یامَن یُعطِی الکَثیرَ🦋
ای که می دهی عطایِ بسیار؛
دربرابرِ اطاعتِ اندک🙂🌱
🌸دعای هرروز #ماه_رجب🌸
#روز_دوم
【 @atre_shohada】
🍃از چیزی نمیترسیدم...
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی...🕊
نمیخواستم آدرس او را گم کنم. تاجعلی گریه میکرد. صدا زد: «قاسم، رفيق...» ادامه حرفش را نشنیدم.
مجدد، پرس و جو شروع شد. حالا سه روز بود از صبح تا شب به هر در بازی سر میزدم. بعضی درها که یادم میرفت، چند بار سؤال میکردم. رسیدم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. یکی یکی سؤال کردم. اول قبول میکردند. بعد از یک ساعت رد میکردند! به آخر خیابان رسیدم. از پلههای یک ساختمان بالا رفتم. صدای همهمه زیادی میآمد. بوی غذا آنچنان پیچیده بود که عنقريب(نزدیک) بود بیفتم. سینیهای غذا روی دست یک مرد میانسال، تندتند جابهجا میشد، مرد چاقی پشت میز نشسته بود و پول میشمرد: یک دسته پول! محو تماشای پولها بودم و شامهام مست از بوی غذا.
🍃مرد چاق نگاهی کرد. با قدری تندی سؤال کرد: «چه کار داری؟» با صدای زار گفتم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریهام گرفت. چهره مرد عوض شد. گفت: «بیا بالا.» از چند پله کوتاه آن بالا رفتم. با مهربانی نگاهم کرد. گفت: «اسمت چیه؟»
گفتم: «قاسم.»
- فامیلیت؟
- سلیمانی
- مگه درس نمیخونی؟
- چرا آقا؛ ولی میخوام کار هم بکنم.
🍃مرد صدا زد: «محمد، محمد، آمحمد.» مرد میانسالی آمد. گفت: بله، حاجی.» گفت: «یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آورد. اولین بار بود میدیدم. بعداً فهمیدم به آن چلو خورشت سبزی میگویند. گفت: «بگذار جلوی این بچه.»
🍃 طبع عشایریام و مناعتطبع(عزت نفس) پدر و مادرم اجازه نمیداد این جوری غذا بخورم. گفتم: «نه، ببخشید. من سیرم.» درحالی که از گرسنگی و خستگی، نای حرکت نداشتم. حاجی که بعداً فهمیدم حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: «پسرم، بخور.» ظرف غذا را که تا ته خوردم و یک نوشابه پِپسی که در شهر دیده بودم راسر کشیدم.
🍃حاج محمد گفت: «میتونی کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا بخوری. روزی پنج تومان به تو میدهم. اگر خوب کار کردی، حقوقت را اضافه میکنم.» برق از چشمانم پرید. از زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
#خودساخته(۳)
【 @atre_shohada】
وقتی میگن
‹خدامَرهمِتمامدردهاست›
یعنی هر چی عمقِ خراشهای وجودت بیشتر باشه،
خدا برای پُر کردنِ اون ها
بیشتر در وجودت جا میگیره💚'
#خدایجان♥
【 @atre_shohada】
4_5983293475196505047.mp3
8.31M
مناجات باامام زمان...
بقیة الله،یاحجت الله
اباصالح،منم گدای تو...😭
#محمدحسینپویانفر
#پیشنهادویژه👌
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
نعمتِ زندگی، یکی از قشنگترین نعمت
هایی هست که خدا به ما هدیه میده.
وگرنه همین دیشب خیلیا خوابیدن و
صبح بیدار نشدن🤕!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🖤🎼›
▪️در عزای تو حضرت هادی
▪️که گریبان آسمان چاک است
▪️نه فقط چشم های ابری ما
▪️روضه خوانت تمام افلاک است
🏴شهادت امام هادی النقی (علیه السلام) تسلیت باد.
#شهادت_امام_هادی🖤
【 @atre_shohada】
سیــره شهدا...🌹
🍃تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید.
