استادفقیهی،شرح صحیفه سجادیه((02)).mp3
6.33M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه دوم
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،شرح صحیفه سجادیه03.mp3
7.38M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه سوم
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،شرح صحیفه سجادیه04.mp3
7.64M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه چهارم
📡 @atre1o1 🇮🇷
#داستان_واقعی_نماز_اول_وقت
بر بالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند.
آقای پیر کراواتی، با شنیدن اذان، درب کیف چرم گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد!!
برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد.
بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند، من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم!
و او هم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
در جوانی مدتی از طرف سردار سپه (رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم. از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه ام بودم!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت و گریه کنان داخل شد و به طرف ضریح آقا رفت
پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند و هر کسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر میکرد و میرفت!
به خودم گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش کرده آن هم با انجیر و تکه ای نبات!!
حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پیرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم: چه شرطی و برای چی؟
شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی!
متعجب شدم که او قضیه مرا از کجا میدانست؟! کمی فکر کردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم: باشه!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته و خوب شده بود!!
من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که شوخی نبود، رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد میکرد!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد. مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم.
چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز...
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگر عصبانی میشد یا عمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم :
قربان در خدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید: مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی؟!
گفتم: قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون در حرم امام رضا(ع) شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت:
مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد!
بعدها متوجه شدم، آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نماز خواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود!!
از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم....
*خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان*
📡 @atre1o1 🇮🇷
🌸🌺🌸✨✨✨✨✨✨✨
🌺🌸✨✨✨✨✨
🌸✨✨✨
#دعای_غریق📖
✨بسم الله الرحمن الرحیم
💠«یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مقلبالقلوب ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»
💠«ای خداوند! ای رحمان! ای مهربان! ای دگرگونکننده دلها! دل مرا بر دینت پایدار کن»
#سفارششدهاستکهدرزمانغیبتامامزمانعجهرروزبرایامانماندنازشبهاتخواندهشود😊
📗بحارالانوار، جلد 52 صفحه 149
📕اعلام الوری باعلام الهدی
📔کمالالدین و تمام النعمه جلددوم
📘الغیبه،شیخ نعمانی
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،استادرفیعی،نعمت دو دسته است.mp3
2.68M
🎤 🔊 #استادرفیعی
🍃 #نعمت دو دسته است
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،استادرفیعی،آثارشهوت پرستی.mp3
1.99M
🎤 🔊 #استادرفیعی
آثار #شهوت پرستی ♨️
📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
سلامی بی جواب
از جانب خوبان
نمی ماند ...
🌸🍃 #سلام #امام_زمان (عج)✋
#سلام_آقای_من
#سلام_پدر_مهربانم
#صبح_بخیر
نبودنت درد است و درد را
از هرطرف بنویسی درد است
وتو از هرطرف کہ بیایے درمانے
تا نیایـی درد ما درمان نمےشود...
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃
#صلوات
#خصوصی
http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
✅نقش نماز در درمان بیماری ها
✍️آیت الله بهجت(ره) :
شخصی می گفت: من بیمار شده و به دکتر مراجعه کردم .
دکتر گفت: شما باید ورزش کنید، اگر چه به زیاد نماز خواندن!
من هم زیاد نماز خواندم و بیماری ام که سردرد بود خوب شد.
نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد.
خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد. مدت زمان ذکر رکوع باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمتهای مختلف بدن کمک می کند.
📚منبع: توصیه های پزشکی عارفان،
آیت الله بهجت،ص ۳۷
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،صحیفه سجادیه،دعای1ج6.mp3
6.42M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه پنجم
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،شرح صحیفه سجادیه،دعای1ج7.mp3
6.45M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه ششم
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،حمد الهی.mp3
6.59M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه هفتم
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی.mp3
6.51M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه هشتم
📡 @atre1o1 🇮🇷
ماجرای شوخی امیرالمومنین علیه السلام با سلمان!(حتما بخونید)
قشیری از علمای شافعی در کتاب خود « احسن الکبائر » نقل کرده است که :
امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت در سنین جوانی بود ، سلمان ( رضوان الله علیه ) در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .
سلمان گفت : ای علی (علیه السلام ) با من شوخی میکنی در حالی که من پیرمرد و شما جوان و کم سن و سال هستید ؟
علی ( علیه السلام ) فرمودند : ای سلمان ، مرا از نظر سن و سال کوچک و خودت را خیلی بزرگ خیال کرده ای ؟ قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای ؟ چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجاتت داد ؟
سلمان با شنیدن این کلمات از امیرالمومنین ( علیه السلام ) به وحشت افتاد و عرض کرد : از کیفیت آن جریان برایم بگوئید .
