خیلی خیلی درس میخوند
می گفت: «می خواهم با درسم
انقلاب کنم و با درس خوندن
شکر گزار زحمات والدینم باشم.📚»
#جهاد_علمی
#شهیده_راضیه_کشاورز
【 @atre_shohada】
💠ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ
خداوند خود در قرآن می گوید که هر کسی که می خواهد من او را اجابت کنم، مرا اجابت کند.
این اجابت کردن می تواند معانی مختلفی داشته باشد که یکی از آنها را می توان همین نماز دانست.
زمانی که شما برای اجابت کردن خداوند وقت بگذارید و آن را قبل از هر کار دیگری انجام دهید، قطعا خداوند هم برای شما در این امر سریع تر عمل خواهد نمود و شما را هر چه زودتر به خواسته هایتان خواهد رساند.
اما چه زیباست که به جای اینکه برای رسیدن به ثمره ای نماز بخوانیم، برای اینکه روح خود را تازه کنیم و با خداوند ارتباط برقرار کنیم، نماز بخوانیم.👌
#نماز📿
#زندگی_بندگی
【 @atre_shohada】
اگر کسی گفت من کہ میدانم
خدا مهربان است ؛
بگو دِ نمیدونی !
اگہ میدونستی
از حال رفتہ بودی
غش کردھ بودی
آتش گرفتہ بودی
پرواز کردھ بودی🦋🌿
#استادپناهیان
【 @atre_shohada】
📌بین خودمون باشه
وقتی صدای اذان رو میشنوی؛
«الله اکبر»
خدا میگه بنده ی من نگران نباش
من همین نزدیکی کنارتم✨🌸
#بین_خودمون_باشه
#خـــدا♥
【 @atre_shohada】
بعضیا میگن:
اصن رفاقت با شُهــــــداچه معنـی میده؟!
چرا بایـد رفیق شهـــید انتخاب ڪنیـم؟!
باید عرض ڪنم خدمتشون ڪه..
زغالهای خاموشرو ڪنار زغالهاۍ روشن مۍگذارند تا روشن بشه؛چون همنشینۍ اثر داره.
پس رفیقۍرو انتخاب ڪنید ڪه به شما انرژی و معنویت ببخشه👌
وچه رفیقۍ بهتـراز شُهــــــــــدا😍
#شهیدمحمدرضاالوانی
#شهیدانہ♥
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🕊
#قصهدلبری #رمان📚 #پارت_بیست_و_دوم وقتی لاغرمی شد ، مادرم ناراحت می شد .. ولی می دیدیم خودش از اینک
#قصهدلبری
#رمان📚
#پارت_بیست_و_سوم
همه ی هم و غمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد ، در حرم بمانیم😍 زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل . سیری نداشت ...
زمانی که اشکی نداشت ، راه می افتاد که برویم هتل.
هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم ..
در کاروان ، رفیقی پیدا کرد لنگه خودش..
هم مداح بود هم پاسدار! 😁
مداحی و روضه کاروان را دو نفری انجام می دادند ،ولی اهل این نبود ، که با کاروان و با جمع برود ..می خواست دو نفری باهم باشیم .
می گفت :« هرکی کربلا میره ، از صحن امام رضا میره!»☺️قسمت شد خادم حرم حضرت عباس علیه السلام فیش غذا به ما داد ..😍😍
خیلی خوشحال بودیم ، رفتیم مهمانسرای حضرت ،با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم ، جوابش مثبت بود .
میدانستم چقدر منتظر است .مأموریت بود . زنگ که زدم بهش گفتم ، ذوق کرد .میخندید ،وسط صحبت قطع شد ..
فکر کردم آنتن رفته یاشارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده . دوباره زنگ زد ، گفت : « قطع کردم برم نماز شکر بخونم!»
این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرف هایم را نشنید ،خیلی انتظارش را می کشید😢😍
در ماموریت های عراقی و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بود به ضریح ،در زندگی مراقبم بود ، ولی در دوران بارداری بیشتراز نه ماه ، پنج ماهش نبود و همه آن دوران را خوابیده بودم ..
دست به سیاه و سفید نمی زدم . از بارداری قبل ترسیده بودم 😁🙃
خیلی لواشک و قرء قوروت دوست داشتم
تا اسمش میامد هوس می کردم، پدر و مادرم می گفتند : « نخور فشارت می افته! »اما محمدحسین برایم می خرید😁🤩
داخل اتاق صدایم میزد : « بیا باهات کار دارم!» لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من می داد و با خنده می گفت :
« زن مارو! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم ! » 😂😃
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم .
وقتی میدید مراعات می کنم ، خوشحال می شد و برایم غذای تبرکی می آورد .برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم می کرد . پا به پایم می آمد که دوتایی بخوانیم😍بعضی را خودش تنهایی می خواند 😂زیاد تربت به خوردم میداد.
به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایش ها..
خودش از کربلا آورده بود و می گفت : « اصل اصله!»🙃 اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم : امیرحسین😍
در اصل ، امیرحسین اسم بچه اولمان بود .
به پیشنهاد یکی از علمای تهران ، گذاشتیم امیرمحمد . گفته بود : « اسم محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم ، خدانظر كنه و شفا بگیره ! »می گفت : « اگه چهار تا پسر داشته باشم ، اسم هرچهارتاشون رو میذارم حسین ! »با کمک مادرم ، داخل ماشین نشستم .
راه افتاد . روضه گذاشت ، روضه حضرت علی اصغر.. سه تایی تادم در بیمارستان گریه کردیم برای شیرخواره امام حسین (ع)💔
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود ..
لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق .
به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند.. برعکس ، روی پایش بند نبود ، هی قربان صدقه ام می رفت.
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و جوش!😁😁
با گوشی فیلم می گرفت .
یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! »قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت .
همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستارها ..
روضه حضرت علی اصغر ..
آنجایی که لالایی می خوانند .
بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین برداشت اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم . مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟!»
دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند .
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند 😂🤦🏻♀
باز صبح زود سروکله اش پیدا شد 😂😅
چند بار بهش گفتم :
« روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم!» راضی نشد ..
بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد؟! »😁
می گفت : « حیفم میاد!»😕🙁
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من میگفت :« بچه رو بمال به درودیوار هیئت!» خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت😁
📚زندگینامهشهیدمحمدحسینمحمدخانی
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】
@atre_shohada4-be-eshghe-arbaeen-narimani-(harfetaze.com).mp3
زمان:
حجم:
9.27M
🍃به وقت مداحی...
[یه ماهه سینه میزنم
به عشق اربعین آقا
یه کربلا بهم بدی
برام بسه همین آقا...]😭
#سیدرضانریمانی
#محرم
#اربعین🏴
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】