#شهید_خلیل_مطهرنیا
#شهداي_فارس
【 @atre_shohada】
گاهی یک نگاه حرام شهادت رابرای کسیکه
لیاقت دارد،
سالها عقب میاندازد…
چه برسد به کسیکه
هنوزلایق شهادت بودن را
نشان نداده…
#تلنگر
#شهیدحسینخرازی💞
【 @atre_shohada】
مداحی آنلاین - وای از غم مدام خون شد دل امام - سیب سرخی.mp3
12.3M
به وقت مداحی🍃
•وای از غم مدام
•خون شد دل امام...😭
#حسینسیبسرخی
#بسیاردلنشین👌
#شهادت_امام_هادی🖤
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمهایش...👀
🔸برای رسیدن به امام زمان مواظب چشمهایت باش...
#خودسازی
#شهیدابراهیمهمت
【 @atre_shohada】
یڪیازتیکهڪلامهاشاینبودکھ
"نمازروولڪن!خداروبچسب!"
یهروزازشپرسیدممعنیاینحرفتچیه؟!
خندیدوگفت:
داداش!
یعنیاینڪههمهنمازتبایدبراخداباشه
وهمشبهفڪرخداباشی♥️!'
#شهیدمصطفےصدرزاده🌱
【 @atre_shohada】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا که میدونه...💔
#استوری
#دلی
【 @atre_shohada】
با هرکسی نباش...!
با کسانی باش که تو را زیاد میکنند!
و بدان که هرکسی جز حق از تو میکاهد؛
و ببین هنگامی که با فلانشخص مینشینی،
او چه چیزی را در تو بزرگ میکند؟
خودش را، خودت را، دنیا را و یا خدا را..🌱
#همنشینیباشهدا
#دوکلومحرفحساب
【 @atre_shohada】
🍃ازچیزی نمیترسیدم...
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی...🕊
🍃پس از بازگشت، شروع به ورزش کردم؛ اول به گودِ زورخانه عطایی رفتم. بعد هم به زورخانه جهان. خدا رحمت کند آقای عطایی را. خودش هر عصر بود. بهرغم اینکه هیکل ورزشکاری داشت، اما به دلیل پادرد ورزش نمیکرد. همه از من بزرگتر بودند. در باشگاه جهان، ورزشکاری قوی هیکل بود که بعداً پس از انقلاب از دوستانم شد، به نام عباس زنگی آبادی، بیش از پنجاه تا سنگ میزد و صد تا شنا میرفت. رفیق دیگری داشتم بهنام عطا راننده تاکسی بود. اگر مچ دستت را میگرفت، نمیتوانستی خودت را از دست او رها کنی. اولین کلاس کاراته در کرمان، برای اولین بار، توسط مرحوم وزیری تأسیس شد. من جزو جوانهایی بودم که وارد شدم. سرجمع سی نفر بودیم. کمربند سبز را پشت سر گذاشتم. در بین این دو ورزش، هفتهای دو روز هم وزنهبرداری و زیباییاندام کار میکردم.
🍃کمکم به فکر اجاره خانه افتادم. به اتفاق احمد و علی محمدی که حالا در هتل به من پیوسته بودند، یک اتاق از یک پیرزنی به نام آسیه در خیابان ناصريه آن روز (شهید باهنر امروز) ماهی ده تومان اجاره کردیم. ورزش و اعتقاد به ودیعه (امانت الهی) گذاشته دینی از پدر و مادرم، باعث شد بهرغم شدت فساد در جامعه، اما به سمت فساد نروم.
🍃اساساً تأثیر زیادی بر اخلاق دینی من داشت و یکی از مهمترین عواملی که مانع مهمی در کشیده نشدم به مفاسد اخلاقی بود، بهرغم جوان بودن، ورزش بود؛ خصوصاً ورزش باستانی که پایه و اصول اخلاقی دینی دارد.
#جهانپهلوان(۴)
【 @atre_shohada】
نقشانســانرفــاهنیست!
