می گویندﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ می خواﺳﺖ ﺧﻮﺩش را ﺑﻪ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺳاند ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ آﻧﺠﺎ ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻠﺘﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨد ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﯾﺮ می رﺳدﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻮﺩ ، ﻣﺠﺒﻮﺭ می شود ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺪود ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ می رﺳد ﻭ ﺳﻮﺍﺭ می شود ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ی ﮐﻔﺸﺶ ﺍﺯ ﭘﺎیش جدا می شود ﻭ کنار ریل می افتد ، ﺧﻮﺩﺵ لنگهٔ دیگر را ﻫﻢ کنار دیگری می اندازدﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ می رسد ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻠﺴﻪ می شود ﺗﻤﺎﻡ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ می خندند ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ انگلیسی ها می گوید ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻧﺪﯼ کفش هاﯾﺘﺎﻥ ﮐﻮ؟ ﻧﮑﻨد ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﻫﻨﻪ می خواهید ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻠت خود ﺩﻓﺎﻉ ﮐﻨﯿﺪ؟ !!! ﻣﺠﺪﺩﺍً همه ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ خنده ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ می کرﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮔﻔﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ تأﺧﯿﺮ به دﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ می دﻭﯾﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ...
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ ...
✓ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ
ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ " ﺗﺤﻤﻞ " ﮐﻨﯿﻢ ، ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ بی دلیل ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ " ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﯿﻢ...
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
و مَرد
آنگاه آگاه شود
كه نبشتن گيرد
و بداند كه پهناى كار چيست.
#ابوالفضل_بیهقی
#روزنگار، ۱۴ تیر، روز قلم
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
در ۱۴ تیر ۱۳۶۱ احمد متوسلیان در جایی از تاریخ گُم شد...🕊
💥حاجی یادت به خیر که می گفتی:
برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید حتی اگر هزینه اش تنها ایستادن باشد . . . !
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
هدایت شده از ح.ا.م
براى آرامش و شاد بودن بايد :
١ــ رها کنی هرآنچه را که بود .
٢- شكرگزار باشی برای هرآنچه باقيست .
٣- با اشتياق چشم به راه بمانی برای هر آنچه به سويت خواهد آمد .
#شاد_بودن
#آرامش
سـلام🖐
جمعه روزتون پر از خیر و برکت
تندرست و دلشاد باشید👋
اَللهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم💯
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
🌹پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمودند
🦋✨سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت میشوند:
✨۱. کسی که خوش اخلاق باشد.
✨۲. کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.
✨۳. کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد.
📚اصول کافی
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
روزی غریبه ای وارد روستایی شد. در محل ورود به روستا، مشاهده کرد که سیلاب، سنگ بسیار بزرگی را از دامنهی کوه غلتانده و راه اصلیِ روستا را بند آورده است و مردم بیچاره، بدجوری به زحمت افتادهاند.
پس در کوچههای روستا بانگ برآورد که هماکنون در مسجد روستا گرد آیید که مرا با شما کار مهمی است.
مردم آن روستا، از زن و مرد و پیر و جوان، همه در مسجد گرد آمدند.
مردِ تازهوارد به مردم گفت: از این که میبینم، اینگونه گرفتار شدهاید و راه اصلی شما را سنگی بس بزرگ، بند آورده و آرام و قرار را از زندگی شما ستانده، بسیار اندوهناک شدهام و حاضرم در راه رضای خدا با جابه جا کردن این سنگ، مشکل را برای شما حل کنم و شما را از این غم برهانم.
همهی مردم از این خبر خوشحال شدند و از فرط خوشحالی یکدیگر را در آغوش گرفتند و از آن مردِ غریبه فراوان تشکر کردند.
مردم روستا که سر از پا نمیشناختند، خطاب به او گفتند:
حال که تو در راه رضای خدا بر ما منت مینهی و چنین لطف ارزشمندی را در حق ما روا میداری، ما نیز حاضریم با بذل مال و جان، این محبت شما را جبران کنیم.
از شما دستور، از ما اطاعتِ امر.
مرد غریبه از این همه وفاداری و جاننثاری خوشش آمد و به آنها گفت از امروز برای مدت چهل روز، آنچه را که من بگویم از نان و پنیر و گردو و خرما و عسل و ارده و شیره و کرهی محلی و دوغ و کباب برگ و جوجه و برنج و گوشت بره و شکار و بوقلمون و.....، به اقتضای اشتهای من مهیا کنید.
همهی این کارها را شما انجام بدهید و بعد از چهل روز بیایید و ببینید که من کاری میکنم برای شما، کارستان
مردم روستا آنچه را که او گفته بود، برای مدت چهل روز، سخاوتمندانه نثار کردند و روزها و ساعتها را شمردند و شمردند تا اینکه روز وعده فرا رسید.
پس تمام مردم روستا گرد آمدند و قهرمان داستان ما، طبق وعدهای که داده بود، حاضر شد.
نفس در سینهها حبس شده بود.
آن مرد آستینها را بالا زد و در کنار سنگِ بزرگ قرار گرفت، قدری مکث کرد و سپس خم شد و ندا داد که گروهی پیش آیید و این سنگِ سنگین را بر پشت من نهید تا آن را به هر مسافتی که مایلید، برای شما جابه جا کنم و راه را برای شما بگشایم.
