eitaa logo
عطــــرشهــــدا 🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
بســم‌ رب شهداءوصدیقیݩ🌸 <شهدا را نیازۍبه گفتن ونوشتن نیست، آنان نانوشته دیدنی وخواندنی هستند.> پاسخگویی @Majnonehosain
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
چشمی که در عزای تو تر می‌شود حسـین بی‌ حرمتی‌ست خیره به نامحرمی شود🌱
🍃شهیدمحمودرضابیضایی: همه‌ی ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم» 🥀 【 @atre_shohada
رفاقت هایتان را خط بہ خط ڪلمہ بہ ڪلمہ مرور می‌ڪنیم شاید فهمیدیم رفاقت تان بهانہ شهادت بود یا شهادت بهانہ رفاقت!🌼🤍 ♥ 【 @atre_shohada
💠آثار علمی نماز 📌امام مهدى علیه السلام: ما اُرغِمَ أنفُ الشَّیطانِ بِشَى ءٍ مِثلِ الصَّلاةِ؛ امام مهدى علیه السلام:هیچ چیز مانند نماز، بینى شیطان را به خاک نمى مالد. [ . بحار الأنوار ، ج 53 ، ص 176 .] طبق تحقیقات انجام شده توسط پروفسور لای نشان می دهد DNA 🧬 سلول های مغزی در اثر امواج مغناطیسی خارجی آسیب زیادی می بینند؛ از طرفی در طول شبانه روز مغز با میدان های مغناطیسی بیرونی ناشی از نیروگاه ها، امواج و از سمت دیگر میدان زمین مواجه می شود 🤒 که شدیداً آسیب زا است، بنابراین زمانی که انسان رو به قبله نماز می خواندبه هنگام سجده میدان مغناطیسی زمین و بدن بر هم منطبق می شود و همانند رسانا منجر به دفع مواد الکتریسیته از سر به زمین می شود.👌 📿 @atre_shohada
در زندگی به معنویات اهمیت زیادی می داد و برای انجام اعمال عبادی خود نظم مشخصی داشت. اهل نمازشب بود؛ زیارت عاشورا ،دعای عهد و تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ترک نمی کرد. برای رفتن به عزاداری های ائمه معصومین برنامه‌ریزی می‌کرد و به این کار بسیار علاقه داشت. ذکر های روز را می خواند و برای خودش اذکار مشخصی داشت و به مداومت در انجام برنامه های عبادی خود مُصر بود. ✍به نقل از مادر شهید ♥ 【 @atre_shohada
تلخی‌برخورد‌صادقانه‌رابرشیرینی برخوردمنافقانه‌ترجیح‌می‌دهم . @atre_shohada
📌بین خودمون باشه ✨بیاین زاویه دیدمون رو نسبت به دنیا و زیبایی هاش ودلیل زندگی مون را دوباره بازنگری کنیم🌱 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🌹
#قصه‌دلبری #رمان📚 #قسمت_سیزدهم ولی باز گوشش یه این حرفا بدهکار نبود . خیلی به هم ریخته می شد . ترج
📚 ازهمان روزهای اول، متوجه شد که جانم برای لواشک درمی رود😅🤦🏻‍♀ هفته ای یک بار راحتما گل می خرید ، همه جوره می خرید😍❤️ گاهی یک شاخه ساده،گاهی دسته تزیین شده. بعضی وقت ها یک بسته لواشک، پاستیل یا قره قورت هم می گذاشت کنارش😅 اوایل چند دفعه بو بردم از سرچهار راه می خرد. بهش گفتم:واقعا برای من خریدی یا دلت برای اون بچه گل فروش سوخت؟😉 از آن به بعد فقط می رفت گل فروشی😂 دل رحمی هایش را دیده بودم ، مقید بود پیاده های کنار خیابان را سوار کند، به خصوص خانواده هارا .. یک بار در صندوق عقب ماشین عکس رادیولوژی دیدم ، ازش پرسیدم: این مال کیه؟ گفت:راستش مادر و پسری رو سوار کردم که شهرستانی بودن واومده بودن برای دوا درمون. پول کم آورده بودن و داشتن بر می گشتن شهرستون! به مقدارنیاز، پول برایشان کارت به کارت کرده بود و دویست هزار تومان هم دستی به آن ها داده بود،بعد برگشته بود وآن ها را رسانده بود بیمارستان. می گفت:ازبس اون زن خوشحال شده بود،یادش رفته عکسش رو برداره! رفته بود بیمارستان که صاحب عکس را پیدا کند یا نشانی ازشان بگیرد و بفرستد برایشان. گاهی به بهزیستی سرمی زد وکمک مالی می کرد.وقتی پول نداشت،نصف روز می رفت با بچه ها بازی می کرد😍😁 یک جا نمی رفت ، هردفعه مکان جدیدی..