eitaa logo
عطر1و1
70 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
14 فایل
🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 📡 @atrekhas 🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرف های خصوصی
⛅ شیفتگان حضرت مهدی(عج) ⛅ 🔅تشرّف آقای مهندس حسین به زیارت ولیّ عصر (علیه السّلام): اینجانب اصغر رحیمی در سالهای 49 - 1348 هجری شمسی که به مسجد جمکران مشرّف شدم، داستانی را شنیدم که: فردی به نام حسین آقا، مهندس سازمان برنامه، با هدایت آقای «حاج خلج قزوینی» که از افراد وارسته و از منتظرین حضرت امام عصر - علیه السّلام - هستند، شفا گرفته است. پس از مدّتی من به عنوان معلّم به قریه جمکران آمدم و ظهرها برای خواندن نماز به مسجد می رفتم. یکی از روزها که به مسجد رفتم، گفتند: «آقای حاج خلج آمده است.» خوشحال شدم و با عجله نزد ایشان رسیدم، پس از احوالپرسی گفتم: «حاج آقا ! قضیّه حسین آقا را من فی الجمله شنیده ام و می خواهم از زبان شما امروز بشنوم.» ایشان گفتند: «این مسأله کوچکی در رابطه با حضرت ولیّ عصر - ارواحنا فداه - است.» به هر حال با اصرار، جریان را این چنین بیان کردند... روزی جلو قهوه خانه «حاجی خلیل» نشسته بودم که شخصی به نام حسین آقا که قبلاً شرح حالش را شنیده بودم به من معرّفی کردند و گفتند: «نخاع ایشان صدمه دیده و کمردرد دارد و حتّی او را خارج از کشور نیز برده اند ولی علاج دردش نشده و بهبود نیافته است.» من دلم سوخت و از حسین آقا خواستم که: «بیا چند روز با هم در مسجد باشیم شاید آقا امام عصر - ارواحنا فداه - عنایتی فرماید.» گفت: «فایده ای ندارد.» من اصرار کردم و ایشان هم پذیرفت، مدّت چهل روز باهم بودیم. روز چهلم به حسین آقا گفتم: «مواظب باش! امروز روز چهلم است.» اطراف مسجد مقداری گردش کردیم و سپس به مسجد برگشتیم. من به حسین آقا گفتم: «خسته ام! می روم استراحت کنم.» و به اطاق بغل مسجد رفتم. ایشان هم گفتند: «من به مسجد می روم تا نماز بخوانم.» قدری استراحت کرده بودم که ناگهان از صدای زیاد بیدار شدم، بیرون آمدم دیدم، حسین آقا سنگ بزرگی که درب چاه بود، برداشت و پرتاب کرد و هیچ ناراحتی دردکمر احساس نمی کند، گفتم: «چه شد؟» گفت: «من در مسجد مشغول نماز امام زمان - علیه السّلام - شدم، وقتی نماز تمام شد و نشسته بودم، سیّد بزرگواری را پهلوی خود حاضر دیدم، رو به من کردند و فرمودند: «حسین آقا ! اینجا چه کار داری؟» گفتم: «کمرم درد می کند.» ایشان دست خود را به کمرم کشیده فرمودند: «دردی در پشت تو نیست.» و سپس فرمودند: «نماز امام زمان خواندی؟» گفتم: «بلی!» فرمود: «صلوات فرستادی؟» گفتم: «نه!» فرمود: «بفرست!» من پیشانی بر مهر گذاشتم و شروع به فرستادن صلوات نمودم، ناگاه به فکرم رسید که این سیّد چه کسی است و چطور فرمود کمرت ناراحتی ندارد، بلند شدم دیدم آقا نیست، متوجّه شدم که مورد عنایت آقا قرار گرفته و مشرّف به محضر والای حضرتش شدم و دیگر ناراحتی ندارم.«اللّهم ارزقنا زیارته.» آدرس اینجانب: قم، میدان سعیدی کوچه .... . 📗منبع کتاب : شیفتگان حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف «جلد دوّم» ✍🏻احمد قاضی زاهدی گلپایگانی http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرف های خصوصی
🍃💚﷽💚🍃 💢سه عامل اصلی ندیدن امام عصر(عج)! 🔰 علی بن ابراهیم بن مهزیار می گوید: 19 سال متوالی به مکه رفتم تا خدمت امام زمان (عج ) تشرف پیدا کنم. سال آخری که آمدم نا امید ودلگیر بودم با خود گفتم دیگر فایده ندارد چقدر منتظر باشم گویا لیاقت ندارم برای زیارت. در همین حال بودم که به من الهام شد برای دیدار سال آینده بیا تا حضرت را ببینی... سال بیستم فرا رسید" با دلی پر از امید و عشق کنار کعبه نشستم و نماز میخواندم ناگهان دستی روی شانه ام گذاشته شد ، به من گفتند اگر میخواهی حضرت را ببینی دنبال ما بیا... سوار بر مرکب شدیم و در کوه های اطراف گردشی کردیم شب شد دیدم روی کوهی چادری برپاست و روشنایی از آن پیداست نزدیک شدم بعد از اجازه داخل شدم دیدم صورتی دلربا و قامتی بلند ، ابروان بهم پیوسته ، خوشخو و بخشنده سلام کردم حضرت فرمود: منتظرت بودیم چرا دیر آمدی؟ گفتم سیدی و مولای" من شب و روز منتظر شما بودم حضرت فرمود: سه چیز باعث شده امامتان را نبینید: بی رحمی به ضعفاء قطع رحم دنیا طلبی شما اگر رفتارتان را درست کنید ما خودمان می آییم. https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از عطر1و1
عطر1و1،استادعالی،دیدار در مِه.mp3
6.45M
🎤 🔊 نمایش صوتی دیدار در مه داستان تشرف به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدایت شده از حرف های خصوصی
‍ ▫️آمدند پیش برادر، با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند. دوباره و سه باره هم آمدند، ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند. خدا اگر بخواهد حجت خودش را مخفی می کند، حتی از برادران و پدرش؛ او هم به اذن خدا بین مردم راه می رود، در بازارها قدم می زند، روی فرش ها پا می گذارد، ولی او را نمی شناسند؛ شباهت یوسفِ یعقوب و یوسف فاطمه همین مخفی ماندن است. امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است. 📚غیبت نعمانی، ص163. ...