مگر صد مرد قویاندام میتوانستند آن سنگ سنگین را حتی تکان بدهند.
مردم هاج و واج یکدیگر را نگاه میکردند.
آن مرد دقایقی به حالت خمیده در کنار سنگ معطل شد، دید خبری نشد، پس کمر خود را راست کرد و گفت گویا شما اصلاً مایل نیستید که من مشکل شما را حل کنم!!
چهل روز است که من برای کمک به شما فیسبیل الله نزد شمایم. قدری هم باید به زندگی خودم برسم. تا کی من باید غصهی مردم را بخورم و از حال و روز خودم غافل باشم. بالاخره من هم زندگی دارم.
پس راه خود را بگرفت و از پیش چشم اهالی روستا دور شد.
به راستی آیا چهل روز پیش یک نفر در این روستا نبود که به آن مرد تازهوارد بگوید، اول تو برنامهی خودت را برای برداشتن این سنگِ سنگین برای ما تشریح کن پس آنگاه ما کمر به خدمتِ تو بربندیم!!
#داشتن_برنامه
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
💢امام حسين عليه السلام :
حاجت خود را #جز نزد سه كس مَبَر : نزد ديندار ، جوانمرد ، يا بزرگ زاده ؛ زيرا ديندار، براى حفظ دين خود نيازت رابرآوَرَد و جوانمرد، از مردانگى خود شرم مى كند و بزرگ زاده، مى داند كه تو با رو انداختن به او آبرويت را فروختى و او با برآوردن نيازت، آبروى تورا حفظ مى كند .
📚تحف العقول صفحهٔ ۲۴۷
#یا_مانعُ_یا_دافع
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
🖋مردم به دنبال معجزه هستند، اما در بيشتر اوقات تعريفی كه از معجزه دارند ، درست نيست.
معجزه است اگر بتوانی بدی را ببينی ولی با خوبی پاسخ بدهی .
با كلامت ، جنگی را خاموش كنی و صلح را برقرار.
در جایی كه نتوانی كمك كنی ، با نگاهت مهربانی را توسعه دهی.
ببخشی ، در جایی كه می توانی انتقام بگيری
به جای لعن و نفرين ، دعای خير كنی . رنج ديگران ، رنج تو باشد.در دم و بازدم هايت ، خدا حضور داشته باشد.
به جای اين كه بخواهی مردم را تغيير دهی ، خودت را تغيير بدهی.برای موفقيت ديگران دعـا كنی.خانه ات محلی برای آرامش باشد.
✓معجزه است این گونه انسان بودن...
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
آرام باش !
هرکس بتواند
تو را عصبانی کند ، ارباب تو می شود .
بگذار آرام بودن ، بزرگترین قدرت تو باشد .
سـلام✋
شـنبه روزتون به خوبی و آرامش
تندرست و دلشاد باشـید
یا رب العالمین💯
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
می گویند تیمور لنگ مادر زادی لنگ بود و یک پایش کوتاه تر از دیگری بود .
روزی همه ی سرداران لشکرش را برای مشخص نمودن جانشینش ، گرد تپه ای پوشیده از برف جمع کرد ، بر فراز تپه ، درخت بلوطی وجود داشت .
سردارانش گرد تپه حلقه زده بودند...
تیمور گفت : همه ، تک تک به سمت درخت حرکت کنند و هرکس رد پایش یک خط راست باشد ، جانشین من می شود....
همه این کار را کردند و به درخت رسیدند، اما وقتی به رد پای به جا مانده روی برف پشت سرشان نگاه می کردند، با وجود رسیدن به درخت ولی همه زیگزاگی و کج و معوج بود
تا اینکه آخرین نفر ، خود تیمور لنگ به سمت درخت راه افتاد و در کمال تعجب با اینکه لنگ بود در یک خط راست به درخت رسید
راستی ایراد سرداران تیمور چه بود که نتوانستند مثل او در یک خط راست حرکت کنند و جانشینش شوند؟!
✓در قصه ی تیمور لنگ وقتی راوی علت را ازخود تیمور جویا شد ، تیمور در پاسخ گفت :
هدف رسیدن به درخت بود .
من هدف را نگاه می کردم و قدم برمی داشتم اما سپاهیانم پاهایشان را نگاه می کردند نه هدف را...
↶【 #به_ما_بپیوندید 】↷
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti
#نوشتن_صلوات
🌻رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموند: هر کس در کتابی یا نوشته ای بر من صلوات بنویسد ، تا زمانی که نام من در کتاب هست فرشتگان پیوسته برای او از درگاه حق طلب آمرزش می کنند
📚 داستان های صلوات ص۸، سفینه البحار ج۲ ص۵۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓#آمرزش_گناهان_با_صلوات :
🌻حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : هر کس هر روز از روی شوق و محبت به من سه مرتبه صلوات بفرستد ، بر خدا لازم می شود که گناهان او را بیامرزد ، در همان روز یا همان شب
📚 داستان های صلوات ص ۱۲
─┅═༅𖣔💝𖣔༅═┅─
@atre_dousti