eitaa logo
نگاه ِ نـو
132 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
589 ویدیو
14 فایل
متون زیبا ؛ ادبی ، تربیتی ، روان شناسی ، مذهبی #حکایات_و_خاطرات...
مشاهده در ایتا
دانلود
شمیم دود بر منقل بپیچد نسیم صبح چون مخمل بپیچد بیاور هیزم و آتش بیافروز که عطر چای در جنگل بپیچد درودهای پاینده👋 بامدادتان فرخنده و دل افروز امروزتان شاداب ، هر روزتان بهروز ــــ خدای مهربان یارتان باد و نور و نشاط را بر زندگی تان جاری سازد ! آمین یا رب الودود💝🌺 ســلام👋 سه شـنبه تون بخیر یا ارحم الراحمین💯 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
من یکی را دوست نداشـتم، او نیز مرا دوست نداشت؛ یک روز یکجا قرار گذاشـتیم من نرفتم ، او نیز نیامد ! 👤ازدمیر آصف ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
بی رنگ باش ! بی رنگ چون آب روان... ┄┅─✵💝✵─┅┄ @atre_dousti
چند سال پیش با اتوبوس واحد به شهر می رفتم صندلی اول پشت سر راننده و کنار پنجره نشسته بودم ، بغل دستی ام پیر مردی بود سر فرم ... صندلی ها همان چند ایستگاه اول پرشدند راهرو هم ، کاملاً کیپ آدم بود بالای سر پیر مرد ، جوانی ایستاده بود با موهای دم اسبی و براق ، ابروهای فرم داده ، صورت کاملاً سفید کرم اندود و لب های گلگون شده ، شلواری تنگ از نوع جین(لی خودمان) پایش بود و مقداری از ساق پایش هم معلوم بود ، خال کوبی پا هم کاملاً دیده می شد. من ، دزدکی ، با نگاه پیرمرد که مرتب بالا و پایین جوان را ور انداز می کرد ، نگاهم را هماهنگ کرده بودم ! راستش اگر در قسمت مردانه نایستاده بود به سختی می شد تشخیص داد ، پسر است ، ولی انگاری پسر بود ! با نگاه های عجیب پیر مرد ، حدس زدم که این آخر ؛ چیزی به این موجود خواهد گفت ولی نوع انتخاب جملاتش را نمی توانستم حدس بزنم ... سر وصدای اتوبوس و مسافرین در هم پیچیده بود و هر کس با جفتیش یا روبرویی ها در حال گفت و شنود بود ، غیر از من و پیرمرد که در حال پایش سوژه بودیم ! از ایستگاه اول تا خیابان۲۴متری حدود۴۵دقیقه راه است که مواقع ترافیک بیش تر هم می شود فکر می کنم اتوبوس در انتهای جاده ی فرودگاه در حال حرکت بود پیر مرد یکباره ترکید و گفت : جوان ! خـــروس با مـرغ دارد ... جوان نگاهش کرد و لبخندی زد و در ایستگاه پیاده شد ، این طور که نگاهمان ، دور شدنش را بدرقه می کرد ، انگار راه رفتنش _هم_ مردانه نبود... ح.ا.م ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این گیفِ کوتاه، خلاصه‌ی یک ترم درس جامعه‌شـناسی، روانشـناسی و علوم‌ سـیاسی است! اينكه با هركسی درگير نشوید و فكر خود را مشغولش نكنید ، نشانه‌ی بزرگی و بلوغ فكری شماست . ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
اگر توانستـه باشـم در قلبِ انسانی ، پنجره‌‌ی جدیدی را به سویِ او باز کرده باشم ، زندگانی من پوچ نبوده است . 📝 ســلام👋 چهارشـنبه تون بخیر و عافیت یاحَیُّ یا قَیّوم💯 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
دختر کوچولویی وارد بقالی شد و کاغذی را به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته لطفاً چیزایی رو که در این لیست نوشته ، بهم بدین، اینم پولش.» بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد! مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.» دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها را بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت همهٔ آدم‌ها و وابسـتگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است . ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✍از حکیمی پرسـیدند :چرا گوش دادنت از سخن گفتنت بیشـتر است؟ گفت: چون به من دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه می گویم ، می شـنوم. کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی کـه نپـرسـنـد ، تـو از پیش مگوی ز آغـاز دو گوش و یک زبـانـت دادنـد یعنی که دو بشـنو و یکی بیش مگوی ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
سالروز بازگشت آزادگان قهرمان به وطن گرامی باد🕊 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
✍به یاد یوسف هایی که نیامدند ... به یاد چشمان یعقوب هایی که در آرزوی دیدن یوسف شان بسـته شد . ۲۶ مـرداد سالروز بازگشت مـردان قبیلهٔ حماسه و غیرت به سرزمین عزیزمان گرامی باد . ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti
پنجشنبه، همان روزی است که کتاب خاطرات آدم _خیلی بیش از روزهای دیگر _ورق می خورَد و وزش نسیم احساس ، همهٔ آدم های زندگیمان را در گذر ذهن مجسم می کند . از تورق بعضی صفحات ، خوشحال می شویم و لبخندی ، مهمان لب هایمان می شود و از بعضی دیگر غیر ... اما درستش این است که برای همهٔ گذشـتگان طلب بخشش و مغفرت کنیم و خدایشان رحمت کند را هم ، نثار همگی... ســلام👋 پنجشـنبه تون بخیر و کامرانی لا اِلهَ اِلا اللهُ المَلِکُ الحَقِّ المُبینِ💯 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─ @atre_dousti