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب قدرتمندانه و زیبای دختر سردار دلها ؛ به انگلیسی ؛ او به درستی لشگر حاج قاسم سلیمانی را تمام مردمان ایران زمین معرفی می کند‌. 📡 @atrekhas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صاحب نفس
عطر1و1،استادعلوی،عنایت حیرت برانگیز.mp3
3.41M
🎤 🔊 🍃🕌 علیه السلام عنایت حیرت برانگیز امام هشتم به خلبان آمریکایی 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
💔 همرنگ کبوتر سپیدت آقا🕊 این قلب شکسته، شد مریدت آقا در خاطر خود شبی سخن ها گفتم با پنجره فولاد جدیدت آقا چقَدَر اشـک که از صحن تـو جارو کردند 🥰 😘 ☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صاحب نفس
❗️خبر گناه ، اولیای خدا را از پا در می آورد ✍ عالمى در شيراز بود كه قبرش در حافظيه است و به حاج ميرزا حسين يزدى معروف است. روزگارى مسجد اين عالم، شلوغترين مسجد بود. او جزء علماى رده اول زمان قاجاريه در شيراز بود. 📌 روزى براى شيراز حكمران و به تعبير امروزى، استاندار فرستادند. جلسه معارفه گرفت. ادارى ها، نظامى ها و انتظامى ها را دعوت كرد، از جمله چند نفر از تاجران معروف بازار شيراز را نيز دعوت كرد. 🎉 براى اين كه ميهمان ها شاد باشند، دسته اى مطرب يهودى نيز دعوت كرد كه بخوانند و بنوازند. جلسه در روز پنج شنبه بود. حاج ميرزا حسين يزدى روز جمعه بعد از ظهر و عصر به منبر رفت. 👈 گفت: من شنيده ام كه ديروز در اين شهر، در منزل حاكم ميهمانى بوده و چند نفر از شما بازاريان متدين نيز شركت كرديد. دسته مطرب يهودى تصنيف خواندند و تار و تنبور زده و رقصيدند، خبرش را به من دادند. 😔 طاقت من از شنيدن اين خبر طاق شده است. رنج بيشتر من اين است كه شما چهره هاى مذهبى چرا در آن جلسه بوديد و هيچ عكس العملى نشان نداديد. 🔗 از منبر پايين آمد و به خانه رفت و مريض شد. يك ماه نتوانست به مسجد بيايد. اين گونه از پا در آمد. 🔹روزى در طول اين يك ماه، تاجرى آمد تا از بازار شيراز رد شود. به مغازه اى آمد تا جنسى بخرد، صاحب مغازه گفت: چنين پيشامدى در شيراز شده است. 🔺تاجر گفت: عاقبت اين پيشامد به خير است؟ تاجر در فكر فرو رفت كه مهمترين پيشامدى كه شده اين است كه عالمى در اين شهر از شنيدن خبر مريض شده و امروز و فردا می ميرد و مُرد. ▪️از شنيدن خبر گناه می مُردند. ⁉️اما ما چرا حالتى پيدا نمی كنيم؟ چون خود اين گناهانى كه ما می بينيم، گرچه خودمان اهل آن نيستيم،🔺همين ديدن ها بين ما و خدا و ولی او حجاب ايجاد كرده است.👈 اين است كه می بينيم و ناراحت نمی شويم. ❗️اما خبر گناه، اولياى خدا را از پا در می آورد. ❓ پس آثار گناه با خود گناهكار، در دنيا و آخرت، چه می كند؟ منبع : استاد انصاریان - سایت عرفان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅حکایت ✍شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بی فایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است. ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حرف های خصوصی
🔅 تکرار مکرر یک نبودن. این روزها و شب‌های بی‌نشاط همگی تمام خواهد شد، نفس‌های عمیق از سرِ دلتنگی تمام خواهد شد و بالاخره در اوج سرمایی که در وجودمان رخنه کرده، گرمای عشق او را حس خواهیم کرد. ⏳ هر چند بی‌وفایی رسم این لحظه‌هایمان شده اما هر دقیقه شوق آمدنش را داریم، و خوب می‌دانیم نگاه مهربانش هر لحظه مراقب تک تک ثانیه‌هایمان هست؛ ما می‌خواهیم این حس زیبا در حقیقت چشمانمان نقش ببندد. شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد / تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد 🌸 ؛ ویژه شب ...