کنار زهرا خانوم نشسته و گرم گرفته.فاطمه هم یه گوشه کنار چمدانش ایستاده و باگوشی ور میرود.پدرم که مارا درچند قدمی میبیند میگوید:
_ ازتشنگی خفه شدم بابا دیگه زحمت نکش دختر …
باشرمندگی میگویم
_ ببخشید باباجون
نگاهش که به دست خالی ام می افتد جواب میدهد
_ اصن نیووردی؟؟؟…هوش و حواس نمونده که!
و اشاره میکند به تو!
به گرمی باخانواده ات سلام علیک میکنم و همه منتظر میشویم تا زمان سوار شدن رو اعلام کنن…
باشوق وارد کوپه میشوم و روی صندلی مینشینم.
_ چقد خوووب شیش نفرس!!همه جامیشیم کنارهمیم!
فاطمه چمدانش را بسختی جابه جا میکند و درحالیکه نفس نفس میزند کنار من ولو میشود.
_ واقعا که !! بااین هوشت دیپلمم گرفتی؟ یکیمونو حساب نکردی که!
حساب سرانگشتی میکنم.درست میگویدماهفت نفریم و کوپه شش نفر!میخندم وجواب میدهم
_ اره اصن تورو ادم حساب نکردم
اوهم میخندد و زیرلب میگوید
_ بچه پررو!
پدرم چمدان هارا یکی یکی بالای سرما درجای خودشان میگذارد.مادرم و زهراخانوم هم روبروی من و فاطمه مینشینند.پدرت کمی دیرتراز همه وارد کوپه میشود و دررا میبندد.لبخندم محو میشود.
✅ ادامــــــہ دارد...
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
🏝مولا جان !
یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه!
💥حکایت من و شما حکایت غلام بیمسئولیت و اربابی مهربان است .
▫️اربابی بود که غلام بدي داشت .
ميگفت : اين غلام را دوست ندارم ، به حرف من گوش نميدهد و سر به هواست... .
⬅️ یک روز برايش خبر آوردند چرا نشستهاي؟ عدهاي دارند غلام تو را ميزنند .
⬅️ با عجله آمد و از او دفاع كرد .
گفتند : تو که از او راضی نبودی؟ چرا رفتي و از او دفاع كردي؟
▫️گفت : با همه بدياش منسوب به من است... مال من است... غلام من است هرچند به حرفم گوش نميدهد ، اما جز من کسی ندارد❗️
✳️ مولای عزیز !
ما كه غير شما كسي را نداريم ...
▫️خوب يا بد ، به پايتان نوشته شدهايم ...هرچند رسم غلامی را بلد نیستیم .
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏝جانم فدای نام شما یا صاحب الزمان
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
#کانالعطرظهورمولا ↙️↙️↙️
@atr_ir