علی ( علیه السلام ) فرمودند :
تو وسط آب ایستاده بودی و از شیری که در آنجا بود می ترسیدی ، دست ها را به دعا بلند کردی و از خداوند متعال نجات خود را طلبیدی ، خداوند هم دعایت را اجابت و مرا به فریاد تو رساند . من همان اسب سواری هستم که زره او بر روی شانه اش و شمشیرش به دستش بود و ضربه ای بر آن شیر وارد کردم که او را دو نیم کرد و تو خلاص شدی .
سلمان عرض کرد : نشانه دیگری در آنجا بود برایم بیان فرمائید .
حضرت دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود : این همان هدیه تو است به آن اسب سوار ! سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد با عجله خدمت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شرفیاب شد و عرض کرد ای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) من اوصاف شما را در انجیل خواندم و محبت شما در دلم جای گرفت ، همه ادیان غیر از دین شما را رها کردم و آن را از پدرم مخفی نمودم تا سرانجام متوجه شد و نقشه کشتن مرا کشید ولی دلسوزی او نسبت به مادرم مانع می شد و دائما چاره ای در قتل من می اندیشید و مرا به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد ، تا اینکه فرار کردم ، به محلی به نام دشت ارژن رسیدم در آنجا ساعاتی استراحت کردم احتیاج به آب پیدا کردم لباس های خود را بیرون آوردم و داخل رود خانه ای که در همان نزدیکی بود رفتم . ناگهان شیری آمد و روی لباس های من ایستاد . وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند متعال نجات خود را درخواست نمودم که ناگاه اسب سواری پدیدار شد و با یک ضربه شیر را به دو نیم کرد .
من از آب بیرون آمدم لباس به تن کردم و خودم را بر رکاب اسبش انداختم و آن را بوسیدم و چون فصل بهار بود صحرا و اطراف رودخانه پر از گل و سنبل بود شاخه گلی گرفتم و به او هدیه کردم و تشکر نمودم .چون گلها را گرفت از چشمان من ناپدید گشت و اثری از او ندیدم ، از این جریان بیش از صد سال می گذرد و من این قصه را برای احدی نگفته ام امروز علی ( علیه السلام ) تمام آن قضیه را بیان فرمود و همان شاخه گل را به من نشان داد ؟
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند :
ای سلمان ، هنگامی که مرا به آسمان بردند تا جائیکه جبرائیل توقف نمود و من تا کنار عرش الهی بالا رفتم در حالی که پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت ...
وقتی سفر معراج تمام شد و من به زمین برگشتم علی ( علیه السلام ) بر من وارد شد و پس از عرض سلام و تبریک به خاطر الطاف و عنایاتی که خداوند متعال در این سیر ملکوتی به من نموده از تمام گفتگوهای من با پروردگارم خبر داد .
بدان ای سلمان ، هر کدام از انبیاء و اولیاء از زمان حضرت آدم ( علیه السلام ) تا کنون که گرفتار شده است علی ( علیه السلام ) او را از گرفتاری نجات داده است .
مرجع: کتاب القطره ، قطره ای ازدریای فضایل اهل بیت/ ص 282
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،استادعالی،چرا نمی توانیم سوالات شب اول قبر را جواب بدهیم؟.mp3
2.72M
🍃💚﷽💚🍃
🎤 🔊 #استادعالی
چرا نمی توانیم سوالات #شب_اول_قبر را جواب بدهیم ؟
#عطر1و1
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،استادرفیعی،حکایت فردی که منکر امامت شد.mp3
1.09M
🎤 🔊 #استادرفیعی
حکایت فردی که #منکر_امامت شد
#عطر1و1
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،استادهاشمی نژاد،تاثیر اسم در قیامت.mp3
1.05M
🎤 🔊 #استادهاشمی_نژاد
🍃 #تاثیر_اسم در #قیامت
#عطر1و1
📡 @atre1o1 🇮🇷
عطر1و1،استاددانشمند،شیعه شدن سنی عثمانی.mp3
2.26M
🎤 🔊 #استاددانشمند
🍃 #شیعه شدن #سنی_عثمانی
#عطر1و1
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،شرح صحیفه سجادیه((02)).mp3
6.33M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه نهم
📡 @atre1o1 🇮🇷
استادفقیهی،شرح صحیفه سجادیه،دعای1ج5.mp3
7.64M
🍃💚﷽💚🍃
🔷 #شرح_صحیفه_سجادیه 🔷
〖 🎤 🔊 #استادفقیهی 〗
🍃 #دعای_اول
🍃 ⇦ با موضوع : «حمد الهی»
🍃 جلسه دهم
📡 @atre1o1 🇮🇷