برای من که جای خود داشت ، بهانه پیدا می کرد برای هدیه دادن😅 اگر در مناسبتی دستش تنگ بود ، می دیدی چند وقت بعد با کادو آمده و می گفت:این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم!😁 یا مناسبت بعدی ، عیدی می داد در حد دوتا عیدی .سنگ تمام می گذاشت😍 اگر بخواهم مثال بزنم ، مثلا روز ازدواج حضرت فاطمه علیه السلام وحضرت علی علیه اسلام رفته بود عراق برای ماموریت. بعد که امد ، یک عطر وتکه ای از سنگ حرم امام حسین علیه السلام برایم آورده بود،گفت: این سنگ هم سوغاتی تو . عطر هم برای روز ازدواج حضرت فاطمه علیه اسلام وحضرت علی علیه اسلام! درهمان ماموریت خوشحال بود که همه عتبات عراق را دل سیر زیارت کرده است.درکاظمین ، محل اسکانش به قدری نزدیک حرم بوده که وقتی پنجره را باز می کرد ، گنبد را به راحتی می دید😍 شب جمعه ها که می رفتند کربلا،بهش می گفتم: خوش به حالت ، داری حال می کنی از این زیارت به اون زیارت! درماموریت ها دست به نقد تبریک می گفت😂گلی پیدامی کردو ازش عکس می گرفت وبرایم می فرستاد.گاهی هم عکس سلفی اش را می فرستاد یا عکسی که قبلا باهم گرفته بودیم🙃 همه را نگه داشته ام ، به خصوص هدایای جلسه خواستگاری را: کفن و پلاک و تسبیح شهید. درکل چیزهایی را که از تفحص آورده بود ، یادگاری نگه داشته ام برای بچه ام. تفحص را خیلی دوست داشت. اما بعداز ازدواج ، دیگرپیش نیامد برود ولی زیاد هم از ان دوران برایم تعریف می کرد😍 و می گفت:با روضه کار رو شروع می کردیم ،با روضه هم تموم! از حالشان موقعی که شهید پیدا می کردند می گفت. جزئیاتش را یادم نیست،ولی رفتن تفحص را عنایت می دانست. کلی ذوق داشت که بارها کنار تابوت شهدا خوابیده است😍😢 اولین دفعه که رفتیم مشهد، نمی دانستم باید شناسنامه همراهمان باشد. رفتیم هتل ، گفتند باید از اماکن نامه بیاورید. .نمی دانستم اماکن کجاست🤦🏻‍♀ وقتی دیدم پاسگاه نیروی انتظامی است، هول برم داشت.جداجدا رفتیم در اتاق برای پرس وجو. بعضی جاها خنده ام می گرفت😂 طرف پرسید: مدل یخچال خونه تون چیه؟چه رنگیه؟شماره موبایل پدر مادرت؟ نامه که گرفتیم و امدیم بیرون تازه فهمیدم همین سوال هارا از محمد حسین هم پرسیده بودند ..😂 اولین زیارت مشترکمان را از باب الجواد علیه اسلام شروع کردیم. این شعر را خواند: صحنتان را می زنم بر هم جوابم را بده این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتراست جـان من اقا مرا سرگرم کاشی هانکن میهمان مشغول صاحب خانه باشد بهتر است گنبدت مال همه، باب الجوادت مال من جای من پشت درمیخانه باشد بهتراست اذن دخول خواندیم. ورودی صحن کفشش را کند و سجده شکر به جا آورد ، نگاهی به من انداخت وبعدهم سمت حرم: ای مهربون،این همونیه که بخاطرش یه ماه اومدم پابوستون. ممنون که خیرش کردید! بقیه شم دست خودتون ، تااخرِ آخرش! 📚زندگینامه‌شهید‌محمد‌حسین‌محمد‌خانی ... 【 @atre_shohada
مداحی_آنلاین_آقا_بزار_بمونم_همیشه_مبتلاتون_بنی_فاطمه.mp3
4.48M
🍃به وقت مداحی... •آقا بزار بمونم همیشه مبتلاتون •میشه منم بمیرم به عشق کربلاتون @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️ 🦋 【 @atre_shohada
وقتی همه چیز تیره و تار به نظر میرسه خدا رو با این اسم صدا بزنین: یٰا نورِ کُلِ نُور♥️✨🌱 🦋 【 @atre_shohada
دعوتنامه عروسی مان را خودمان نوشتیم. کارت‌های عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی مهمانان را خالی دیدیم.. شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسکری... بعد دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند. برای حضرت مهدی هم نامه‌ای مخصوص نوشتیم.  حتی برگه هایی را برداشتیم و در آن احادیث و جملات بزرگان را نوشتیم و بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آنکه عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگی‌مان را عوض کرد. راوی: همسر شهید 💚 ♥ 【 @atre_shohada
