هروقت قرار بود مأموریت برود اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را میکرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی میکرد.
اما این بار فرق داشت مدام گریه میکردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد صبح با اشک و قرآن بدرقهاش کردم دستی به صورتم کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم صحیح و سالم برمیگردم"
✍🏻به روایت همسر
#شهیدشجاعتعلمداری🕊
#عاشقانههایشهدا♥
【 @atre_shohada】
تقوا یعنے:☝️🏻
اگہ توی جمع
همہ گناه میڪردند
تو جوگیر نشوے
.
.
یادٺ باشہ ڪه
خدایے هسٺ🌿
و حساب و ڪتابی...🍃
#خودسازی
#تلنگـــر💥
【 @atre_shohada】
🥀بخشی از وصیت نامه شهید حججی:
از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان(ع)است.
#شهید_محسن_حججی🍁
【 @atre_shohada】
عطــــرشهــــدا 🌹
#یادتباشد #پارت_پنجم #رمان📚 صدای تپش های قلبم را میشنیدم. زیر لب سوره یاسین را زمزمه میکردم. در
#یادتباشد
#پارت_ششم
#رمان📚
وقتی قدم زنان به حمید رسیدم. باگلایه گفتم: شما که زحمت میکشی میای دنبالم،چرا این کار رو میکنی؟خب جلوی در دانشگاه نگه دار که من این همه راه پیاده نیام.
حمید رک و راست گفت: از خدا که پنهون نیست،ازتوچه پنهون می ترسم دوست های نزدیکت ببینن ما موتور داریم،خجالت بکشی،دورتر نگه می دارم که شما پیش بقیه اذیت نشی.
گفتم: این چه حرفیه؟فکر دیگران واین که چی میگن اهمیتی نداره.
اتفاقا مرکب یاور امام زمان (عج)باید ساده باشه.از این به بعد مستقیم بیا جلوی در.ایام نامزدی خداحافظی های ما داخل حیاط خانه به اندازه ی یک ساعت طول میکشید.بعضی اوقات خداحافظی بیشتر از اصل آمدن و رفتن های حمید طول و تفسیر داشت.حتی دوستان من هم فهمیده بودند.هروقت زنگ میزدند،مادرم به آنها می گفت: هنوز داره تو حیاط با نامزدش صحبت میکنه.نیم ساعت دیگه زنگ بزنید!
نیم ساعت بعد تماس میگرفتند و ما هنوز توی حیاط مشغول صحبت بودیم.انگار خانه را ازما گرفته باشند،موقع خداحافظی حرف هایمان یادمان می افتاد . . .
تازه از لحظه ای که جدا میشدیم،می رفتیم سر وقت موبایل.پیامک دادن ها و تماس هایمان شروع میشد.حمید شروع کرده بود به شعر گفتن.من هم اشعاری از حافظ را برایش می فرستادم.بعد از کلی پیام دادن،به حمید گفتم: نمیدونم چرا دلم یهو چیپس و ماست موسیر خواست.فردا خواستی بیای برام بگیر.جواب پیامک را نداد.حدس زدم از خستگی خوابش برده.پیام دادم: خدایا به خواب عشق من آرامش ببخش،شب بخیر حمیدم.
من خواب نداشتم.مشغول درسم شدم و نگاهی به جزوه های درسی انداختم.زمان زیادی نگذشته بود که حمید تماس گرفت.تعجب کردم.گوشی راکه برداشتم،گفتم: فکر کردم خوابیدی حمید،جانم؟زنگ زدی کار داری؟گفت: از موقعی که نامزد کردیم به دیر خوابیدن عادت کردم.یه دقیقه بیا دم در،من پایینم.گفتم: ماکه خیلی وقته خداحافظی کردیم،تو اینجا چیکار میکنی حمید؟!
چادرم را سر کردم و پایین رفتم ....
-کلی چیپس و تنقلات خریده بود . . .
با هم خودمانی تر شده بودیم. دوست داشتم به سلیقه خودم برایش لباس بخرم.
اول صبح به حمید پیام دادم که زود تر بیاید تا برویم بازار و برایش لباس بخریم .
تاریخ ارسال پیامک روی گوشی که افتاد، دلم غنج رفت. امروز روز وعدهٔ ما برای محضر و خواندن عقد دائم بود؛ روز دهم آبان، ماه مصادف با میلاد امام هادی (ﷺ). دل توی دلم نبود. عاقد گفته بود ساعت چهار بعد از ظهر محضر باشیم که نفر اول عقد ما را بخواند.
حمید برای ناهار خانهٔ ما بود هول هولکی ماکارونی را خوردیم و از خانه بیرون زدیم. سوار پیکان مدل هفتاد به سمت بازار راه افتادیم.
وقت زیادی نداشتیم. باید زودتر بر میگشتیم تا به قرار محضر برسیم. نمیخواستم مثل سری قبل خانواده ها وعاقد معطل بمانند. حمید کت داشت. برایش یک پیراهن سفید با خط های قهوه ای و یک شلوار خریدیم.چون هوا کم کم داشت سرد می شد،ژاکت بافتنی هم خریدیم. تا نزدیک ساعت سه ونیم بازار بودیم. خیلی دیر شده بود. حمید من را به خانه رساند تا به همراه خانواده خودم بیایم و خودش هم دنبال پدر ومادرش برود.
جلوی در خانه که رسیدیم، از روی عجله ای که داشت ماشین را دقیقاً کنار جدول پارک کرد. داشتم با حمید صحبت می کردم که غافل از همه جا، موقع پیاده شدن یکراست داخل جوی آب افتادم! صدای خنده اش بلند شد وگفت:"ای ول دست فرمون. حال کردی عجب راننده ای هستم.
برات شومآخری پارک کردم !"ツ
📚قصه شهید حمید سیاهکالی
به روایت همسر شهید
#ادامهدارد...
【 @atre_shohada】
id_@molla113.mp3
3.18M
🍃به وقت مداحی...
مَرهمواسِهچَشمِتَرَممیخوام
حالِدِلَمبَدهحَرَممیخوام..؛😭💔
#کربلایینریمانپناهی
#اربعین🖤
【 @atre_shohada】
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ
عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ
العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی
اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا
لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .♥️
#السلام_علیڪ_یاانصار_رسولالله🦋
【 @atre_shohada】
دستم بر آسمان و
دعایم شده چنین
یا رب
مرا
به حسین
بیا ببخش ..
#امام_حسین
💠روایت عشق:
🌿من یڪ بسیجیام، یڪ بسیجیپابرهنهانقلاب،
یڪ بسیجیصفررهبری، وآماده ام در
هرڪجای این ڪره خاڪی، تحت فرمان او
جان خویش رافـدانمایم!🕊🌱
#شهیدانه 🦋
#شهیدحسنعبداللهزاده♥️
【 @atre_shohada】
انَّ الحُسین مصباحُ الهدی....
من
بار
کجم...!!
تو به مقصد
میرسانیام
ارباب...!!💔
#امام_حسین
【 @atre_shohada】