خوردنوخوابیدنوخوشبودن نیست
انســان براۍ خوشۍ بہاین همہ استعداد احتیــاج نداشت . .
#اندکیتفکر😇
【 @atre_shohada】
جشنی که به اشتباه گرفتند...!
🍃قاسم طالقانی مسئول معاونت تبلیغات و انتشارات لشکر ویژه #شهدا بود. جوانی خوش سیما و صاف و ساده و جذاب. تازه از مرخصی برگشته و توی همین مرخصی ازدواج هم کرده بود. شاد و شنگول و پرانرژی! گویا قرار جشن پتو برای قاسم با تلاقی نگاههای بچهها بههم تصویب شد.
🍃احمد که آن روز شهردار بود در حال جارو کردن، خبر آمدن قاسم را رساند. تو اتاق مسئول معاونت، بچهها پتو به دست منتظر ورود قاسم طالقانی نشسته بودند. در باز و بسته شد و در یک چشم به هم زدن مراسم جشن پتو به بهترین روش اجرا شد. چراغها که روشن شد، دیدیم....
🍃دیدیم محمود کاوه است که نشسته بود وسط! همه سر به زیر و خجل شدیم. این لبخند و خنده شهید کاوه بود که تحویل بچهها میشد و همه به صرف یک لیوان چای میهمان لبخند مهربانانه کاوه....
خاطره ای به یاد فرمانده جوان شهید محمود کاوه...🌹
🍃راوی: رزمنده دلاور هادی جهانزاده
#شهیدانہ🦋
【 @atre_shohada】
انسان در اثر وسوسه های شیطان،
تصور میکند که دائم الذکر بودن دشوار است... 🕰🙃
اما به تدریج می فهمد که نه!
مشکل نیست...
با دیگران حرف می زند، اما دلش پیش خداست! 😇🤍
🖇میدونی...
باید عاشق باشی تا این دل و روحت این حرف رو بفهمه!
اگه درکی ازش نداریم یعنی عاشق نیستیم... 🥀
میخوام اینجا بگم آخدا!
عاشقی بلد نیستم... اما دعای عاشقی که بلدم!
اگه من عاشق نیستم تو عاشقم کن... ✨
اگه من لایق نیستم تو لایقم کن...
من تو رو میخوام اما ندارمت!
🍂میشه خودتو بهم بدی؟!
من میخوام داشته باشمت اما بلد نیستم!
🍂میشه بلدم کنی؟!
#حرف_دل
#آیتاللهبهجت
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
وقتایی که خسته میشین و کم میارین،
به خدا بگید: خدایا خودت بگو چی کار
کنم، عقلِ من جایی قد نمیده :)
+ لبخند بزن و به سختیها اهمیت نده
خدا انسانهایِ قوی رو دوست داره😍
#خدایجانــم♥
معرفی شهید...🌸
شہادت⇦ ¹³⁶⁴.⁴.⁹
محلشهادت ⇦ حلبسوریه
تاریخشهادت ⇦ ¹³⁹⁴.⁸.¹⁶
🍃محمدحسین از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش میگرفت و بالا و پایین میپرید و میخواند. کافی بود نوحه یا مداحیای را از جایی بشنود، آنقدر آن را تکرار میکرد که همهاش را حفظ میشد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.شهید محمد خانی معنقد بود که بچههای هیئتی باید ولایتپذیری را یاد بگیرند. باید یک نفر که مسئولیت را بر عهده دارد، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت. او با رفتارهای خود هم سعی میکرد افراد را طوری تربیت کند که ولایتپذیر باشد.
محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولیالله محمدخانی» و سه ساله بود که داییاش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سالها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود.
محمدحسین جلوتر از همه نیروها بود، برای اینکه از وضعیت همرزمانش باخبر شود، همانطور به صورت نیم خیز، سرش را برمی گرداند که آنها را ببیند، در همین حال ترکشی به پشت سرش اصابت کرده و در اثر آن به شهادت می رسد...
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی🦋🕊
#شهیدانہ🥀
【 @atre_shohada】