💠آثار علمی نماز 📌امام باقر(ع) فرمود: ... انّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ، فَإِن قُبِلَتْ قُبِلَ مِا سِواها... . اولین چیزی که بنده در قیامت از آن سوال می شود نماز است، پس اگر قبول شود اعمال دیگرش نیز قبول می شود. (کافی، ج‏3، ص 268) ✔️ترشح هورمون ملاتونین با بیداری برای نماز شب 🌡 بر اساس تحقیقات انجام شده توسط دکتر مدحت الشامی پزشک مصری، هیچ دارویی برای ترشح ملاتونین در شب و سحر نیاز نیست به جز انجام دعا و نیایش و دور شدن از معصیت ها،😈 چرا که آرامش روحی و روانی را به دنبال دارد و در نتیجه روی سلامت جسم و روان تاثیرات مثبتی دارد.👌 5 تا 9 صبح بیشترین حالت اورژانسی بیماری قلبی اتفاق می افتد که با بیدار شدن برای نماز صبح و ترشح حداکثری ملاتونین از عوارض قلبی جلوگیری می شود.💊 📿 @atre_shohada
اکثر آشفتگی انسان ها به خاطر دعاهای بی تاثیر است!! دعا یعنی از خداوند راهنمایی بگیریم، نه اینکه او را راهنمایی کنیم که چه کار بکند!!! 💥 【 @atre_shohada
باید مثل شهدا باشیم... 🦋🕊 بچه ها اهل پل زدن بودند، نه اهل دور زدن یادمون باشه روی دنیا شون پل زدن، روی عشق، همسر، فرزند، پدر و مادر و زندگی شون.... ♥ 【 @atre_shohada
چه حال قشنگیه وقتی خدا میگه همه جا باهاتم🦋🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداش عباس با چشماش نامحرم ندید🙂 برای همین بنده محبوب خداشد! بیاین مثل داداش چشمامونو پاک نگہ داریم! [ @atre_shohada ]
📌بین خودمون باشه ازسیصد وشصت وپنج روز سالی که گذشت چقدرشو با امام زمانت بودی؟❌🍂 ♥ 【 @atre_shohada
همیشه یه زیارت عاشورای جیبی تو جیب پیراهنش با مقداری پول میذاشت، یه شانه کوچیک که هر از چندگاهی از جیبش در میاورد و سرش رو شونه می کرد ، می گفت همیشه باید مرتب باشیم، پیراهن سفید به تن می کرد و روی شلوار مینداخت ، سرش پایین و لبخند همیشگی، یه جاهایی که بویی از غیبت بود از اون جا کنار می گرفت و یه گوشه تنها خودشو با یه چیزی مشغول می کرد ، گاها با کفشاش ور می رفت... 🥀 @atre_shohada
عطــــرشهــــدا 🌹
#قصه‌دلبری #رمان📚 #قسمت_چهاردهم ازهمان روزهای اول، متوجه شد که جانم برای لواشک درمی رود😅🤦🏻‍♀ هفته ا
📚 گاهی ناگهانی تصمیم می‌گرفت.انگار می‌زد به سرش،اگه از طرف محل کار مانعی نداشت بی‌هوا می‌رفتیم مشهد ،یادم است یک بار هنوز خانواده‌ام نیامده بودند تهران . خانه خواهر شوهرم بودم ، که زنگ زد الان بلیط گرفتم بریم مشهد،من هم ازخداخواسته کجا بهتر از مشهد،ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچ‌وقت مشهد این شکلی نرفته بودم ناگهان بدون رزرو هتل .. ولی وقتی رفتم خوشم آمد😍 اصلا انگار همه چیز دست خود امام بود .. خودش همه‌چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد،داخل صحن کفش‌هایش را در می‌آورد.. توجیهش این بود که وقتی حضرت موسی (ع) به وادی طور نزدیک می‌شد خدا بهشت گفت " اخلاق نهعلیک " صحن امام رضا را وادی طور می‌پنداشت. وارد صحن که می‌شد بعد السلام و اذن دخول گوشه ای می‌ایستاد و با امام رضا حرف می‌زد،جلوتر که می‌رفت محفل و روضه ای بود در گوشه‌ای از حرم ، بین صحن گوهرشاد و جمهوری .. که معروف بود به اتاق اشک .. آن اتاق که با دو سه قالی سه در چهار فرش شده بود غلغله می‌شد 😍😁☺️ نمی‌دانم چطور این‌همه آدم آن داخل جا می‌شدند و فقط آقایان را راه می‌دادند و می‌گفتند روضه خواص است. اگر می‌خواستند به روضه برسند ، باید نماز شکسته ظهر و عصرشان را، با نماز حرام می‌خواندند این‌طوری