‹🥀›
مـٰادَر گُفت : نَرو ، بِمان...!!😔
دِلَم میخواهَد پِسَرَم
عَصـای دستم باشد...!
گُفت : چَشـم هَر چہ تـو بِگویے!🙂
فَقَط یِك سُوال...⁉️
میخواهے پِـسَرَت عَصـٰای
ایـن دُنیـٰایَت بـٰاشَـد یـا آن دُنیـ🌎ــٰا
مـادرش چیـزی نگفت
و بـا اشـك بدرقہاش كرد...🕊
#شهیدانه♥
#شهیدجوادرحمانینیکونژاد
【 @atre_shohada】
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃این پول رو بگیر
قیدشو برای همیشه بزن!
دریافت چک سفید با مبلغ مورد نظر شما
و اما در قبال چک میبایست یک متن را خوانده و با امضاء کردن آن به موضوع نامه پایبند شد!
#امام_حسین
#تلنگر
【 @atre_shohada】
فقط ڪافی است یڪبار از ته دل خدا را صدا ڪنید.
دیگر مال خودتان نیستید، مال او می شوید.
#شهیدامیرحاجامینی
#شهیدانہ♥
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🕊
#او_را #رمان📚 #پارت_پانزدهم دیگه حتی حس و حال رفتن به دانشگاه و آموزشگاه و باشگاه رو هم نداشتم! اما
#او_را
#رمان📚
#پارت_شانزدهم
رسیدم خونه عرشیا و رفتم داخل.
خوش اومدی بانوی من😍
-ممنون
خب خانومی بیا بشین ببینم...
کم پیدا شدی....
اون روز هرچی عرشیا زبون میریخت و خودشو لوس میکرد با بی محلی میزدم تو ذوقش!😕
آخر کلافه شد و نشست کنارم وگفت
- ترنم....
چیزی شده؟؟
چرا اینجوری میکنی؟😢
- چجوری؟؟؟
-عوض شدی!انگار حوصلمو نداری!
-نه!خوبم...
چیزی نشده...😒
-پس چته؟
-ببین عرشیا...
من همون روز اول گفتم ،این یه رابطه امتحانیه!
میتونم هروقت که بخوام تمومش کنم!!
-ترنم؟؟؟
تموم کنی؟😢
شوخیت گرفته؟
چیو میخوای تموم کنی؟
زندگی منو؟
عمر منو؟؟
-لوس نشو عرشیا😒
مگه دختری؟؟
من نباشم،کسای دیگه هستن!!😏
-چی میگی؟؟چرا مزخرف میگی؟؟
کی هست؟
من جز تو کیو دارم؟؟😥
-بهرحال...
من خوشم نمیاد زیاد خودمو تو این روابط معطل کنم!!
با چشمای پر از سوال و بغض زل زده بود بهم و گریه میکرد
چرا اینجوری میکنی؟؟😒
مثل دخترا میمونی عرشیا😏
از اینکه یه مرد جلوم خودشو ضعیف نشون بده متنفرم!!😣
سرشو بلند کرد و تو چشام نگاه کرد...
چشاش سرخ شده بود و صورتش خیس!!😭
-ترنم باورکن من بی تو میمیرم....
خودمو میکشم!!
قول بده هیچوقت تنهام نذاری!
به جون خودت جز تو کسیو ندارم...😭
-من نمیتونم این قول رو بهت بدم!!
من نمیتونم پابند تو بشم...😠
اخم کرد و خواست چیزی بگه اما حرفشو خورد و روشو برگردوند...
سرشو گذاشت رو دستاش و گفت:
-ترنم خواهش میکنم.....
بلند شدم و پالتوم رو برداشتم،
داشتم میرفتم سمت در
که عرشیا خیز برداشت و راهمو سد کرد...
-برو اونور عرشیا...
درو قفل کرد و کلیدو گذاشت تو جیبش‼️
-تو هیچ جا نمیری😠
-یعنی چی؟😠
برو درو باز کن!!
باید برم،
قرار دارم...
صداشو برد بالا
-با کی قرار داری⁉️😡
از ترس ته دلم خالی شد...😨
احساس کردم رنگ به روم نمونده،
اما نباید خودمو میباختم...
-با مرجان
-تو گفتی و منم باور کردم😡
میگم با کی قرار داری؟؟
-با مرجااااان....
میگم با مرجان...
