eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
انسان خوب است طوری زندگی کند وانقدر مراقب اعمال و رفتارش باشد که در درگاه الهی همیشه آمادگی جواب برای اعمالش را داشته باشد چنین شخصی هیچ وقت نگران مردن نیست و از مرگ هراس ندارد...! [آیت اللّٰه بهجت(ره)]🪴@atre_shohada
اصلا مسئله‌ی حجاب این نیست که خانم‌ها باید پوشیده باشند یا نباید پوشیده باشند... مسئله‌ی حجاب این است که آیا استفاده‌ی مردها از خانم‌ها رایگان باشد یا رایگان نباشد؟! 🌱 🧕 【 @atre_shohada
🍃سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: این نظام یک قطعه‌ای از بِهشته؛ به این دلیل باید روی پلکهای چشممون حِفظش کنیم باید جان بِدیم بَراش... 🕊 ♥️ 【 @atre_shohada
📌بین خودمون باشه ظهور خیلی چیزا تو زندگیمون، ظهور مهدی(عج) رو به تاخیر انداخته...🍃💔 🌱 ♥ 【 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🌹
#من_میترا_نیستم #پارت_چهاردهم #رمان📚 با دل خون و چشم گریان چند دست لباس برداشتیم و راهی غربت شدیم ب
📚 از یک طرف موش ها در ساک لباس ما بالا و پایین می شدند و لباس‌ها را می خوردند از یک طرف گنجشک ها روی سرمان فضله می‌ریختند. از طرفی هم فامیل به ما دهن کجی می‌کرد. در خانه باغی یک میز قراضه چوبی بود که ما از سر ناچاری وسایلمان را روی آن گذاشتیم. خانه، آشپزخانه و حمام نداشت به بازار رفتم و یک پریمس «چراغی که با نفت کار می کرد و سر و صدای زیادی داشت» و یک بخاری نفتی فوجیکا خریدم. از دردِ بی جایی پریمس را داخل توالت می‌گذاشتم وقتی می‌خواستم غذا درست کنم آن را داخل راهرو می کشیدم. بعضی وقت ها به تنگ می آمدم یک گوشه ای می نشستم و به یاد خانه تمیز و قشنگم در آبادان گریه می‌کردم. خانه‌ای که دورتادور شمشاد سبز و باغچه پر از گل و سبزی بود. دیوارهای رنگ روغنی شده اتاق‌هایش مثل آینه بود و از صافی و تمیزی برق میزد آشپزخانه‌ای که من از صبح تا شب در حال نظافتش بودم و بزار و بردار می کردم در کمتر از یک ماه، صدام زندگی من و بچه هایم را شخم زد آواره و محتاج فامیلی شدیم که تا قبل از آن جز خدمت و محبت ی در حقشان نکرده بودیم. بچه هایم از درس و مشق عقب ماندند مینا و مهری شب و روز گریه می کردند و غصه می خوردند. زینب آرام و قرار نداشت اما سریع با وضعیت جدید کنار آمد. هیچ وقت تحمل نمی کرد که وقتش بیهوده بگذرد. در کلاس‌های قرآن و نهج البلاغه بسیج که در مسجد نزدیک محل زندگیمان بود شرکت کرد. یک کتاب نهج البلاغه خرید اسم معلم کلاس ششم زینب آقای شاهرخی بود زینب با علاقه روی خطبه های حضرت علی کار می‌کرد. دخترهای فامیل جعفر حجاب درست وحسابی نداشتند. زینب با آنها دوست می شد و درباره حجاب و نماز با آنها حرف می زد. مینا و مهری و شهلا هم بعد از زینب به کلاسها رفتند آنها می‌دانستند که فعلا مجبورند در رامهرمز بمانند. پس با رفتن به کلاس وقتشان پرُ می‌شد و چیزهایی هم یاد می‌گرفتند. مینا و مهری بیشتر به این نیت کلاس می رفتند که راهی برای برگشتن به آبادان پیدا کنند. زینب از همه فعال‌تر و علاقه مند تر در کلاس‌ها شرکت می‌کرد. جاده بسته شده بود قسمتی از جاده آبادان، ماهشهر دست عراقی‌ها بود از راه زمین نمی‌شد آبادان رفت دو راه برای رفتن به آبادان بود یا از راه آبی و با لنج، یا از