شاید جا می‌شدند🤦🏻‍♀😅 از وقتی در باز می‌شد تا حاج محمود، (خادم آن‌جا ) در را می‌بست شاید سه چهار دقیقه بیشتر طول نمی‌کشید .. خیلی‌ها پشت در می‌ماندند🤦🏻‍♀ کیپِ کیپ می‌شد و بنده خدا به‌زور در را می‌بست.. چند دفعه کمی دورتر اشتیاق این جماعت را نظاره می‌کردم که چطور دوان دوان خودشان را می‌رسانند. بهش گفتم چرا فقط مردا رو راه می‌دن منم می‌خوام بیام. ظاهراً با حاج محمود سروسری داشت. رفت و با او صحبت کرد. نمی‌دانم چطور راضیش کرده بود :می‌گفت تا آن موقع پای هیچ زنی به آن‌جا باز نشده. قرار شد زودتر از آقایان تا کسی متوجه نشده بروم داخل ،فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدم.. اتاق روح داشت.. می‌خواستی همان‌جا بنشینی و زارزار گریه کنیم ، برای چه اش را نمی‌دانیم اما معنویت موج می‌زد.می‌گفتند چند سال ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز می شود . تعدادی می‌آیند روضه می‌خوانند و اشک می‌ریزند و می‌روند دوباره در قفل می‌شود تا فردا.. حتی حاج محمود همه را زودتر بیرون می‌کرد که فرصتی برای شوخی و شاید غیبت و تهمت و گناه پیش نیاید.. انتهای اتاق دری باز می‌شد که آن‌جا را آشپزخانه کرده بودند و به زور دونفره می‌ایستادند پای سماور و بعد از روضه چای می‌دادند.به نظرم همه‌کاره آن جا همان حاج محمود بود.. از من قول گرفت به هیچ‌کس نگویم که آمده‌ام این‌جا ..در آشپزخانه پله‌های آهنی بود که می‌رفت روی سقف اتاق. شرط دیگری هم گذاشت نباید صدایت بیرون بیاید.اگر هم خواستی گریه کنی یک چیز بگیر جلوی دهنت🤭 بعد از روضه باید صبر می‌کردم همه بروند و خوب که آب‌ها از آسیاب افتاد بیایم پایین.. اول تا آخر روضه آن‌جا نشستم و طبق قولی که داده بودم چادرم را گرفتم جلوی دهانم تا صدای گریه ام بیرون نرود😣 آن پایین غوغا بود یه نفر روضه را شروع کرد . بسم‌الله را که گفت صدای ناله بلند شد همین طور این روضه دست‌به‌دست می‌چرخید.. یکی گوشه‌ای از روضه قبل را می‌گرفت و ادامه می‌داد.. گاهی روضه در روضه می‌شد. تا آن موقع مجلسی به این شکل ندیده بودم .حتی حاج محمود در آشپزخانه همین‌طور که چای می‌ریخت با جمع ،هم ناله بود 😞😔 نمی‌دانم به خاطر نفس روضه‌خوان‌هایش بود یا روح آن اتاق.. هیچ کجا چنین حالی را تجربه نکرده بودم! توصیف نشدنی بود..! هر چند دقیقه یک با روضه به اوج خود می‌رسید و صدای سیلی‌هایی که به صورتشان می‌زدند به گوشم می‌خورد.. پایین که آمدم به حاج محمود گفتم حالا که انقدر ساکت بودم اجازه بدین فردا هم بیام😢 بنده خدا سرش پایین بود ، مکثی کرد و گفت :من هنوز خانم خودم رو نیاوردم این‌جا ولی چه کنم ... باشه! باورم نمی‌شد قبول کند. نمیرفت از خُدام تقاضای تبرکی کند. میگفت:« اقا خودشون زوار را میبینن.اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن»معتقد بود همان آب سقاخانه ها و نفسی که ‌تو حرم میکشیم همه مال خود اقاست.روزی قبل از روضه داخل رواق حوس چایی کردم.گفتم: « اگه الان چایی بود چقدر میچسبید! هنوز صدای روضه می امد ک یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد.. خیلی مزه داد»برنامه ریزی میکرد تا نماز ها را داخل حرم باشیم. تا حال زیارت داشت در حرم میماند. خسته ک میشد یا میفهمید من دیگر کشش ندارم، میگفت: نشستن بیخودیه! خیلی اصرار نداشت دستش را ب ضریح برساند. مراسم صحن گردی داشت☺️ راه می افتاد در صحن ها دور حرم میچرخید. درست شبیه طواف،از صحن جامع رضوی راه می افتادیم، میرفتیم صحن کوثر بعد انقلاب، ازادی جمهوری تا میرسیدیم باز ب صحن جامع رضوی😇 📚زندگینامه‌شهید‌محمد‌حسین‌محمد‌خانی ... 【 @atre_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا