eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
10 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
💌روایت عشق : 🦋عاشق حضرت رقیه بود چند روز آخر اقامتش در دمشق ،مڪرر به زیارت حضرت رقیه می‌رفت.. شب آخر،چند ساعت قبل از آن انفجار هم به زیارت حضرت رقیه رفته بود.. شاید هم حاجت بیست و چند ساله‌اش را از دختر سه ساله امام حسین علیه السلام گرفت در همان روزهاے شهادت حضرت رقیه ، شهید شد✨🕊 ✌️🌺 【 @atre_shohada
تجربه‌بهم‌یا‌دداده‌کہ... برای‌اینڪه‌طلب‌شهادت‌ڪنی ‌نبایدبه‌گذشته‌خودت‌نگاه‌کنۍ...! ࢪاحت‌باش! نگران‌هیچی‌نباش! فقط‌مواظب‌این‌باش‌کھ شیطون‌بهت‌نگه‌تولیاقت‌شهادت‌ندارے...! 🌱 ♥ 【 @atre_shohada
🦋نماز اول وقت در روایات... 1⃣بهترین وقت برای خواندن نماز صبح: 🔸یکی از اصحاب امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: یا ابا عبد اللَّه! مرا از بهترین وقت براى خواندن نماز صبح آگاه فرما. امام (ع) فرمود: هنگام طلوع فجر؛ زیرا خداوند مى‌فرماید: «به تحقیق که قرآن فجر مشهود است. 🌾اسراء، 78:«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‌ غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً»؛نماز را از زوال خورشید هنگام ظهر تا نهایت تاریکى شب نیمه شب‌ برپا دار و همچنین قرآن فجر نماز صبح‌ را چرا که قرآن فجر، مشهود فرشتگان شب و روز است. یعنى، نماز صبح را هم فرشتگان روز و هم فرشتگان شب مشاهده می­کنند. پس اگر بنده‌اى نماز صبح خود را به هنگام طلوع فجر بخواند، ثواب آن دو بار در نامه اعمال او نوشته مى‌شود، هم فرشتگان روز مى‌نویسند و هم فرشتگان شب ⚡️کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 3، ص 283، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش.⚡️ 📿 @atre_shohada
مولایم همواره تو را رفیقِ خویش دانستم و مهربان‌‌تر از مادر، گرچه بی‌وفایی هم کردم ولی از تو می‌خواهم بر این بنده‌ی حقیر به نظر عفو بنگری و او را ببخشی! 🍁 【 @atre_shohada
📌بین خودمون باشه چی شد که خواسته های ما مهمتر از ظهور شد؟⁉️ 🌱 ♥ 【 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🕊
#قصه‌دلبری #رمان📚 #قسمت_هشتم برایم جالب بود ، حتی حواسش به کفش های دم در هم بود😂 چندین مرتبه ذکر خی
📚 حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم ،می گفت :«اینجا جاییه که دعا مستجاب می شه!» هرچه می خواستم بهش بفهمانم که ول کن این قدر روی این مطلب پافشاری نکن ، راه نمی داد ،هی می گفت :« تو سبب شهادت منی ، من این رو با ارباب عهد بستم ، مطمئنم که شهید می شم !» فامیل که در ابتدای امر ، کلا گیج شده بودند . آن را ریخت و قیافه داماد این هم از مکان خطبه عقد آن هم آدمی با این همه ریش ، جزء در لباس روحانیت ندیده بودند . بعضی ها که فکر می کردند طلبه است با تو جه به اوضاع مالی پدرم ، خواستگار های پولداری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم .حالا برای همه سؤال شده بود که مرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است عده‌ای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند ، ولی می گفتند :«مهریه ش رو کجای دلمون بزاریم ، چهارده تا سکه شد مهریه!» 😬 همیشه در فضای مراسم عقد ، کف زدن و کل کشیدن و این ها دیده بودم ، رفقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند ، و مراسم وصل به هیئت و روضه شد ...البته خدا درو‌تخته را جور‌ می کندآن ها هم بعد از روضه ، مسخره بازی شان سرجایش بود شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران ، چابک سواران .....»چشمش برق زد . گفت :«تو همونی که دلم می خواست. کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!»مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر که همونی که میخواستم شد ، شکر که همه چیز طبق میلم جلو می ره ، شکر ..»❤️موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت ،شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ، ولی باورم نمی شد تا این حدامضاها مثل هم در نمی آمد . زیر زیرکی می خندید :« چرا دستت می لرزه؟!نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده !»😂 بعد از مراسم عقد رفتیم آرایشگاه ، قرار شد خودش بیاید دنبالم .دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه اصلأ خوشش نمی آمد ، وقتی دید من دوست دارم ، کوتاه آمد ولی وقتی آمد آنجا ، قصه عوض شد . سه چهار ساعت بیشتر نبود باهم محرم شده بودیم . یخم باز نشده بود ، راحت نبودم ...خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر ، این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد .. پشت فرمان بلند بلند می خواند :« دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین زحمت مارا کشیده است!» کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل یاد روز هایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود . بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که« این بار اومده سراغ ارث پدرش!»😂 سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد .. حتی آمده و از آنها خواسته بود که بتوانند مرا راضی کنند به ازدواج می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواج مطرح شود ، خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از او مشورت می خواستندحتی به او گفته بود برایشان از من خواستگاری کند،و غش غش میخندید که :«اگر میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم میگفتند پس چرا خودت گرفتیش؟! اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله‌بگی!» 😂 حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !»آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی😂 آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم .فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود ، شهید موحدین روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم . محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید🙄جالب اینکه آن درس را پاس کرد.قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!» گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!» پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»😁 آمد،گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم .دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» رفت بعداز امتحان ، زود برگرشت. تولدش روز بعد از عقدمان بود💞 هدیه خریده بودم : پراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد. بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد،خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!»خندیدم که «دوست داشتم!»نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !»یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ،معلوم بود خیلی از بویش خوش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه... مهم اینه خوشبو باشه...»
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
دنبال دوائیم که بیمار نگردیم... غفلت زده از این که به جزء عشق دوا نیست!!!
🍃آرۍ، اگر می خواهی حزب‌اللّٰه را بشناسی اينچنين بشناس؛ او اهل ولايت است، عاشق امام حسين است و از مرگ نمی‌هراسد.. ♥️ 🥀 【 @atre_shohada
◽️ما لشگر امام‌ حسینیم، حسین‌وار هم‌ باید بجنگیم، اگر بخواهیم‌ قبر شش‌گوشہ‌ امام‌حسین‌ علیه السلام را در آغوش‌ بگیریم ڪلامی و دعایـی جز این‌ نباید‌ داشتہ‌ باشیم: .•اللهم‌ اجعل‌ محیای‌ محیا محمد و آل‌ محمد .• و مماتی ممات‌ محمد و آل‌ محمد .🤲 🕊 @atre_shohada
2⃣ عطر نماز اول وقت: 🔸حضرت موسى بن جعفر (ع): «عطر نمازهاى واجب که در اول وقت و با آداب و حدود مخصوص به خود خوانده مى‌شوند، از برگ­ها و ساقه‌هاى نو رسیده و شاداب و با طراوت آس خوشبو تر است. 🌱آس یا درخت مورد، از محصولات گرمسیرى است، و گویند عصاى حضرت موسى (ع) از چوب آن بوده است، همچنین به نوعى ریحان که بى‌اندازه خوشبوست، گفته مى‌شود. ر. ک: فرهنگ نفیسى، ج 1، ص 27 پس بر شما است که نماز واجب را در اول وقت آن بجاى آورید. 📚عاملی، شیخ حرّ، وسائل الشیعة، ج 4، ص 119✨ 📿 @atre_shohada