راه هوایی و با هلی‌کوپتر. برای من و خانواده ام هیچ فرقی نمی‌کرد که چطور و از چه راهی خودمان را به شهرمان برسانیم فقط می خواستیم برویم. وسایل مختصرمان را جمع کردیم هرکدام چیزی دست گرفتیم فرش و رختخواب و چرخ خیاطی و پریمس و بخاری و چندتا قابلمه و کاسه بشقاب همه اسباب زندگی ما بود. سر جاده ایستادیم تا یک مینی‌بوس از راه رسید راننده مینی‌بوس همراه با زن و بچه اش بود داستان ما را شنید و دلش سوخت ما را سوار کرد و به ماهشهر برد. در ماهشهر ستادی به اسم ستاد اِعزام بود ستاد اعزام به کسانی که می‌خواستم به آبادان بروند برگ عبور می داد آنجا رفتم و ماجرا و مشکلات خانواده ام را گفتم. مسئول ستاد اعزم گفت: خانم جنگه آبادان امنیت نداره فقط نیروهای نظامی تو آبادان هستند همه مردم از شهر رفتن شهر خالی شده. خانواده ای اونجا زندگی نمیکنه. ستاد اعزم خیلی شلوغ بود مرتب عده ای می رفتند و می‌آمدند به مسئول ستاد گفتم یا تو ماهشهر یه خونه برای زندگی من بدید یا نامه بدید به خونه خودم برگردم. مسئول ستاد هیچ امکاناتی نداشت نمی‌توانست کاری برای ما بکند با اصرار زیاد من و دیدن قیافه مظلوم بچه ها و مادرم راضی شد که به ما برگه عبور بدهد. به هیچ عنوان حاضر نبودیم به رامهرمز بر گردیم مینا نذر کرده بود اگر به آبادان برسیم زمین آبادان را ببوسد و ۷ بار دور خانه بچرخد انگار نه انگار که می‌خواستیم به داخل جهنم برویم. آبادان و خانه سه اتاقه شرکتی، بهشت ما بود حتی اگر آتش و گلوله روی آن می بارید، بهشتی که همه ما آرزوی دیدنش را داشتیم. با اسباب و اثاثیه ای مختصرمان به بندر امام خمینی رفتیم تا سوار لنج بشویم بابای مهران که در ماهشهر بود از رفتن ما به آبادان با خبر شد خودش را به بندر امام رساند تا جلوی ما را بگیرد اما نه او، که هیچ کس نمی‌توانست جلوی ما را بگیرد.گروهی از رزمنده‌ها منتظر سوار شدن به لنج بودند چند نفر گونی و طناب و کارتون همراهشان داشتند و می‌خواستند به شهر برگردند و اثاثیه خانه شان را خارج کنند بر خلاف آنها که با حالت تمسخر به ما نگاه می کردند ما با چرخ خیاطی فرش و رختخواب در حال برگشتن به آبادان بودیم یکی از آنها گفت شما اسباب و اثاثیه تان را به من بدید من کلید خونه ام رو به شما میدم.برید آبادان و اثاثیه من را بردارید بابای مهران از خجالت مردم سرخ شده بود با عصبانیت وسایل را از ما گرفت و به خانه خواهرش در ماهشهر بر ما ۶ تا زن با شهرام که آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود و مرد کوچک ما... @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
اَللَّهُمَّ‌الْمُمْ‌بِهِ‌شَعَثَنا ... خدایا با امام زمان ؛ وضع نابسامان ما را سامان ده ؛ و‌َعَجّل‌فی‌فَرَجنا‌یَا‌صَاحِبَ‌الزَّمَانِ...)
🌱امام خامنه اۍ: خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست. 🕊 @atre_shohada
ما برای چی باید شهدا رو تفحص کنیم؟! اونا باید ما رو تفحص کنن که غرق شدیم تو دنیا🚶🏻‍♂🚶‍♂ 💥 【 @atre_shohada
یارانِ سَر باخته‌ی سلطان عالمین گفتند "یا حسین" به ‌جای شهــادتین ترڪش خمپاره ۱۲۰ به سرش اصابت ڪرده بود دم آخر دوبار ذڪر یا حسین را گفت و به شهادت رسید. 🌱 ♥ 【 @atre_shohada
شهادت پایان کسانی است؛. که به تکلیفشان عمل کردند..... ♥ 【 @atre_shohada