گوشیتو بده من😡
-میخوای چیکار؟؟؟
-هر حرفو باید چندبار بزنم؟؟؟😡
گوشی رو گرفت و زیر و رو کرد.
بعدم خاموشش کرد و گذاشت تو جیبش....
-گوشیمو بده😧
-برو بشین سر جات😡
تپش قلب شدید گرفته بودم...
حالم داشت بد میشد.
رفتم نشستم رو مبل
عرشیا رفت سمت کاناپه و دراز کشید!
ده دقیقه ای چشماشو بست و بعد بلند شد و نشست...
همینجوری که با انگشتاش بازی میکرد،
چنددقیقه یکبار سرشو بلند میکرد و با اخم سر تا پامو نگاه میکرد😠
بلند شد و داشت میومد سمتم که دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و بغضم ترکید...😭
اود جلو وگفت ....اخه چرا اذیتم میکنی؟؟
-دستاشو پس زدم و گفتم
-ولم کن....
روانی!!😭
-ترنم من دوستت دارم...😢
-ولی من ندارممممم
ازت متنفرممممم
برو بمییییر😭
-باشه...
میخوای بری؟؟
-اره،پس فکر کردی پیش تو میمونم؟؟
کلید و گوشیمو داد دستم و با بغض گفت
-خداحافظ.....😢
سریع بلند شدم و از خونه عرشیا زدم بیرون...
سوار ماشین شدم اما حال رانندگی نداشتم...
حالم خیلی بد بود...
سرمو گذاشتم رو فرمون و هق هقم بلند شد...😭
خیلی تو اون چنددقیقه بهم فشار اومده بود...
نیم ساعتی تو همون حال بودم،
میخواستم برم که عرشیا از خونه اومد بیرون!!
تلو تلو میخورد‼️
داشت میرفت سمت ماشینش که یهو پخش زمین شد......❗️
به قلم: محدثه افشاری
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】
CQACAgQAAxkDAAFqkF5ii5qVEFyohtM2ppB0RAuB3z43ngACrQ8AAolnUVD4bAEV0ZnQMSQE.mp3
4.12M
🍃به وقت مداحی..ـ
•قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
•به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
#حاجمنصورارضی
#دلنشین👌
#امام_زمان♥
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
و اگر خداوند
اراده خیر درباره تو
داشته باشد
هیچ کس قادر نیست
مانع فضل او گردد..((:♥️
#خداےجانم🌱
💞معرفی شهید 💞
شهید شعبان نصیری در قرارگاه فوق سری نصرت حضور موثری داشت و فعالیتهای گوناگونی را در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی انجام میداد. او از یادگاران ۸ سال دفاع مقدس بود.
✅قطره ای از وصیتنامه✨
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ﴿سوره انعام آیه ۱۴۹﴾
بگو دلیل محکم و رسا، خواست و خاص خداست؛ اگر میخواست، همه شما را هدایت میکرد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «ما حجت بالغه هستیم، بر هر چه در پایین آسمان و روی زمین است.»
شهادت میدهم، امام خامنهای مدظله العالی، جانشین برحقِ فرستادهی غائب توست
و سعی کردم، گمنام، در مسیری گام بردارم که لبخند را بر لبانِ او، مینشاند و رضای خاطر او را در پی دارد، که رضای او، رضایِ حجت برحق است و رضایِ حجت برحق، رضای توست؛ خدایا ! رضایم به رضای تو.
🌺یادشهداباصلوات 🌺
#شهیدمدافعحرمحاجشعباننصیری
تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۱/۱
شهادت: ۵ خرداد ۱۳۹۶
محل شهادت:موصل(عراق)
مزار: تهران، بهشت زهرا (س)
کتاب زندگینامه شهید:برایم حافظ بگیر
【 @atre_shohada】
4_5794045310485398319.mp3
3.76M
شهادتِ حسنصيادخدایی
در کفِ خیابان تهران یعنی:
آی عاشقِ شهادت
در میدانِتکلیفوَعشق که باشی
شهادت خودش به سراغت خواهدآمد...
شهادت انتخابی است
باید به چشمِ خدا بیاییم،تا شهید شویم
#شهید_صياد_خدایی
#حـالِدلتنگیوَغبطه💔
【 @atre_shohada】
ساده نگذر از کنار پوتین های بی پا
که پاهایشان بدن ها را بردند
تا تو آسوده قدم برداری...
#تلنگر💥
#شهادت🦋
【 @atre_shohada】